بخش سوم: نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام مهدى عليه السلام

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

نگاهى گذرا به زندگى حضرت مهدى عليه السلام
ميلاد نور
آن سپيده دم پرخاطره
پسرم سخن بگو!
نگرشى بر روايت
و...
نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام مهدى عليه السلام
حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف ملقب به امام عصر و صاحب الزمان، فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است كه نام شريفش ‍ مطابق نام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است.
حضرتش در سال 256 - يا 255 - هجرى در سامرّا متولد شد و تا سال 260 هجرى كه پدر بزرگوارش شهيد شد، تحت كفالت و تربيت پدر مى زيست و از مردم پنهان و پوشيده بود و جز عده اى از خواص شيعه كسى به شرف ملاقات وى نايل نمى شد.
پس از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام كه امامت در آن حضرت مستقر شد، به امر خدا غيبت اختيار كرد و جز با نوّاب خاص خود به كسى ظاهر نمى شد، جز در موارد استثنايى.(1)
فضايل بى كران حضرت مهدى عليه السلام هر انسان آگاه و انديشمند را به خود جلب مى نمايد، آن گاه كه در اين دوران تاريك، روزنه اى نورانى مى بيند بى اختيار به دنبال آن نور در حركت است تا به وصال برسد، و از آنجايى كه خود آن حضرت، از اسرار الهى است فضايلش نيز اسرارى است كه از آن افراد رازدار و با معرفت خواهد شد.
ميلاد نور
شيخ صدوق رحمة الله در كتاب ارزشمند خويش ((اكمال الدين))(2) از حكيمه دخت گرانقدر امام جواد عليه السلام اين گونه آورده است. حكيمه خاتون گويد:
يازدهمين امام نور حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام پيام رسانى به سوى من گسيل داشت و مرا به خانه خويش فراخواند.
هنگامى كه وارد شدم فرمود:
عمّه جان! افطار امشب را نزد ما باش؛ چرا كه امشب، شب مبارك پانزدهم شعبان است و در چنين شبى خداوند، جهان را به نور وجود حجّت خويش، نورباران خواهد ساخت.
در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
در چنين شبى، حضرت مهدى عليه السلام ديده به جهان خواهد گشود. همو كه خداوند، زمين را پس از مردنش، به دست او و با ظهور او زنده و پرطراوت خواهد ساخت.
پرسيدم: سرورم! مادر او كيست؟
فرمود: نرجس، بانوى بانوان.
گفتم: فدايت گردم! من در او هيچ نشان و اثرى از آنچه نويد مى دهيد، نمى بينم.
فرمود: حقيقت همان است كه گفتم، آماده باش!
پس از اين گفت و گو به خانه نرجس عليهاالسلام آمدم. آن وجود گرانمايه به عنوان تجليل و احترام از من، پيش آمد تا كفش هاى مرا درآورد و مرا تكريم كند.
در پاسخ احترام او گفتم: از اين پس، شما سرور من و سرور خاندانم خواهيد بود.
او از سخن من شگفت زده شد و گفت: عمّه جان! چگونه ممكن است در حالى كه شما دختر امام، خواهر امام و عمّه امام هستيد و خود بانويى انديشمند و پرواپيشه و با درايت و من خدمتگزار شما هستم.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام گفت و گوى ما را شنيد و فرمود: عمّه جان! خداوند به شما پاداش نيك عنايت فرمايد.
آن سپيده دم پرخاطره
من، با بانوى بانوان، به گفت و گو نشستم و به او گفتم: دخترم! همين امشب خداوند پسرى گرانمايه به تو ارزانى خواهد داشت، پسرى كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود.
نرجس عليهاالسلام با شنيدن اين نويد، غرق در حياء و آزرم گرديد و در گوشه اى نشست. من به نماز ايستادم و پس از نماز افطار كردم و براى استراحت به رختخواب رفتم.
درست نيمه شب گذشته بود كه براى نماز نافله شب به پا خاستم. نماز را خواندم، ديدم نرجس عليهاالسلام خواب است و حادثه اى رخ نداده است، به تعقيبات نماز نشستم و بار ديگر خوابيدم و بيدار شدم، اما ديدم او هنوز در خواب است.
پس از آن بود كه او براى نماز نافله شب به پا خاست و نماز را در اوج ايمان و اخلاص به جا آورد و با شور و عشق وصف ناپذيرى به نيايش ‍ نشست.
