شعر «ما برتو اي حسين دمادم گريستيم»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

ما برتو اي حسين دمادم گريستيم
اما چه سود چون به شما ننگريستيم
ما كوفيان عصر جديديم درنفاق
گفتيم يا حسين و يزيدانه زيستيم
ماتيغ را به خصم نه ، برخويش مي‌زنيم
خصميم يا كه دوست ندانيم كيستيم
پاسخ نمي‌دهيم به هل من معين تو
تنهايي ات مدام كه ما يار نيستيم
ما خوگرفته‌ايم به بيداد هر زمان
كوپاي عزم، تا به عدالت بايستيم
شد سكه‌سكه گوهر اشكي كه داشتيم
آن را به چنگ معركه‌گيران گذاشتيم
اين هوچيان كه نام تودكانشان شده است
بي آبي خيام شما نانشان شده است
گيرند سكه سكه از احساس ما خراج
بازارشان گرفته زكذب وريا رواج
نسبت دهند بر تو سخنهاي ناپسند
اين قوم بر روايت عشق تو جاهل‌‌اند
گويند كرده اي طلب از اهل كوفه آب
تاجرعه‌اي دهند تو را از ره ثواب
غافل از آن كه چشمه‌ي آب بقا تويي
خضر از كف تو خورده براي حيات آب
دريا تو بودي و سپه كوفه چون كوير
دريا كجا كند طلب آب از سراب
گفتند اهل بيت تو گشتند خوار وزار
ناكام گشته‌اي توو خصم تو كامياب
خواندند خوار خواهر آزاده‌ي تو را
دوراست خواري از حرم پاك بوتراب
خواري كجا و زينب آزاده‌ي علي
ذلّت كجا و دختر بانوي آفتاب
اي زاده‌ي رسول، كه عزت از آن توست
هرجا نماز عشق شود ‌با اذان توست
ذلّت نبود شأن تو خواري نخواستي
تكبير عشق گفتي و مردانه خاستي
برخاستي به عزم و نشستي به خون خويش
پشت فساد و فتنه شكستي به خون خويش
آن دم كه شد به نيزه سرت‌اي امام عشق
گفتم زدند سكه‌ي دولت به نام عشق
خون تو نقش پرچم فتح القريب شد
نصر خدا تو را زشهادت نصيب شد
آغاز شد براي تو دوران ديگري
آن روز بود سوم شعبان ديگري
اصغر حاج حیدری« خاسته»