تنها به روی خاک خرابه نشسته است
بر چشم نیمه باز پدر چشم بسته است
دیگر به سر رسیده شب انتظار او
حالا پدر به دامن دختر نشسته است
بال و پری برای پریدن ندارد او
مثل کبوتریست که بالش شکسته است
با زحمتی تمام تو را در بغل گرفت
دست ضعیف و بی رمقش سخت خسته است
از آن قدیم مانده برایش فقط همین
یک جفت گوشواره ، که آن هم شکسته است
محمد رضا شمس
شعر «تنها به روی خاک خرابه نشسته است»
- بازدید: 2583