ديگر از تحقق وعده و نويد حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام دچار ترديد مى شدم كه آن حضرت از اتاق خويش مرا مخاطب ساخت و فرمود: عمّه جان! شتاب مورز كه تحقق وعده الهى نزديك است.
در روايت ديگرى اين مطلب بدين صورت آمده است:
به ناگاه ديدم((سوسن))هراسان از جاى برخاست، وضو ساخت و به نماز نافله شب ايستاد. آخرين ركعت از نماز را مى خواند كه احساس كردم سپيده صبح در راه است، اما از ولادت نور خبرى نيست.
بار ديگر اين انديشه در ذهنم پديد آمد كه شب رو به پايان است و سپيده سحر در راه، پس چرا وعده الهى تحقق نيافت كه نداى حضرت امام عسكرى عليه السلام طنين افكند و فرمود: عمّه جان! ترديد به دل راه مده!
من از آن حضرت و ترديدى كه در دلم پديد آمد، شرمنده شدم و در اوج شرمندگى پس از نظاره به افق به اتاق بازمى گشتم كه ديدم نرجس ‍ عليهاالسلام نماز را به پايان برده و به خود مى پيچد. جلو درب اتاق به او رسيدم كه مى خواست از اتاق خارج گردد، پرسيدم: آيا از آنچه در انتظارش ‍ بودم، چيزى حسّ نمى كنى؟
پاسخ داد: چرا عمّه جان!...
گفتم: خدا يار و نگاهدارت باد! خود را مهيّا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش كه لحظات تحقق آن وعده مبارك فرارسيده است.
و آن گاه متكايى برگرفتم و در وسط اتاق، آن بانو را به روى آن نشاندم و به سان يك مددكار آگاه و دلسوزى كه زنان در شرايط ولادت فرزندانشان بدان نيازمندند به يارى او كمر همت بستم. او دست مرا گرفت و فشار داد و از شدت درد، ناله زد و بر خود پيچيد.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از اتاق خويش دستور داد كه برايش سوره مباركه ((قدر)) را تلاوت كنم.
به دستور امام عليه السلام شروع كردم:
بسم الله الرحمن الرحيم
انّا انزلناه فى ليلة القدر # و ما ادريك ما ليلة القدر...
ما آن قرآن را در شب قدر نازل كرديم. و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟!
و شگفتا كه ديدم كودك ديده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مباركه ((قدر)) را با من تا آخرين واژه، تلاوت كرد.
از شنيدن نواى دل انگيز قرآن او، هراسان شدم كه حضرت امام عسكرى عليه السلام مرا نداد داد و فرمود:
عمّه جان! آيا از قدرت الهى شگفت زده شده اى؟ اوست كه ما را در خردسالى به بيان دانش و حكمت توانا ساخته و به سخن مى آورد و در بزرگسالى ما را در روى زمين حجت خويش قرار مى دهد چه جاى شگفتى است؟!
هنوز سخن حضرت امام عسكرى عليه السلام به پايان نرسيده بود كه نرجس از نظرم ناپديد گرديد و گويى حجابى ميان من و او، فروافكنده شد و ما را از هم جدا ساخت.
در روايت ديگرى آمده است كه: سپس لحظاتى چند، حالت وصف ناپذيرى برايم پيش آمد به گونه اى كه گويى دستگاه دريافت وجودم از كار افتاده است و نمى دانم چه مى گذرد. به خود آمدم و فريادزنان و به سرعت، به طرف اتاق حضرت امام عسكرى عليه السلام شتافتم، اما پيش ‍ از آن كه چيزى بگويم فرمود: عمّه جان! بازگرد كه او را در همان جا خواهى يافت كه از برابر ديدگانت ناپديد شد.
به اتاق نرجس بازگشتم، ديدم پرده اى كه ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد و ديدم چهره اش غرق در نور است به گونه اى كه ديدگانم را خيره ساخت و در همين لحظات كودك گرانمايه اى را ديدم در حال سجده است و خداى را ستايش مى كند.
بر بازوى راست او اين آيه شريفه نوشته شده است:
جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا(3)
و در سجده خويش مى فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شريك له و اءنّ جدّى محمّدا رسول الله و اءنّ اءبى اميرالمؤ منين ولىّ الله...
گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا، كه شريك و همتايى ندارد، نيست و نياى گرانقدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيام آور اوست. و پدر والايم اميرمؤ منان عليه السلام دوست و جانشين پيامبر خداست.
آنگاه امامان نور را پس از اميرمؤ منان عليه السلام يكى بعد از ديگرى تا نام مبارك پدر گرانقدرش حضرت امام عسكرى عليه السلام برشمرد سپس ‍ فرمود:
بار خدايا! آنچه را به من وعده فرمودى، تحقق بخش و كار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبير فرما و گام هايم را در قيام پرشكوه و آسمانيم براى برانداختن بيداد و ستم، و استقرار كامل عدالت و مهر در سراسر گيتى استوار ساز و به دست من، زمين را از عدل و داد لبريز گردان!
پس از آن سر از سجده برداشت و به تلاوت اين آيه مباركه پرداخت:
شهد الله انّه لا اله الا هو و الملائكة و اولوالعلم، قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم انّ الدّين عند الله الاسلام...(4)
خدا گواهى داد و فرشتگان و دانشمندان نيز، كه: هيچ خدايى برپاى دارنده عدل، جز او نيست، خدايى جز او نيست كه پيروزمند و فرزانه است. بى ترديد دين در نزد خدا تنها اسلام است.
پس از تلاوت آيه شريفه عطسه كرد و فرمود:
الحمدلله ربّ العالمين و صلّى الله على محمّد و آله، زعمت الظلمة اءنّ حجّة الله داحظة لو اءذن لنا فى الكلام لزال الشك
سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و درود خداى بر محمد و خاندانش باد! بيدادگران چنين پنداشته اند كه: حجت خدا از ميان رفته است اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آن گاه ترديدها و ترديدافكنى ها از ميان خواهد رفت.
پسرم سخن بگو!
آن كودك گرانمايه را در برگرفتم و با شور و اشتياق، در دامان خود نشاندم. ديدم پاك و پاكيزه است. در اين هنگام، حضرت عسكرى عليه السلام مرا ندا داد كه: عمّه جان! پسرم را بياور!
آن وجود گرامى را به پيشگاه پدرش بردم و آن حضرت او را به سبك مخصوص روى دست گرفت و زبان مبارك خويش را بر دهان او گذاشت. آنگاه با دست خويش، سر و چشم و گوش او را به سبكى خاص، اندكى فشرد و فرمود: پسرم! سخن بگو.
در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
هان اى حجت خدا! و اى ذخيره انبياء! و اى آخرين اوصياء! سخن بگو! هان اى جانشين همه پرواپيشگان! سخن بگو!
آن نوزاد مبارك، نخست به يكتايى خدا و رسالت پيام آورش گواهى داد و ضمن درود فرستادن بر پيامبر، نام امامان نور را، يكى پس از ديگرى برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسيد و آنگاه پس از پناه بردن به خدا از شرّ شيطان اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
و نريد اءن نمنّ على الذين استضعفوا فى الاءرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثين # و نمكّن لهم فى الاءرض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (5)
و ما برآنيم كه پايمال شدگان روى زمين را نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آنان را در آن سرزمين اقتدار بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيانش، چيزى را كه از آن سخت مى ترسيدند، نشان دهيم.
پس از تلاوت قرآن، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام او را به من داد و فرمود:
يا عمّة! ردّيه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم اءنّ وعدالله حق و لكنّ اءكثر الناس لا يعلمون.
اى عمّه جان! او را به مادرش بازگردان تا ديدگانش به ديدار او روشن گردد و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است، ولى بيشتر مردم نمى دانند.
كودك گرانمايه را به مادرش بازگرداندم كه ديگر فجر صادق دميده بود و نور در كران تا كران افق، پديدار شده و سينه آسمان را مى شكافت و من از حضرت امام عسكرى عليه السلام و مادر آن كودك گرانمايه، خداحافظى نمودم و به خانه خويش بازگشتم.(6)
نگرشى بر روايت
آنچه در اين روايت آمده است، حقايقى به نظر مى رسد كه از آفت هستى سوز غلوّ و خرافه به دور است؛ چرا كه حضرت مهدى عليه السلام نخستين كودكى نيست كه لحظاتى پيش از ولادت و پس از آن، لب به سخن مى گشايد.
