شعر «آنان که با اراده جهان زیر و رو کنند»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

محمّد شرمی
آنان که با اراده جهان زیر و رو کنند
از غیر حق هر آنچه بود غیر از او کنند
چون هم سخن شوند به دشمن و یا به دوست
حاشا که بی رضایت حق گفتگو کنند
مردان راه حق که خریدار محنت اند
در هر دو کون فایده از هر دو سو کنند
نوشندگان جام بلا در مقام قرب
گه نوش از پیاله و کاه از سبو کنند
در بزم دوست تشنۀ فیضند و بی درنگ
سیراب زآب خنجر دشمن گلو کنند
بازار عشق را همه کس نیست مشتری
آن دسته رسته اند که کار نکو کنند
یکتا دلیل عشق کسی بود کز علوّ
نیکان به خاک بوسی او آرزو کنند
مقتل زخون خنجر خود کرد لاله گون
می خواست عاشقان همه زان خاک بو کنند
بی شک به نامۀ عملش مُهر مِهر است
قومی که بی سؤال به فردوس رو کنند
...........
چون تیر خصم حنجر آن طفل پاره کرد
از حال رفت و بر پدر خود نظاره کرد
زان یک نگاه زد به دل قدسیان شرار
اما به قلب شاه فزونتر شراره کرد
یعنی که ای پدر دگرَم غصّه ات مباد
پیکان جور بر عطشم خوب چاره کرد
شه خواست تا به راحتی آن طفل جان دهد
قنداق وی از سر شمشیر پاره کرد
پاشید خون حلق علی را به آسمان
افلاک را ز قطرۀ خون پر ستاره کرد
یک قطره خون حنجر او بر زمین نریخت
سلطان دین سپاسگزاری دوباره کرد
تا روی سینۀ پدر آن طفل جان سپرد
وانگه حسین تهنیت بی شماره کرد
کای دوست این تو ، وین محک ، این امتحان من
در کار عاشقانه مباد استشاره کرد
دارم هنوز جان اگرم سوخت بال و پر
پروانه را زشمع نشاید کناره کرد
ای داغ با حسین چه کردی که ذوالجلال
از مصدرش به تسلیت او اشاره کرد
کای بنده ام ز تشنگی اصغرت مسوز
او در بهشت جای به قصر الاماره کرد
شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت
پنهان به خاک کشتۀ آن ماه پاره کرد
شرمی به پای گلبن آن نوگل حسین
لب بر ترانه باز و فغان چون هزاره کرد