فصل سوم: گوشه اى از شخصيت علمى امام هادى عليه السلام

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

امام شناسى در گفتار امام هادى عليه السلام
هر يك از ائمه دوازده گانه ما - كه همواره درودهاى خداوند بر انوار مقدس  ايشان باد - نه تنها راهبر امت و بيانگر احكام اسلام و قرآن بودند كه امام معصوم در فرهنگ شيعى، نور الهى در زمين، حجت كامله حق بر همه جهانيان و محور كاينات هستى، واسطه فيض ميان آفريدگار و آفريدگان، آيينه نورانى كمالات ماورايى، برترين قله فضايل انسانى، مجموعه همه خيرها و نيكى ها، تجلى گاه علم و قدرت خداى متعال، نمونه كامل انسان واصل به خدا، معصوم و برى از سهو و نسيان و خطا در ارتباط با ملكوت گيتى و جهان غيب و فرشتگان، آگاه به ماكان (مايكون) دنيا و جهان آخرت و گنجينه اسرار الهى و وارث همه كمالات انبياست.
آرى وجود مبارك محمد و آل محمد عليهم السلام مركز پرگار وجود، و سيطره ولايت ارجمندشان فوق ولايت انبيا و مرسلان چنان است كه براى غير ايشان قابل درك نيست و به جعل خداى سبحان ويژه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت معصومين اوست و هيچ طمع كننده اى در آن امكان طمع ندارد.
آنچه در منزلت و مقام واقعى امامان معصوم برشمرديم و بيش از آن، بنابر نص كتاب الهى و روايات معتبر از پيامبر و ائمه عليهم السلام قابل اثبات است و در كتاب هاى مختلف شيعه، بررسى و بيان شده است و اين مختصر را مجال تطويل و ايراد دليل نيست.
مولاى مكرم ما، دهمين خورشيد آسمان امامت، امام هادى عليه السلام بر ما شيعيان منت نهاده و انعام فرموده است كه در گفتار شگرف و ژرف خويش در زيارتى به نام ((زيارت جامعه)) تكاور سخن را در مرغزارى از معارف جان پرور الهى به جولان درآورده و از درياى دانش خود بارانى از درّ و گهر بر تارك دوستان راستين سلسله عزيز امامت نثار نموده و در خور عقول ما، و نه سزاوار حقيقت امام، گوشه هايى از طرائف بوستان خدا را حكايت فرموده است؛ و جان ما فداى خاك او باد كه ما خاكيان را به شعاع فروزان سخن خويش با آسمان عظمت و جلال الهى آشنا ساخته و ما تشنگان زلال ولاى آن گراميان را به سرچشمه هاى بهشتى كوثر خدا رهنمون گشته است.
امام عزيز حضرت هادى عليه السلام به خواهش يكى از دوستان و شيعيان، براى زيارت امامان معصوم عليهم السلام كلماتى را تعليم فرمودند كه دريغمان مى آيد در اين كتاب كه از زندگى آن بزرگوار سخن مى گوييم، خوانندگان را از ذكر آن كه در واقع آموزنده فهرستى از امام شناسى است، محروم بداريم.
برخى از بزرگان علما اين زيارت را بهترين زيارات جامعه دانسته اند. بزرگ مردانى چون شيخ صدوق (متوفاى 381 قمرى) آن را در كتاب ((من لا يحضره الفقيه))(1) و كتاب ((عيون اخبار الرضا عليه السلام))(2) و شيخ طوسى (متوفاى 460 قمرى) در كتاب ((تهذيب الاحكام))(3) نقل كرده اند.(4)
شيوايى كلام و والايى مضمون و دانش و معرفتى كه در آن موج مى زند خود گوياى اصالت اين زيارت و معرف دانش ارجمند و الهى گوينده آن است. اميد آنكه رهروان راه ائمه عليهم السلام از اين گوهر فروزان گنجينه معارف شيعه غفلت ننمايند و در زيارت امامان بزرگوار چه در حرم آن عزيزان و چه از راه دور با اين كلمات پرنور زيارت كنند.
گفتنى است كه ما متن و ترجمه اين زيارت را در بخش((ادب زائر در آستانه مقدسه سامرّا))خواهيم آورد.
برترين اهل زمين
محمد بن سعيد گويد:
عمر بن فرج بعد از وفات امام جواد عليه السلام براى رفتن به حج به مدينه آمد. جمعيتى را از اهل مدينه - كه با اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مخالف و معاند بودند - احضار كرد و به آنان گفت: مردى را براى من طلب كنيد كه اهل علم و ادب و قرآن باشد، ولى دوستدار اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله نباشد را تا من او را موكّل تعليم اين كودك نمايم، او را مواظب اين كودك قرار دهم تا از آمدن شيعيانى كه در اطراف او مى آيند و او را نگاهدارى مى كنند، جلوگيرى كند.
مردى را به او معرفى كردند كه به او جنيدى مى گفتند. جنيدى مردى بود كه نزد اهل مدينه در فهم، ادب، غضب و دشمنى نسبت به اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سابقه دار بود.
عمر بن فرج او را خواست، از مال پادشاه، براى او حقوق سالانه مقرر كرد، مقدمات زندگى او را فراهم نمود، براى او تعريف كرد كه پادشاه به من دستور داده كه شخصى مانند تو را به اين كودك موكل نمايم.
راوى گويد: جنيدى در قصر ((بصريا)) مواظب امام هادى عليه السلام بود. همين كه شب مى شد درب را مى بست و كليد را با خود نگه مى داشت.
امام هادى عليه السلام مدتى را به همين حال به سر برد، دست شيعيان از دامن آن حضرت كوتاه شد، شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.
محمد بن سعيد گويد: من جنيدى را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام كردم و گفتم: اين كودك هاشمى كه تو مراقب او هستى چه مى گويد؟
ديدم قول مرا انكار كرد و گفت: چرا مى گويى كودك هاشمى و نمى گويى بزرگ هاشمى؟!
آن گاه به من گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! آيا در مدينه كسى را كه از من عالم تر باشد سراغ دارى؟
گفتم: نه.
گفت: به خدا سوگند! من يك قسمت از ادبيات را كه گمان مى كردم مبالغه كاملى در آن كرده ام براى آن بزرگوار مى گويم و آن حضرت همان گفته هاى مرا طورى بر من املا و تعليم مى كند كه من از بيان او استفاده مى نمايم و مردم گمان مى كنند كه من به اين برگزيده خدا علم و ادب مى آموزم، ولى به خدا سوگند! كه من از آن حضرت علم مى آموزم.
