خورشید هر صبح با نگاه نورانی اش بر گرد وجودت طواف میکند و تو را سلام میگوید. فرشتگان به امتداد نگاه مهربانت تا ملکوت حرم پرواز میکنند و تو آرام و بی قرار به مردم شهر نگاه میکنی. هر روز هزاران دل دخیل بسته، عاشقانه به سویت می آیند و تو دامان کرامتت را میگشایی و به پیشوازشان میروی.
به یمن آمدنت
امروز، روز میلاد همه پروانه های عاشقی است که مست از آمدنت، بر گرد شمع آسمان میچرخند. امروز، روز میلاد توست. تو می آیی و من در هوای آسمانی آمدنت، تا عرش گلباران شده خداوند، پر میکشم. به یمن آمدنت، قطره های زلال استجابت، از تمام اقاقی ها، شبنم امید میگیرند. به یمن آمدنت، قلب بهار می تپد.
کرامت جاری
بانویی می آید از سوی آفتاب
ستاره ای درخشان می آید که کرامتش، جاری لحظه های مردم میشود. کودکی می آید ؛ پروانه ای که به شوق رضایتی سبز رهسپار دیار چلچراغ های خسته خواهد شد و بانوی تمام باغ های شهر. بانویی می آید که تفسیر حدیث عشق است. بانویی می آید که شفای تمام چشمه های خشکیده خواهد شد.
اشارات :: آذر 1385، شماره 91
فاطمه زهرا حیدری