بلكه در قرآن شريف اين واقعيت به صراحت آمده است كه عيسى عليه السلام در همان نخستين روز ولادت، - يا به روايت ديگرى - اولين ساعت تولد، لب به سخن گشود و به يكتايى خدايى گواهى داد و رسالت خويش را اعلان نمود و با صداى رسا تعاليم و دستوراتى را كه خداى جهان آفرين بدو آموخته بود، همه را به گوش ها رسانيد.
برخى از مفسّران در تفسير دو آيه 24 تا 26 سوره مريم بر اين باورند كه اين آيات سخنان عيسى عليه السلام است كه پس از چشم گشودن به اين جهان، خطاب به مادرش حضرت مريم، بيان كرده است نه نداى فرشته:
فناداها من تحتها اءن لا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا و هزّى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا فكلى واشربى و قرّى عينا فامّا ترينّ من البشر احدا فقولى انّى للرّحمن صوما فلن اءكلّم اليوم انسيا.(7)
پس كودك نورسيده از پايين پايش، او را نداد داد كه اندوهگين مباش! پروردگارت زير پاى تو جوى آبى، روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرماى تازه چيده شده، برايت فرو ريزد.
پس شما (اى مريم!) بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از مردم كسى را ديدى بگو: من براى خداى مهربان، روزه نذر كرده ام و امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم.
اتفاقا انبوه روايات كه در ((مجمع البيان)) و ((تبيان)) آمده است، هماهنگ با ديدگاه فوق است.
البته در روايتى هم آمده است كه:((نداكننده، فرشته امين بوده است)).
به هر صورت، با وجود اختلاف ديدگاه در اين مورد كه نداكننده فرشته امين بوده است، يا آن كودك نورسيده، در اين مطلب، هيچ اختلافى نيست كه يهوديان به مريم پاك گفتند:
كيف نكلّم من كان فى المهد صبيّا؟
چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟
كه كودك به قدرت خدا لب به سخن گشود و گفت:
انّى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيّا و جعلنى مباركا اءيمانا كنت و اءوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيّا...(8)
(هان اى مردم!) من بنده خدايم. به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر خويش گردانيده است و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زنده هستم مرا به نماز و زكات، وصيت كرده است...

نگاهى گذرا به زندگى حضرت مهدى عليه السلام
ميلاد نور
آن سپيده دم پرخاطره
پسرم سخن بگو!
نگرشى بر روايت
و...
نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام مهدى عليه السلام
حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف ملقب به امام عصر و صاحب الزمان، فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است كه نام شريفش ‍ مطابق نام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است.
حضرتش در سال 256 - يا 255 - هجرى در سامرّا متولد شد و تا سال 260 هجرى كه پدر بزرگوارش شهيد شد، تحت كفالت و تربيت پدر مى زيست و از مردم پنهان و پوشيده بود و جز عده اى از خواص شيعه كسى به شرف ملاقات وى نايل نمى شد.
پس از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام كه امامت در آن حضرت مستقر شد، به امر خدا غيبت اختيار كرد و جز با نوّاب خاص خود به كسى ظاهر نمى شد، جز در موارد استثنايى.(1)
فضايل بى كران حضرت مهدى عليه السلام هر انسان آگاه و انديشمند را به خود جلب مى نمايد، آن گاه كه در اين دوران تاريك، روزنه اى نورانى مى بيند بى اختيار به دنبال آن نور در حركت است تا به وصال برسد، و از آنجايى كه خود آن حضرت، از اسرار الهى است فضايلش نيز اسرارى است كه از آن افراد رازدار و با معرفت خواهد شد.
ميلاد نور
شيخ صدوق رحمة الله در كتاب ارزشمند خويش ((اكمال الدين))(2) از حكيمه دخت گرانقدر امام جواد عليه السلام اين گونه آورده است. حكيمه خاتون گويد:
يازدهمين امام نور حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام پيام رسانى به سوى من گسيل داشت و مرا به خانه خويش فراخواند.
هنگامى كه وارد شدم فرمود:
عمّه جان! افطار امشب را نزد ما باش؛ چرا كه امشب، شب مبارك پانزدهم شعبان است و در چنين شبى خداوند، جهان را به نور وجود حجّت خويش، نورباران خواهد ساخت.
در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
در چنين شبى، حضرت مهدى عليه السلام ديده به جهان خواهد گشود. همو كه خداوند، زمين را پس از مردنش، به دست او و با ظهور او زنده و پرطراوت خواهد ساخت.
پرسيدم: سرورم! مادر او كيست؟
فرمود: نرجس، بانوى بانوان.