راوى گويد: من كلام جنيدى را به نحوى فراموش كردم كه گويا سخن او را نشنيده بودم تا اين كه بعد از آن، دوباره جنيدى را ملاقات كردم. سلام كردم و از حال او پرسش نمودم.
آنگاه گفتم: حال آن جوان هاشمى چگونه است؟
گفت: اين حرف را نزن، به خدا كه او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خدا است. چه بسا مى شود كه آن حضرت مى خواهد داخل شود من به او مى گويم:تنظر حتّى تقراء عشرك.
آن بزرگوار مى فرمايد: كدام سوره هاى قرآن را دوست دارى قرائت كنم؟
من يكى از سوره هاى طولانى قرآن را پيشنهاد مى كنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طورى صحيح مى خواند كه من صحيح تر از آن را از احدى نشنيده ام، نيكوتر از سرودهاى داوود عليه السلام - كه آنها را ضرب المثل مى زنند - تلاوت مى كند.
راوى گويد: جنيدى گفت: اين كودك پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش ‍ در مدينه در بين اين كنيزهاى سياه نشو و نماى مى كند، اين علم را از كجا آموخته است؟
راوى گويد: پس از چند روز ديگر كه جنيدى را ملاقات كردم، ديدم حق را شناخته و به امامت امام هادى عليه السلام قائل شده است.
هفت سال كه از امامت آن حضرت گذشت، معتصم عباسى در سال 227 هجرى وفات يافت. در آن موقع امام هادى عليه السلام 14 ساله بود.
مردم بعد از معتصم با واثق بن معتصم بيعت كردند. مدت 12 سال از امامت امام هادى عليه السلام كه گذشت واثق در سال 232 هجرى مرد و مردم با متوكّل بيعت كردند.
فرمان امام هادى عليه السلام به ساخت ساعت
على بن مهزيار اهوازى كه از اصحاب و وكلاى حضرت امام على النقى عليه السلام و مردى موثّق، صحيح العقيده و صاحب كتاب هاى متنوع در علوم اسلامى است نامه اى از امام هادى عليه السلام دريافت مى دارد كه به او دستور ساختن ساعت را صادر فرموده است.
ابراهيم بن مهزيار ((برادر على بن مهزيار)) گويد:
در سال 28 - ظاهرا 228 - ساعت را به جانب سامرّا حمل كرديم، چون به ((سياهه)) رسيديم على بن مهزيار طى نامه اى امام عليه السلام را از جريان امر آگاه ساخت، اجازه ورود خواست و وقت ملاقات گرفت، براى ابراهيم نيز وقت گرفت.
امام عليه السلام اجازه فرمود كه بعد از ظهر فلان روز، خدمتش شرفياب گرديم. در روزى تابستانى كه هوا به شدت گرم بوده همگى به خدمت او رسيديم. در ضمن ((مسرور))، خادم على بن مهزيار نيز همراه بود، چون به نزديكى هاى ساختمان آن حضرت رسيديم، بلال غلام آن حضرت منتظر ما بود و ما را به اتاقى راهنمايى كرد. در آن وقت ما دچار تشنگى طاقت فرسايى گشته بوديم. اما هنوز درست جاگير نشده بوديم كه يكى از خادمان آن حضرت ظرف چوبين پر از آب خنك آورد و ما نوشيديم.
سپس امام عليه السلام على بن مهزيار را به حضور پذيرفت و بعد از آن مرا پيش خود خواند. من از او درخواست دست بوسى كرده، دست شريفش را بوسه زدم. مدتى نزد او نشستم، سپس وداع گفتم.
چون از اتاق خارج شدم، صدايم كرده و فرمود: اينجا باش.
من با مسرور خادم آنجا ماندم و ايشان دستور فرمود كه ساعت نصب شود.
آن گاه يك كرسى بر آن حضرت گذاشتند روى آن جلوس فرمودند، كرسى ديگرى در جانب چپ او جهت على بن مهزيار گذاشتند. على نيز بر آن نشست و من كنار ساعت ايستادم كه يك سنگريزه از ساعت سقوط كرد.
مسرور خادم گفت: هشت.
امام فرمود: هشت، همان ثمانيه است؟
گفتم: بلى آقاى ما.(5)
ما تا شب هنگام نزد او مانديم و چون خارج شديم به على بن مهزيار فرمود: صبح زود مسرور خادم را نزد ما بفرست.
على صبحگاهان مسرور را نزد آن حضرت فرستاد و چون داخل شد، فرمود: بار خدايا چون...
گفتم: نيك.
در اين وقت نصر از آنجا مى گذشت كه حضرت فرمود: در را ببند. در را ببند.
آنگاه در را بست و رداى خود را روى من انداخت و از ديد نصر مخفى گرداند تا از كار ما نپرسد.
با تاءمّلى ريشه نگر در اين داستان زيبا به چند نكته مى توان اشاره كرد:
1 - پيشوايان دين به همه واژه ها و گويش ها آشنا بوده و با آنها تكلم داشته اند.
2 - چنين استنباط مى شود كه خاندان مهزيار اهوازى در صنعت ساعت سازى مهارت داشته اند، طبعا اين به مقتضاى سابقه و پيشينه ديرين هياءت و نجوم در سرزمين بابل (خوزستان و عراق كنونى) بوده است.
3 - پيشوايان دين عليهم السلام از تكنيك سودمند استقبال كرده و تشويق مى نمودند.
4 - ساعتى كه براى امام على النقى عليه السلام ساخته اند از نوع شنى و ماسه اى بوده كه يكى از انواع ساعت هاى رايج آن زمان، يعنى آبى، آفتابى و شنى به شمار مى رفت.
چهار روز مهم
شيخ طوسى رحمة الله و ديگران اين گونه روايت كرده اند:
اسحاق بن عبدالله علوى عريضى گويد: بين پدرم و عموهايم در ميان چهار روزى كه مستحب است در سال روزه گرفته شود، اختلاف نظر شد. پس ‍ سوار بر مركب شدند و خدمت حضرت على النقى عليه السلام شرفياب شدند، در آن هنگام حضرتش در ((صريا)) مقيم بود. پيش از آن كه به سرّ من راءى رود. پس از آنكه ايشان خدمت آن جناب رسيدند. آن حضرت فرمود: آمده ايد كه از من سوال كنيد درباره ايّامى كه در سال روزه اش ‍ مستحب است؟
گفتند: بلى، ما نيامديم مگر براى اين مطلب.
فرمود: آن چهار روز يكى هفدهم ربيع الاول است و آن روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن متولد شده است.
و ديگرى روز بيست و هفتم رجب است و آن روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيامبرى مبعوث شده است.
و سوم روز بيست و پنجم ذى القعده است و آن روزى است كه در آن، زمين پهن شده است.
و چهارم روز هجدهم ذى الحجه است و آن روز غدير است.(6)

