اعتقاد شیعیان قرن 2 هجری بر شهادت حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها توسط ابوبکر و عمر

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

«ضرار بن عمرو الغطفانی» از متکلمان معتزلی و مشهور اهل‌ سقیفه در قرن دوم هجری و هم عصر با  امام کاظم و امام رضا علیهما السلام بوده است. وی در کتاب «التحریش» و در بیان عقاید شیعیان آن زمان می‌گوید:

«آن‌ها اعتقاد دارنـد ابوبکر و عمر به فاطمـه سلام الله علیها  ظلم کردنـد و طوری به ایشان آسیب رساندند که بر اثر شدت ضربه، فرزندشان سِقط شد».

آنچه که از کلام غطفانی بخوبی استفاده می‌شود این است که شیعیانی که در قرن دوم هجری و در دوران حیات امـام کاظـم و امـام رضـا علیهما السلام زندگی می‌کردند، معتقد به ضرب حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت فرزندشان حضرت محسن علیه السلام بوده‌اند و این عقیده رایج شیعیان بوده است.

 کتاب «التحریش» تألیف «ضرار بن عمرو الغطفانی (قرن دوم هجری)» نسخه نگهداری شده در کتابخانه شهر شهاره ـ یمن کتابت شده در سال ۵۴۰ هـ ق (ر.ک: تصویر الحاقی)

پی‌نوشت: ضرار بن عمرو الغطفانی المعتزلی از شاگردان واصل بن عطا از بزرگان اهل سنت آن زمان بوده و اگر فرض کنیم که ضرار بن عمرو در زمان وفات واصل بن عطاء حدود ۲۰ سال داشته است ، در این حالت وی متولد حدود ۱۱۱ هجری قمری خواهد بود. و در نتیجه محدوده‌ی دوران حیات «ضرار بن عمرو» حد فاصل سال های ۱۱۱ هجری قمری تا ۱۹۱ هجری قمری خواهد بود.این بدان معناست که وی زمان امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام را درک کرده است. بنابراین سخن وی معطوف به عقائد مشهور بین شیعیان در زمان این چهار امام می‌باشد.

البته بعضی مورخان و محققان سال میلاد او را ۷۲۸ میلادی و وفات اورا ۸۱۵ میلادی میدانند که البته بصورت دقیق نیست در چنین فرضی او در بازه زمانی سال های ۱۱۳ الی ۲۰۰ حیات داشته.

آنچه که او در کتاب التحریش جمع آوری کرده عقائد مشهور طوائف مختلفه کلامیه از دیدگاه و منظر ایشان است (ایضا پردازش و نقل ادله ایشان) پس آنچه که او به شیعیان نسبت داده که در عصر خود ائمه شیعه محقق گشته عقیده جمهور تشیع در باب شهادت و مظلومیت حضرت زهرا و جنین ایشان سلام الله علیهما میباشد (بدستان کثیف ابابکر و عمر لع) لذا اینکه وهابیت امروزه ادعا میکنند شیعیان قائل به شهادت نبودند و در عصر صفویه مشهور شده کلامیست باطل و برخاسته از اذهان فاسده ایشان  که هیچ مبنای علمی و تاریخی ندارد بلکه متضاد با شواهد موجوده در تراث فریقین است.