گفتم: فدايت گردم! من در او هيچ نشان و اثرى از آنچه نويد مى دهيد، نمى بينم.
فرمود: حقيقت همان است كه گفتم، آماده باش!
پس از اين گفت و گو به خانه نرجس عليهاالسلام آمدم. آن وجود گرانمايه به عنوان تجليل و احترام از من، پيش آمد تا كفش هاى مرا درآورد و مرا تكريم كند.
در پاسخ احترام او گفتم: از اين پس، شما سرور من و سرور خاندانم خواهيد بود.
او از سخن من شگفت زده شد و گفت: عمّه جان! چگونه ممكن است در حالى كه شما دختر امام، خواهر امام و عمّه امام هستيد و خود بانويى انديشمند و پرواپيشه و با درايت و من خدمتگزار شما هستم.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام گفت و گوى ما را شنيد و فرمود: عمّه جان! خداوند به شما پاداش نيك عنايت فرمايد.
آن سپيده دم پرخاطره
من، با بانوى بانوان، به گفت و گو نشستم و به او گفتم: دخترم! همين امشب خداوند پسرى گرانمايه به تو ارزانى خواهد داشت، پسرى كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود.
نرجس عليهاالسلام با شنيدن اين نويد، غرق در حياء و آزرم گرديد و در گوشه اى نشست. من به نماز ايستادم و پس از نماز افطار كردم و براى استراحت به رختخواب رفتم.
درست نيمه شب گذشته بود كه براى نماز نافله شب به پا خاستم. نماز را خواندم، ديدم نرجس عليهاالسلام خواب است و حادثه اى رخ نداده است، به تعقيبات نماز نشستم و بار ديگر خوابيدم و بيدار شدم، اما ديدم او هنوز در خواب است.
پس از آن بود كه او براى نماز نافله شب به پا خاست و نماز را در اوج ايمان و اخلاص به جا آورد و با شور و عشق وصف ناپذيرى به نيايش ‍ نشست.
ديگر از تحقق وعده و نويد حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام دچار ترديد مى شدم كه آن حضرت از اتاق خويش مرا مخاطب ساخت و فرمود: عمّه جان! شتاب مورز كه تحقق وعده الهى نزديك است.
در روايت ديگرى اين مطلب بدين صورت آمده است:
به ناگاه ديدم((سوسن))هراسان از جاى برخاست، وضو ساخت و به نماز نافله شب ايستاد. آخرين ركعت از نماز را مى خواند كه احساس كردم سپيده صبح در راه است، اما از ولادت نور خبرى نيست.
بار ديگر اين انديشه در ذهنم پديد آمد كه شب رو به پايان است و سپيده سحر در راه، پس چرا وعده الهى تحقق نيافت كه نداى حضرت امام عسكرى عليه السلام طنين افكند و فرمود: عمّه جان! ترديد به دل راه مده!
من از آن حضرت و ترديدى كه در دلم پديد آمد، شرمنده شدم و در اوج شرمندگى پس از نظاره به افق به اتاق بازمى گشتم كه ديدم نرجس ‍ عليهاالسلام نماز را به پايان برده و به خود مى پيچد. جلو درب اتاق به او رسيدم كه مى خواست از اتاق خارج گردد، پرسيدم: آيا از آنچه در انتظارش ‍ بودم، چيزى حسّ نمى كنى؟
پاسخ داد: چرا عمّه جان!...
گفتم: خدا يار و نگاهدارت باد! خود را مهيّا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش كه لحظات تحقق آن وعده مبارك فرارسيده است.
و آن گاه متكايى برگرفتم و در وسط اتاق، آن بانو را به روى آن نشاندم و به سان يك مددكار آگاه و دلسوزى كه زنان در شرايط ولادت فرزندانشان بدان نيازمندند به يارى او كمر همت بستم. او دست مرا گرفت و فشار داد و از شدت درد، ناله زد و بر خود پيچيد.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از اتاق خويش دستور داد كه برايش سوره مباركه ((قدر)) را تلاوت كنم.
به دستور امام عليه السلام شروع كردم:
بسم الله الرحمن الرحيم
انّا انزلناه فى ليلة القدر # و ما ادريك ما ليلة القدر...
ما آن قرآن را در شب قدر نازل كرديم. و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟!