امام شناسى در گفتار امام هادى عليه السلام
هر يك از ائمه دوازده گانه ما - كه همواره درودهاى خداوند بر انوار مقدس  ايشان باد - نه تنها راهبر امت و بيانگر احكام اسلام و قرآن بودند كه امام معصوم در فرهنگ شيعى، نور الهى در زمين، حجت كامله حق بر همه جهانيان و محور كاينات هستى، واسطه فيض ميان آفريدگار و آفريدگان، آيينه نورانى كمالات ماورايى، برترين قله فضايل انسانى، مجموعه همه خيرها و نيكى ها، تجلى گاه علم و قدرت خداى متعال، نمونه كامل انسان واصل به خدا، معصوم و برى از سهو و نسيان و خطا در ارتباط با ملكوت گيتى و جهان غيب و فرشتگان، آگاه به ماكان (مايكون) دنيا و جهان آخرت و گنجينه اسرار الهى و وارث همه كمالات انبياست.
آرى وجود مبارك محمد و آل محمد عليهم السلام مركز پرگار وجود، و سيطره ولايت ارجمندشان فوق ولايت انبيا و مرسلان چنان است كه براى غير ايشان قابل درك نيست و به جعل خداى سبحان ويژه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت معصومين اوست و هيچ طمع كننده اى در آن امكان طمع ندارد.
آنچه در منزلت و مقام واقعى امامان معصوم برشمرديم و بيش از آن، بنابر نص كتاب الهى و روايات معتبر از پيامبر و ائمه عليهم السلام قابل اثبات است و در كتاب هاى مختلف شيعه، بررسى و بيان شده است و اين مختصر را مجال تطويل و ايراد دليل نيست.
مولاى مكرم ما، دهمين خورشيد آسمان امامت، امام هادى عليه السلام بر ما شيعيان منت نهاده و انعام فرموده است كه در گفتار شگرف و ژرف خويش در زيارتى به نام ((زيارت جامعه)) تكاور سخن را در مرغزارى از معارف جان پرور الهى به جولان درآورده و از درياى دانش خود بارانى از درّ و گهر بر تارك دوستان راستين سلسله عزيز امامت نثار نموده و در خور عقول ما، و نه سزاوار حقيقت امام، گوشه هايى از طرائف بوستان خدا را حكايت فرموده است؛ و جان ما فداى خاك او باد كه ما خاكيان را به شعاع فروزان سخن خويش با آسمان عظمت و جلال الهى آشنا ساخته و ما تشنگان زلال ولاى آن گراميان را به سرچشمه هاى بهشتى كوثر خدا رهنمون گشته است.
امام عزيز حضرت هادى عليه السلام به خواهش يكى از دوستان و شيعيان، براى زيارت امامان معصوم عليهم السلام كلماتى را تعليم فرمودند كه دريغمان مى آيد در اين كتاب كه از زندگى آن بزرگوار سخن مى گوييم، خوانندگان را از ذكر آن كه در واقع آموزنده فهرستى از امام شناسى است، محروم بداريم.
برخى از بزرگان علما اين زيارت را بهترين زيارات جامعه دانسته اند. بزرگ مردانى چون شيخ صدوق (متوفاى 381 قمرى) آن را در كتاب ((من لا يحضره الفقيه))(1) و كتاب ((عيون اخبار الرضا عليه السلام))(2) و شيخ طوسى (متوفاى 460 قمرى) در كتاب ((تهذيب الاحكام))(3) نقل كرده اند.(4)
شيوايى كلام و والايى مضمون و دانش و معرفتى كه در آن موج مى زند خود گوياى اصالت اين زيارت و معرف دانش ارجمند و الهى گوينده آن است. اميد آنكه رهروان راه ائمه عليهم السلام از اين گوهر فروزان گنجينه معارف شيعه غفلت ننمايند و در زيارت امامان بزرگوار چه در حرم آن عزيزان و چه از راه دور با اين كلمات پرنور زيارت كنند.
گفتنى است كه ما متن و ترجمه اين زيارت را در بخش((ادب زائر در آستانه مقدسه سامرّا))خواهيم آورد.
برترين اهل زمين
محمد بن سعيد گويد:
عمر بن فرج بعد از وفات امام جواد عليه السلام براى رفتن به حج به مدينه آمد. جمعيتى را از اهل مدينه - كه با اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مخالف و معاند بودند - احضار كرد و به آنان گفت: مردى را براى من طلب كنيد كه اهل علم و ادب و قرآن باشد، ولى دوستدار اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله نباشد را تا من او را موكّل تعليم اين كودك نمايم، او را مواظب اين كودك قرار دهم تا از آمدن شيعيانى كه در اطراف او مى آيند و او را نگاهدارى مى كنند، جلوگيرى كند.
مردى را به او معرفى كردند كه به او جنيدى مى گفتند. جنيدى مردى بود كه نزد اهل مدينه در فهم، ادب، غضب و دشمنى نسبت به اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سابقه دار بود.
عمر بن فرج او را خواست، از مال پادشاه، براى او حقوق سالانه مقرر كرد، مقدمات زندگى او را فراهم نمود، براى او تعريف كرد كه پادشاه به من دستور داده كه شخصى مانند تو را به اين كودك موكل نمايم.
راوى گويد: جنيدى در قصر ((بصريا)) مواظب امام هادى عليه السلام بود. همين كه شب مى شد درب را مى بست و كليد را با خود نگه مى داشت.
امام هادى عليه السلام مدتى را به همين حال به سر برد، دست شيعيان از دامن آن حضرت كوتاه شد، شيعه از گوش دادن به بيانات آن بزرگوار و قرائت در حضور آن حضرت محروم گرديد.
محمد بن سعيد گويد: من جنيدى را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام كردم و گفتم: اين كودك هاشمى كه تو مراقب او هستى چه مى گويد؟
ديدم قول مرا انكار كرد و گفت: چرا مى گويى كودك هاشمى و نمى گويى بزرگ هاشمى؟!
آن گاه به من گفت: تو را به خدا سوگند مى دهم! آيا در مدينه كسى را كه از من عالم تر باشد سراغ دارى؟
گفتم: نه.
گفت: به خدا سوگند! من يك قسمت از ادبيات را كه گمان مى كردم مبالغه كاملى در آن كرده ام براى آن بزرگوار مى گويم و آن حضرت همان گفته هاى مرا طورى بر من املا و تعليم مى كند كه من از بيان او استفاده مى نمايم و مردم گمان مى كنند كه من به اين برگزيده خدا علم و ادب مى آموزم، ولى به خدا سوگند! كه من از آن حضرت علم مى آموزم.
راوى گويد: من كلام جنيدى را به نحوى فراموش كردم كه گويا سخن او را نشنيده بودم تا اين كه بعد از آن، دوباره جنيدى را ملاقات كردم. سلام كردم و از حال او پرسش نمودم.
آنگاه گفتم: حال آن جوان هاشمى چگونه است؟
گفت: اين حرف را نزن، به خدا كه او بهترين اهل زمين و بزرگوارترين خلق خدا است. چه بسا مى شود كه آن حضرت مى خواهد داخل شود من به او مى گويم:تنظر حتّى تقراء عشرك.
آن بزرگوار مى فرمايد: كدام سوره هاى قرآن را دوست دارى قرائت كنم؟
من يكى از سوره هاى طولانى قرآن را پيشنهاد مى كنم. آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طورى صحيح مى خواند كه من صحيح تر از آن را از احدى نشنيده ام، نيكوتر از سرودهاى داوود عليه السلام - كه آنها را ضرب المثل مى زنند - تلاوت مى كند.
راوى گويد: جنيدى گفت: اين كودك پدرش در عراق از دنيا رفته و خودش ‍ در مدينه در بين اين كنيزهاى سياه نشو و نماى مى كند، اين علم را از كجا آموخته است؟
راوى گويد: پس از چند روز ديگر كه جنيدى را ملاقات كردم، ديدم حق را شناخته و به امامت امام هادى عليه السلام قائل شده است.
هفت سال كه از امامت آن حضرت گذشت، معتصم عباسى در سال 227 هجرى وفات يافت. در آن موقع امام هادى عليه السلام 14 ساله بود.
مردم بعد از معتصم با واثق بن معتصم بيعت كردند. مدت 12 سال از امامت امام هادى عليه السلام كه گذشت واثق در سال 232 هجرى مرد و مردم با متوكّل بيعت كردند.
فرمان امام هادى عليه السلام به ساخت ساعت
على بن مهزيار اهوازى كه از اصحاب و وكلاى حضرت امام على النقى عليه السلام و مردى موثّق، صحيح العقيده و صاحب كتاب هاى متنوع در علوم اسلامى است نامه اى از امام هادى عليه السلام دريافت مى دارد كه به او دستور ساختن ساعت را صادر فرموده است.
ابراهيم بن مهزيار ((برادر على بن مهزيار)) گويد:
در سال 28 - ظاهرا 228 - ساعت را به جانب سامرّا حمل كرديم، چون به ((سياهه)) رسيديم على بن مهزيار طى نامه اى امام عليه السلام را از جريان امر آگاه ساخت، اجازه ورود خواست و وقت ملاقات گرفت، براى ابراهيم نيز وقت گرفت.
امام عليه السلام اجازه فرمود كه بعد از ظهر فلان روز، خدمتش شرفياب گرديم. در روزى تابستانى كه هوا به شدت گرم بوده همگى به خدمت او رسيديم. در ضمن ((مسرور))، خادم على بن مهزيار نيز همراه بود، چون به نزديكى هاى ساختمان آن حضرت رسيديم، بلال غلام آن حضرت منتظر ما بود و ما را به اتاقى راهنمايى كرد. در آن وقت ما دچار تشنگى طاقت فرسايى گشته بوديم. اما هنوز درست جاگير نشده بوديم كه يكى از خادمان آن حضرت ظرف چوبين پر از آب خنك آورد و ما نوشيديم.
سپس امام عليه السلام على بن مهزيار را به حضور پذيرفت و بعد از آن مرا پيش خود خواند. من از او درخواست دست بوسى كرده، دست شريفش را بوسه زدم. مدتى نزد او نشستم، سپس وداع گفتم.
چون از اتاق خارج شدم، صدايم كرده و فرمود: اينجا باش.
من با مسرور خادم آنجا ماندم و ايشان دستور فرمود كه ساعت نصب شود.
آن گاه يك كرسى بر آن حضرت گذاشتند روى آن جلوس فرمودند، كرسى ديگرى در جانب چپ او جهت على بن مهزيار گذاشتند. على نيز بر آن نشست و من كنار ساعت ايستادم كه يك سنگريزه از ساعت سقوط كرد.
مسرور خادم گفت: هشت.
امام فرمود: هشت، همان ثمانيه است؟
گفتم: بلى آقاى ما.(5)
ما تا شب هنگام نزد او مانديم و چون خارج شديم به على بن مهزيار فرمود: صبح زود مسرور خادم را نزد ما بفرست.
على صبحگاهان مسرور را نزد آن حضرت فرستاد و چون داخل شد، فرمود: بار خدايا چون...
گفتم: نيك.
در اين وقت نصر از آنجا مى گذشت كه حضرت فرمود: در را ببند. در را ببند.
آنگاه در را بست و رداى خود را روى من انداخت و از ديد نصر مخفى گرداند تا از كار ما نپرسد.
با تاءمّلى ريشه نگر در اين داستان زيبا به چند نكته مى توان اشاره كرد:
1 - پيشوايان دين به همه واژه ها و گويش ها آشنا بوده و با آنها تكلم داشته اند.
2 - چنين استنباط مى شود كه خاندان مهزيار اهوازى در صنعت ساعت سازى مهارت داشته اند، طبعا اين به مقتضاى سابقه و پيشينه ديرين هياءت و نجوم در سرزمين بابل (خوزستان و عراق كنونى) بوده است.
3 - پيشوايان دين عليهم السلام از تكنيك سودمند استقبال كرده و تشويق مى نمودند.
4 - ساعتى كه براى امام على النقى عليه السلام ساخته اند از نوع شنى و ماسه اى بوده كه يكى از انواع ساعت هاى رايج آن زمان، يعنى آبى، آفتابى و شنى به شمار مى رفت.
چهار روز مهم
شيخ طوسى رحمة الله و ديگران اين گونه روايت كرده اند:
اسحاق بن عبدالله علوى عريضى گويد: بين پدرم و عموهايم در ميان چهار روزى كه مستحب است در سال روزه گرفته شود، اختلاف نظر شد. پس ‍ سوار بر مركب شدند و خدمت حضرت على النقى عليه السلام شرفياب شدند، در آن هنگام حضرتش در ((صريا)) مقيم بود. پيش از آن كه به سرّ من راءى رود. پس از آنكه ايشان خدمت آن جناب رسيدند. آن حضرت فرمود: آمده ايد كه از من سوال كنيد درباره ايّامى كه در سال روزه اش ‍ مستحب است؟
گفتند: بلى، ما نيامديم مگر براى اين مطلب.
فرمود: آن چهار روز يكى هفدهم ربيع الاول است و آن روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن متولد شده است.
و ديگرى روز بيست و هفتم رجب است و آن روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيامبرى مبعوث شده است.
و سوم روز بيست و پنجم ذى القعده است و آن روزى است كه در آن، زمين پهن شده است.
و چهارم روز هجدهم ذى الحجه است و آن روز غدير است.(6)