و شگفتا كه ديدم كودك ديده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت و سوره مباركه ((قدر)) را با من تا آخرين واژه، تلاوت كرد.
از شنيدن نواى دل انگيز قرآن او، هراسان شدم كه حضرت امام عسكرى عليه السلام مرا نداد داد و فرمود:
عمّه جان! آيا از قدرت الهى شگفت زده شده اى؟ اوست كه ما را در خردسالى به بيان دانش و حكمت توانا ساخته و به سخن مى آورد و در بزرگسالى ما را در روى زمين حجت خويش قرار مى دهد چه جاى شگفتى است؟!
هنوز سخن حضرت امام عسكرى عليه السلام به پايان نرسيده بود كه نرجس از نظرم ناپديد گرديد و گويى حجابى ميان من و او، فروافكنده شد و ما را از هم جدا ساخت.
در روايت ديگرى آمده است كه: سپس لحظاتى چند، حالت وصف ناپذيرى برايم پيش آمد به گونه اى كه گويى دستگاه دريافت وجودم از كار افتاده است و نمى دانم چه مى گذرد. به خود آمدم و فريادزنان و به سرعت، به طرف اتاق حضرت امام عسكرى عليه السلام شتافتم، اما پيش ‍ از آن كه چيزى بگويم فرمود: عمّه جان! بازگرد كه او را در همان جا خواهى يافت كه از برابر ديدگانت ناپديد شد.
به اتاق نرجس بازگشتم، ديدم پرده اى كه ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد و ديدم چهره اش غرق در نور است به گونه اى كه ديدگانم را خيره ساخت و در همين لحظات كودك گرانمايه اى را ديدم در حال سجده است و خداى را ستايش مى كند.
بر بازوى راست او اين آيه شريفه نوشته شده است:
جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا(3)
و در سجده خويش مى فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شريك له و اءنّ جدّى محمّدا رسول الله و اءنّ اءبى اميرالمؤ منين ولىّ الله...
گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا، كه شريك و همتايى ندارد، نيست و نياى گرانقدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيام آور اوست. و پدر والايم اميرمؤ منان عليه السلام دوست و جانشين پيامبر خداست.
آنگاه امامان نور را پس از اميرمؤ منان عليه السلام يكى بعد از ديگرى تا نام مبارك پدر گرانقدرش حضرت امام عسكرى عليه السلام برشمرد سپس ‍ فرمود:
بار خدايا! آنچه را به من وعده فرمودى، تحقق بخش و كار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبير فرما و گام هايم را در قيام پرشكوه و آسمانيم براى برانداختن بيداد و ستم، و استقرار كامل عدالت و مهر در سراسر گيتى استوار ساز و به دست من، زمين را از عدل و داد لبريز گردان!
پس از آن سر از سجده برداشت و به تلاوت اين آيه مباركه پرداخت:
شهد الله انّه لا اله الا هو و الملائكة و اولوالعلم، قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم انّ الدّين عند الله الاسلام...(4)
خدا گواهى داد و فرشتگان و دانشمندان نيز، كه: هيچ خدايى برپاى دارنده عدل، جز او نيست، خدايى جز او نيست كه پيروزمند و فرزانه است. بى ترديد دين در نزد خدا تنها اسلام است.
پس از تلاوت آيه شريفه عطسه كرد و فرمود:
الحمدلله ربّ العالمين و صلّى الله على محمّد و آله، زعمت الظلمة اءنّ حجّة الله داحظة لو اءذن لنا فى الكلام لزال الشك
سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و درود خداى بر محمد و خاندانش باد! بيدادگران چنين پنداشته اند كه: حجت خدا از ميان رفته است اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آن گاه ترديدها و ترديدافكنى ها از ميان خواهد رفت.
پسرم سخن بگو!
آن كودك گرانمايه را در برگرفتم و با شور و اشتياق، در دامان خود نشاندم. ديدم پاك و پاكيزه است. در اين هنگام، حضرت عسكرى عليه السلام مرا ندا داد كه: عمّه جان! پسرم را بياور!
آن وجود گرامى را به پيشگاه پدرش بردم و آن حضرت او را به سبك مخصوص روى دست گرفت و زبان مبارك خويش را بر دهان او گذاشت. آنگاه با دست خويش، سر و چشم و گوش او را به سبكى خاص، اندكى فشرد و فرمود: پسرم! سخن بگو.