شاگردان حوزه امام هادى عليه السلام

شاگردان حوزه امام هادى عليه السلام
با تدريس و همت ارجمند امام هادى عليه السلام آن هم در شرايط بسيار سخت رژيم هاى فاسد عباسى، شاگردان بسيار و برجسته اى تربيت و بروز كردند، علامه باقر شريف قرشى، 178 نفر از شاگردان و اصحاب امام هادى عليه السلام را نام مى برد، كه به طور مستقيم از آن حضرت نقل روايت مى كردند و مطلب علمى را گرفته و به ديگران منتقل مى نمودند.
در اين بخش به شرح كوتاه دو تن از دانش آموختگان برجسته آن حضرت، مى پردازيم:
حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام
حضرت عبدالعظيم عليه السلام از نواده هاى امام حسن مجتبى عليه السلام است كه با چهار واسطه به امام حسن عليه السلام مى رسد، به اين ترتيب:
عبدالعظيم فرزند عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن امام حسن مجتبى عليه السلام. (7)
اين مرد بزرگ از فقها و علماى با همت و برجسته اى بود كه خود داراى حوزه درس بود و مؤ سّس حوزه علميه در شهر رى و اطراف آن گرديد.
او در محضر امام هادى عليه السلام به مرتبه اى از علم و اجتهاد و وثوق رسيد كه آن حضرت به ابوحماد رازى فرمود: اى حمّاد! اگر در شهر و محل سكونت خود شهر رى در مسائل دينى به مشكلى برخوردى، از حضرت عبدالعظيم عليه السلام بپرس و سلام مرا به او برسان.
حضرت عبدالعظيم عليه السلام از شاگردان و اصحاب امام رضا عليه السلام و امام جواد عليه السلام و سپس امام هادى عليه السلام بود، نامه هاى بسيارى را بين امام جواد عليه السلام و پسرش امام هادى عليه السلام، رد و بدل كرد. (8)
حضرت عبدالعظيم عليه السلام كتاب هايى تاءليف كرد؛ مانند: كتاب ((يوم و ليلة)) و كتاب ((خطب اميرالمؤ منين عليه السلام)) و كتاب ((روايات عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى)) و...
حضرت عبدالعظيم عليه السلام در شهر سامرّا به محضر امام هادى عليه السلام مى رسيد، متوكّل عباسى نسبت به او ظنين شد، او به دستور امام هادى عليه السلام، براى حفظ جان خود از گزند متوكّل، مخفيانه از شهر سامرّا بيرون رفت و به صورت پيك پستچى از راه طبرستان مازندران به شهر رى آمد و در آن جا در سرداب خانه يكى از شيعيان مخفى گرديد و كم كم شيعيان از ورود او آگاه شدند و به محضرش مى رفتند.
همين ملاقات ها موجب تحكيم و گسترش تشيع در شهر رى آن روز گرديد.
مردم شهر رى، در آن عصر، از اهل تسنن بودند و سنى هاى ناصبى نيز در ميان آنها نفوذ داشتند، چرا كه شهر رى در سال 22 عصر خلافت عمر به دست مسلمين فتح شد و حاكمان آنجا همه از اهل تسنن بودند كه از طرف خليفه، نصب شده بودند.(9)
مهاجرت حضرت حمزة بن امام كاظم عليه السلام به اين شهر، سپس ورود حضرت عبدالعظيم عليه السلام به آنجا، نقش بسيارى در گرايش مردم آنجا به تشيع داشت.
علامه نجاشى رحمة الله روايت كرده است: حضرت عبدالعظيم عليه السلام در شهر رى مخفى بود، روزها روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت به سر مى آورد و مخفيانه بيرون مى آمد و كنار قبر حضرت حمزه عليه السلام مى رفت و آن را زيارت مى كرد.(10)
پذيرش آيين عبدالعظيم عليه السلام
روزى حضرت عبدالعظيم عليه السلام به حضور امام هادى عليه السلام رفت، وقتى كه آن حضرت او را ديد فرمود:
مرحبا بك يا ابالقاسم! اءنت وليّنا حقا؛
آفرين بر تو اى ابوالقاسم! تو به حق ولى ما و دوست ما هستى.
آن گاه حضرت عبدالعظيم عليه السلام خلاصه اى از اعتقادات خود را از توحيد، عدل، معاد و عقيده به دوازده امام عليهم السلام بيان كرد، نام امامان معصوم عليهم السلام را يك به يك شمرد و پس از ذكر امام جواد عليه السلام عرض كرد: اكنون امام ما تو هستى.
امام هادى عليه السلام به او فرمود: پس از من فرزندم حسن عليه السلام امام است، سپس ذكرى از امام مهدى عليه السلام به ميان آمد و حضرت عبدالعظيم عليه السلام اعتقاد خود را به همه اقرار و ابراز نمود. سپس از فروع و عبادات سخن به ميان آورد و اعتقاد خود به همه آنها را اقرار كرد. در اين هنگام امام هادى عليه السلام به او فرمود:
اى ابوالقاسم! هذا والله دينى و دين الذى ارتضاه لعبادهِ، فاثبت عليه ثبَّتك الله بالقول الثابت فى الحيوة الدُّنيا و الآخرة؛
اى ابوالقاسم! سوگند به خدا! اين همان دين من و دين كسانى است كه خداوند آن را براى بندگانش پذيرفته است، بر آن استوار باش، خداوند تو را در گفتار ثابت در دنيا و آخرت استوار بدارد!
ابوهاشم جعفرى
ابوهاشم جعفرى همان ((داوود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب عليهم السلام)) است، از اهالى بغداد بود، مردى واثق و عالى مقام است كه از محضر حضرت رضا، حضرت جواد، حضرت هادى، حضرت امام حسن عسكرى عليهم السلام و حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشريف بهره مند شده است.
او در پيشگاه امامان عليهم السلام بزرگ مردى بلندمقام بود، و از همه امامان مذكور عليهم السلام، نقل روايت مى كند. داراى اخبار، مسائل و شعرهاى زيبا در شاءن امامان عليهم السلام است.
اشعار زير را در آن هنگام كه امام هادى عليه السلام بيمار شده بود، سروده است:
مادت الاءرض بى وادّت فؤ ادى

واعترتنى موارد العرواء

حين قيل الامام نضو عليل

قلت نفسى فدته كلّ الفداء

مرض الدّين لاعتدالك واعتلّ

و غارت له نجوم السّماء

عجبا ان منيت بالدّاء والسّقم

و اءنت الامام حسم الدّاء

اءنت آسى الّا دواء فى الدّين

و الدّنيا و محيى الاءموات و الاءحياء

زمين به خاطر بيمارى شما بر من پريشان شد، و قلبم سنگين گرديد.
و در آن هنگام كه گفته شد: امام هادى عليه السلام لاغر و رنجور شده است، گفتم همه جانم فداى او گردد.
دين اسلام به خاطر بيمارى تو، بيمار و رنجور شد، و ستارگان آسمان به خاطر آن، بى فروغ شدند.
شگفتا! كه دستخوش درد و بيمارى شدى، با اين كه تو امام زداينده هر دردى هستى.
تو طبيب و درمان بخش دردها، و زندگى بخش مردگان و زندگان در دنيا و جهان آخرت هستى.
فرقه هاى صوفيه از ديدگاه امام هادى عليه السلام
امام هادى عليه السلام فرمود:
اين فرقه هاى صوفيه، همگى مخالف ما اهل بيت عليهم السلام هستند و راه و طريقه آن ها باطل و بر خلاف طريقه ماست. اين گروه به منزله نصارا و مجوس اين امت هستند.
در روايت آمده است: در آن زمان، مانند دوران جاهليت شعرا زياد مى شوند، مردم قبرهاى ايشان را به عنوان مساجد اتخاذ مى كنند، مانند فرقه مذموم صوفيه كه قبور شعراى خود را خانقاه ساخته و بقعه خويش ‍ قرار داده اند هم چنين در اين زمان افسانه ها را حلال مى شمارند.
به درستى كه براى رسيدن به سعادت دنيوى و اخروى رقص و سماع كه از عقايد باطل صوفيان مى باشد، راه گشاى انوار حقيقى الهى نبوده و جز افزودن بر گمراهى و شقاوت ارمغان ديگرى براى انسان ندارد.
اما امروزه متاءسفانه همان گونه كه در حديث نبوى صلى الله عليه و آله آمده، مردم ما و شيعيان، تمايل زيادى به آثار صوفيه پيدا نموده اند و خواندن آن ها را بر كرامات و آثار نورانى اهل بيت عليهم السلام ترجيح مى دهند، مانند ديوان شاعران فارسى زبان كه خود از بزرگان و مؤ سسان فرقه صوفيه در قرن هاى گذشته بوده اند.
شايد برخى بگويند كه ما آثار و علوم اهل بيت عليهم السلام را مى خوانيم و چيزهاى مفيد و آموزنده آن را برداشت مى كنيم، اما امام محمد باقر عليه السلام فرمودند:
فكلّ ما لم يخرج من هذا البيت و هو باطل.(11)
پس تمامى آنچه كه از غير ما خاندان صادر شده باطل است.
همچنين مولاى ما امام كاظم عليه السلام خطاب به يكى از اصحاب فرمود:
لا تاءخذ معالم دينك عن غير شيعتنا.(12)
علوم دين خود را از غير شيعيان ما كسب مكن.
و همچنين اميرمؤ منان على عليه السلام در سخنى فرمود:
لا تاءخذ الّا عنّا تكن منّا.(13)
علوم دينى و دانش خود را از غير ما اهل بيت عليهم السلام مگير تا از ما باشى.
حديث رياكارى
شيخ مفيد رحمة الله مى نويسد:
محمد بن الحسين بن خطاب گويد: با حضرت امام هادى عليه السلام در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدينه نشسته بودم، جماعتى از اصحاب حضرت آمدند، ابوهاشم جعفرى نيز كه مردى فصيح و بليغ و نزد حضرت منزلتى عظيم داشت آمد، سپس جماعتى از صوفيه داخل شدند در جاى نبى حلقه زدند و نشستند و بهلا اله الا اللهگفتن مشغول شدند.
امام عليه السلام به اصحاب خود فرمود: به اين فريبندگان التفات نكنيد كه ايشان خليفه هاى شياطين، و مخربين قواعد دين اند. براى آرايش دادن چشم ها اظهار زهد مى كنند و به جهت شكار چهارپايان شب بيدارى مى كشند (تا جهّالى را فريب دهند) چنان كه حق تعالى مى فرمايد:
اِن هم كَالانعام بل هم اضلّ سبيلا
آنان عمرى گرسنگى مى كشند تا براى پالان كردن چند خرى را رام كنند،لا اله الا اللهنمى گويند مگر براى فريب، كم نمى خورند مگر از براى پر كردن كاسه هاى بزرگ و ربودن دل مردمان احمق. در آشكار در دوستى خدا سخن گويند، و در پنهان خود ايشان را به چاه بلا مى اندازد، اوراد ايشان رقص و دست زدن است و اذكارشان سراييدن و غنا است. جز سفيهان از آنان پيروى نمى كنند و به آنان جز بى خردان و احمقان اعتقاد ندارند.
هر كس در زندگى به ديدن يكى از آنها رود، يا به زيارت يكى از ايشان كه مرده است (بر سر قبر آنها) برود حكم آن را دارد كه به زيارت شيطان و عبادت بتان رفته است. هر كس يكى از آنها را يارى، يا مدد نمايد، حكم آن را دارد كه يزيد، معاويه و ابوسفيان را مدد كرده است.
مردى از اصحاب آن حضرت گفت: اگر چه آن كس به حقوق شما معترف باشد؟!
آن حضرت خشمناك به او نگريست و فرمود: اين گفتار را واگذار، آن كس كه به حقوق ما معترف باشد به راه نافرمانى و مخالفت ما نمى رود. آيا نمى دانى كه اين طايفه خسيس ترين طايفه صوفيه اند و صوفيه همه از مخالفان ما هستند و راه و روش ايشان غير از راه و روش ماست و ايشان نيستند مگر نصارى و مجوس اين امت.
بعد فرمود: آنها كسانى هستند كه در فرونشاندن نور خدا سعى مى كنند و خدا نور خود را تمام مى كند، اگر چه كافران مكروه دارند.(14)