در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
هان اى حجت خدا! و اى ذخيره انبياء! و اى آخرين اوصياء! سخن بگو! هان اى جانشين همه پرواپيشگان! سخن بگو!
آن نوزاد مبارك، نخست به يكتايى خدا و رسالت پيام آورش گواهى داد و ضمن درود فرستادن بر پيامبر، نام امامان نور را، يكى پس از ديگرى برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسيد و آنگاه پس از پناه بردن به خدا از شرّ شيطان اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
و نريد اءن نمنّ على الذين استضعفوا فى الاءرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثين # و نمكّن لهم فى الاءرض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (5)
و ما برآنيم كه پايمال شدگان روى زمين را نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آنان را در آن سرزمين اقتدار بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيانش، چيزى را كه از آن سخت مى ترسيدند، نشان دهيم.
پس از تلاوت قرآن، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام او را به من داد و فرمود:
يا عمّة! ردّيه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم اءنّ وعدالله حق و لكنّ اءكثر الناس لا يعلمون.
اى عمّه جان! او را به مادرش بازگردان تا ديدگانش به ديدار او روشن گردد و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است، ولى بيشتر مردم نمى دانند.
كودك گرانمايه را به مادرش بازگرداندم كه ديگر فجر صادق دميده بود و نور در كران تا كران افق، پديدار شده و سينه آسمان را مى شكافت و من از حضرت امام عسكرى عليه السلام و مادر آن كودك گرانمايه، خداحافظى نمودم و به خانه خويش بازگشتم.(6)
نگرشى بر روايت
آنچه در اين روايت آمده است، حقايقى به نظر مى رسد كه از آفت هستى سوز غلوّ و خرافه به دور است؛ چرا كه حضرت مهدى عليه السلام نخستين كودكى نيست كه لحظاتى پيش از ولادت و پس از آن، لب به سخن مى گشايد.
بلكه در قرآن شريف اين واقعيت به صراحت آمده است كه عيسى عليه السلام در همان نخستين روز ولادت، - يا به روايت ديگرى - اولين ساعت تولد، لب به سخن گشود و به يكتايى خدايى گواهى داد و رسالت خويش را اعلان نمود و با صداى رسا تعاليم و دستوراتى را كه خداى جهان آفرين بدو آموخته بود، همه را به گوش ها رسانيد.
برخى از مفسّران در تفسير دو آيه 24 تا 26 سوره مريم بر اين باورند كه اين آيات سخنان عيسى عليه السلام است كه پس از چشم گشودن به اين جهان، خطاب به مادرش حضرت مريم، بيان كرده است نه نداى فرشته:
فناداها من تحتها اءن لا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا و هزّى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا فكلى واشربى و قرّى عينا فامّا ترينّ من البشر احدا فقولى انّى للرّحمن صوما فلن اءكلّم اليوم انسيا.(7)
پس كودك نورسيده از پايين پايش، او را نداد داد كه اندوهگين مباش! پروردگارت زير پاى تو جوى آبى، روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرماى تازه چيده شده، برايت فرو ريزد.
پس شما (اى مريم!) بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از مردم كسى را ديدى بگو: من براى خداى مهربان، روزه نذر كرده ام و امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم.
اتفاقا انبوه روايات كه در ((مجمع البيان)) و ((تبيان)) آمده است، هماهنگ با ديدگاه فوق است.
البته در روايتى هم آمده است كه:((نداكننده، فرشته امين بوده است)).
به هر صورت، با وجود اختلاف ديدگاه در اين مورد كه نداكننده فرشته امين بوده است، يا آن كودك نورسيده، در اين مطلب، هيچ اختلافى نيست كه يهوديان به مريم پاك گفتند:
كيف نكلّم من كان فى المهد صبيّا؟
چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟
كه كودك به قدرت خدا لب به سخن گشود و گفت:
انّى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيّا و جعلنى مباركا اءيمانا كنت و اءوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيّا...(8)
(هان اى مردم!) من بنده خدايم. به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر خويش گردانيده است و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زنده هستم مرا به نماز و زكات، وصيت كرده است...

يك نكته جالب

يك نكته جالب
ممكن است گفته شود: سخن گفتن عيسى عليه السلام در گاهواره، معجزه بزرگى بود كه خدا آن را براى نشان دادن نبوت و رسالت او، پديد آورد.