سخنان حكيمانه

سخنان حكيمانه
فتح بن يزيد جرجانى گويد:
در آن مسافرتى كه امام هادى عليه السلام از مدينه آمد، من هم از پشت سر آن حضرت مى آمدم. در بين راه مى شنيدم كه آن بزرگوار مى فرمود:
كسى كه از خدا بترسد مردم از او مى ترسند و كسى كه از خدا اطاعت كند مردم از او اطاعت مى كنند.
من آهسته آهسته رفتم تا به امام رسيدم، سلام كردم، جواب سلام مرا رد كرد.
اول سخنى كه به من فرمود اين بود: اى فتح! كسى كه خدا را اطاعت كند باكى از غضب مخلوقين نخواهد داشت، كسى كه خدا را به غضب آورد بايد يقين كند كه غضب مخلوقين نصيب او خواهد شد.
اى فتح! خدا را نمى توان وصف كرد مگر آن طور كه خودش نفس خود را وصف كرده، كجا وصف كرده مى شود آن كسى كه حواس انسان از درك او عاجزند، قوه واهمه ها عاجزند كه به او برسند، قوه چشم ها از احاطه به او عاجزند، خدا از آن بزرگتر است كه وصف كنندگان او را وصف مى كنند، مقام او عالى تر از آن است كه صفت او را شرح بدهند، در عين حال نزديكى دور و در عين حال دورى نزديك است، خدا چگونگى را خلق كرده، پس ‍ نمى توان گفت: خدا در چه مكانى است؟ زيرا خدا پاك و منزه است از اين كه داراى چگونگى بودن و در مكان معلومى باشد.
خدا را كه نمى توان وصف كرد به جاى خود، بلكه كنه و حقيقت رسول خدا صلى الله عليه و آله را هم نمى توان وصف كرد، زيرا كه خداى جليل نام آن حضرت را با نام مبارك خود قرين كرده است. پيامبر خود را در وجوب فرمان بردارى شريك خود نموده است.
جزاى آن كسى را كه از پيامبر اطاعت كند، نظير جزاى كسى قرار داده است كه از خدا اطاعت كرده باشد، چنان كه در قرآن فرموده:
و ما نقموا منه اءلّا اءن اءغناهم الله و رسوله من فضله.(15)
((از او كينه ورزى نكردند مگر اين كه خدا و رسول آنان را از فضل خود بى نياز كردند)).
همچنين از قول آن اشخاصى كه از پيامبر اطاعت نكردند مى فرمايد:
يا ليتنا اءطعنا الله و اءطعنا الرسول.(16)
((اى كاش ما خدا و رسول را اطاعت مى كرديم)).
يا اين كه چگونه مى توان آن كسى را وصف كرد كه خداى حكيم اطاعت از او را - يعنى امام - با اطاعت پيامبر خود قرين كرده است؟ چنان كه مى فرمايد:
اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الاءمر منكم.(17)
((خدا و رسول و صاحبان امر (يعنى دوازده امام) خود را اطاعت نماييد)).
اى فتح! همان طور كه خدا و حجت خدا را نمى توان وصف كرد، همان طور كه آن مؤ منى را كه تسليم امر ما باشد نمى توان وصف نمود.
پيامبر ما صلى الله عليه و آله افضل پيامبران است. وصى آن حضرت (يعنى على بن ابى طالب عليهماالسلام) افضل اوصيا است.
حضرتش بعد از سخن طولانى به من فرمود: امر خود را بر اوصيا واگذار كن و تسليم آنان باش.
آن گاه فرمود: اگر هم مى خواهى منصرف شو.
من فرداى آن روز خدمت حضرتش رفتم، سلام كردم، جواب فرمود، گفتم: يابن رسول الله! اجازه مى دهى درباره يك موضوعى كه شب گذشته به فكر من رسيده، صحبت كنم؟
فرمود: بپرس و به جواب آن گوش بده! زيرا كسى كه ياد مى دهد با كسى كه ياد مى گيرد در ثواب هدايت شدن شريكند. در نصيحت كردن ماءمورند. اما آن موضوعى كه به فكر تو رسيده، اگر امام بخواهد تو را از آن خبر مى دهد، زيرا خدا كسى را غير از پيامبرى كه پسنديده باشد از علم غيب آگاه نمى كند و آنچه كه نزد پيامبر باشد نزد امام هم خواهد بود. آنچه را كه پيامبر صلى الله عليه و آله بداند جانشينان او نيز مى دانند.
اى فتح! شايد شيطان بخواهد تو را دچار اشتباه كند، راجع به آنچه كه من براى تو گفتم وسوسه نمايد، تو را نسبت به آن موضوعاتى كه من براى تو شرح دادم دچار شك كند تا تو را از راه راست خدا منحرف نمايد.
گفتم: من از كجا بدانم كه امام و پيامبر اين طورند؟ يعنى علم غيب داشته باشند و اطاعت آنان هم نظير اطاعت خدا واجب باشد اگر اين طور باشد پس آنان هم - نعوذا بالله - خدايانى خواهند بود. در صورتى كه آنان مخلوقند، پرورش يافته اند، فرمان بردارند، در مقابل خدا ناچيزند، در برابر خدا به خاك مى افتند.
امام هادى عليه السلام فرمود: وقتى شيطان تو را دچار اين گونه وسوسه ها مى كند، وسوسه هاى او را به وسيله آنچه كه من به تو ياد دادم، ريشه كن.
فتح مى گويد: به امام عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم! گره از كار من گشودى و وسوسه شيطان لعين را براى من كشف كردى، زيرا شيطان اين گونه وسوسه ها را در دل من جاى داد كه شما خدا خواهيد بود.
فتح گويد: امام هادى عليه السلام سجده شكر به جاى آورد. شنيدم كه در سجده مى گفت: پروردگارا! من ناچيز براى تو به خاك افتاده ام و فروتنى كرده ام.
بعد از آن به من فرمود: اى فتح! نزديك بود كه گمراه شوى، عيبى ندارد، چه بسا هلاك شد آن كه بايد هلاك شود، اگر تو بخواهى خدا تو را مى آمرزد.
فتح گويد: من به جهت اين كه خدا وسوسه هاى شيطان را برايم كشف كرد با خوشحالى خارج شدم.
فتح گويد: من در منزل بعدى خدمت امام هادى عليه السلام رفتم، ديدم آن حضرت به پشتى تكيه كرده و در مقابلش مقدارى گندم برشته بود كه آن بزرگوار آنها را مخلوط مى كرد. شيطان مرا وسوسه كرد كه امام نبايد چيزى بخورد و بياشامد.
امام به من فرمود: بنشين، ما هم نظير پيامبرانيم، پيامبران هم مى خوردند و هم مى آشاميدند و در بازار راه مى رفتند، هر جسمى احتياج به غذا دارد مگر خالق اجسام كه واحد و ايجادكننده اشياء است و جسم را به وجود مى آورد، شنوا و دانا است پاك و منزه است از آنچه كه ستم كشان مى گويند مقام خدا بسيار عالى و بزرگ است.
بعد از آن به من فرمود: اگر بخواهى خدا تو را مى آمرزد.
وقتى كه آن حضرت وارد بغداد شد، اسحاق بن ابراهيم با عده اى از سرلشكران از حضرتش استقبال كرده آن حضرت را ملاقات نمودند.
كلمات درربار و مواعظ ارزنده امام عليهم السلام
اكنون بخشى از سخنان ارزنده حضرت امام هادى عليه السلام را نقل مى كنيم:
من اتقى الله يتقى و من اءطاع الله يطاع و من اءطاع الخالق لم يبال سخط المخلوقين.
هر كس از خدا بترسد مردم از او بترسند، هر كس از خدا اطاعت كند، مخلوقات او را اطاعت خواهند كرد، هر كس اطاعت كند خالق خود را از غضب مخلوقات پروا نخواهد كرد.
در سخن ديگرى فرمود:
مَن رضى عن نفسه كَثُر الساخطون عليه.
هر كه از خودراضى و خوشنود شد و خود را پسنديد خشمناكان بسيارى عليه او خواهند بود.
به چشم كسان در نيايد كسى
كه از خود بزرگى نمايد بسى
بزرگان نكردند بر خود نگاه
خدا بينى از خويشتن بين مخواه
در كلام ديگرى فرمود:
الهزل فكاهةُ السُّفهاء و صناعة الجُهّال.
بيهودگى خوش منشىِ بى خردان و صفتِ جاهلان است.
در سخن ديگرى فرمود:
مصيبت بر شخص صبركننده يكى است و براى جزع كننده دو تا است.
در كلام ديگرى فرمود:
من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شرّه.
هر كس نفس او بر وى بى قدر و خوار گشته از شر او خاطر جمع مباش.
در كلام ديگرى فرمود:
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون.
دنيا بازارى است كه گروهى در آن نفع بردند و گروهى ضرر كردند.
حضرتش درباره عاق والدين فرمود:
العقوق يعقب القلة و يؤ دّى الى الذلّة.
عاق شدن به پدر و مادر انسان را بى چيز و ذليل مى كند.
در سخن ديگرى فرمود:
اُذكر مصرَعك بين يدى اءهلك؛ لا طبيب يمنعُك و لا حبيب ينفَعُك.
به ياد آور افتادن خود را ميان اهل خويش، نه طبيبى است مرگ را از تو دفع كند، نه دوستى است تو را نفع رساند.

پی نوشته ها

------------------------------------------------------------------------
1-ج 2، ص 609، چاپ مكتبة الصدوق تهران. شيخ صدوق در آغاز كتاب من لا يحضره الفقيه مى نويسد: من چيزهايى را در اين كتاب ذكر مى كنم كه به آن فتوا مى دهم و آنها را حجت شرعى بين خود و خداى خود مى دانم؛ ج 1، ص 3، چاپ تهران.
2-ج 2، ص 277، چاپ منشورات اعلمى تهران.
3-ج 6، ص 95، چاپ تهران.
4-علامه مجلسى رحمة الله در مورد اين زيارت فرموده است:
زيارت جامعه از نظر سند صحيح ترين زيارات و از جهت متن و فصاحت و بلاغت بهترين زيارات است. (بحارالانوار، ج 102، ص ‍ 144).
و مجلسى اول پدر علامه مجلسى مى فرمايد:
در مكاشفه اى كه در حرم مطهر حضرت اميرمومنان على برايم رخ داد، خدمت امام عصر - ارواحنا فداه - مشرف و با صداى بلند زيارت جامعه را خواندم. پس از اتمام زيارت آن حضرت فرمودند: خوب زيارتى است.
آن گاه مجلسى اول مى گويد: من در اكثر اوقات به اين زيارت مداومت دارم و شكى نيست كه اين زيارت از امام هادى عليه السلام است و به تقرير صاحب الزمان عليه السلام رسيده و متن آن كامل ترين و بهترين زيارات است (روضة المتقين: ج 5، ص 451).
مرحوم حاجى نورى مى نويسد: سيد احمد رشتى در سفر حج خدمت امام عصر عليه السلام شرفياب شد و آن گرامى با خواندن نافله، زيارت عاشورا و زيارت جامعه سفارش نمود و فرمود:
شما چرا نافله نمى خوانيد؟ نافله، نافله، نافله. شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. شما چرا جامعه نمى خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه (نجم الثاقب، ص 342، 343).
5-ساعت هاى شنى سر هر يك ساعت يك يا چند سنگريزه به نشانه راءس ساعت از آن خارج مى گشته است.
6-زندگانى امام هادى عليه السلام: ص 206 - 257.
7-رجال شيخ طوسى.
8-مناقب آل ابى طالب: ج 4، ص 389؛ سفينة البحار: ج 2، ص 121.
9-كامل ابن اثير: ج 3، ص 24.
10-منتهى الآمال: ج 2، ص 157.
11-وسائل الشيعه: ج 7، ص 57؛ بحارالانوار: ج 2، ص 94.
12-وسائل الشيعه: ج 27، ص 150؛ بحارالانوار، ج 3، ص 82.
13-تحف العقول: ص 71؛ وسائل الشيعه: ج 27، ص 40؛ نشانه هاى ظهور امام عصر عليه السلام در روايات معصومين عليهم السلام، ص ‍ 63.
14-اثناعشريه حرّ عاملى، ص 25.
15-سوره توبه، آيه 75.
16-سوره احزاب، آيه 66.
17-سوره نساء، آيه 62.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي رباني خلخالي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page