پاسخ اين است كه: در مورد امام مهدى عليه السلام نيز خداوند براى نشان دادن امامت آن حضرت و نوميد ساختن دشمنان حق و عدالت، اين معجزه بزرگ را پديد آورد، چرا كه حضرت مهدى عليه السلام امام و پيشواى عيسى عليه السلام نيز هست و آن پيامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به امامت او نماز مى گزارد.
علاوه بر اين، چنين معجزات و شگفتى هايى در مورد خاندان وحى و رسالت بى سابقه نيست، ما در كتاب ((فاطمه زهرا عليهاالسلام از گهواره تا شهادت)) روايتى را از طريق اهل سنت آورده ايم كه مى گويد:
هنگامى كه خديجه عليهاالسلام، آن بانوى بزرگ، به دخت گرانمايه اش ‍ فاطمه عليهاالسلام باردار بود آن كودك با مادرش سخن مى گفت.
و نيز روايت ديگرى از شعيب بن سعد مصرى نقل كرديم. كه خديجه عليهاالسلام مى گويد:
روزى گفتم: هر كس محمد را تكذيب كند، زيانكار است؛ چرا كه او پيام آور پروردگار من است.
در اين هنگام، فاطمه عليهاالسلام از شكم من ندا داد: هان اى مادر! مادر جان! اندوهگين مباش و نهراس كه خداوند همراه پدر من و يار و پشتيبان اوست.))
در سپيده سحر
حضرت مهدى عليه السلام در سپيده دم پانزدهم شعبان به سال 255 هجرى، در شرايط خاص و جو ويژه اى كه خاندان وحى و رسالت ناگزير از نهان داشتن ولادت مبارك او بودند، ديده به جهان گشود، دقايقى پيش از طلوع فجر و درخشش انوار طلايى خورشيد.
به هنگامى كه خودكامگان رژيم بيدادگر اموى و پيروان آنان، طبق عادت هميشگى خود به جاى راز و نياز با خداى هستى، در خواب عميق بودند. همان لحظاتى كه بيت رفيع علوى و عسكرى عليه السلام با نواى دل انگيز و جانبخش نيايش با خدا و نماز و تلاوت قرآن آباد و آزاد بود و به سوى جاودانگى پيش مى رفت.
راستى كه آن لحظات سپيده دم جمعه نيمه شب، چقدر افتخارآميز و دوست داشتنى و مبارك است.
آن شب جاودانه و پربركتى كه هيچ كودكى در آن لحظات به دنيا نمى آيد جز اين كه راه ايمان و پروا، خواهد پيمود و اگر در سرزمين هاى شرك زده باشد خداوند او را به بركت حضرت مهدى عليه السلام به سوى ايمان و تقوا، رهنمون و انتقال خواهد داد.(9)
آرى! در آن لحظات پربركت سپيده دم، لحظات مناجات و راز و نياز شيفتگان حق، او ديده به جهان گشود و چقدر آن لحظات براى ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا كه همه ابعاد بينش و حكمت، در آن هنگام رعايت شده بود.
بدين سان آن گرامى، ديده به جهان گشود و حكيمه بانوى بزرگ اسلام، در آن شب تاريخى در خانه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام حضور داشت و در همه مراحل در جريان ولادت امام مهدى عليه السلام بود و شاهد درخشش نور وجود او.
روشن است كه همه جا ولادت كودك با گواهى زنان خانواده، يا قابله نوزاد، ثابت مى گردد و در جريان ولادت حضرت مهدى عليه السلام بايد به خاطر داشت كه آن بانوى بزرگى كه بر اين ولادت گواهى داده است، دخت گرانمايه امام جواد عليه السلام و خواهر گرامى حضرت امام هادى عليه السلام و عمه انديشمند و پرواپيشه حضرت امام عسكرى عليه السلام است، آيا در سخن، مورد اعتمادتر و در زبان و بيان، پاك تر و درستكارتر و در ايمان، عمل و تقوا، مورد اطمينان تر از او مى توان يافت؟
او به راستى زنى پرشرافت، عبادت پيشه، شايسته كردار و نيايشگر با خدا بود و بانويى با اين ويژگى ها، چگونه مى توان در درستى گفتار و صداقت كلامش، ترديد رواداشت؟
ترديدافكنى منحرفان
برخى از منحرفان و حق ستيزان در ولادت حضرت مهدى عليه السلام ترديد نموده و يا بذر ترديد مى افشانند و مى گويند: منبع اين خبر، تنها بانويى به نام ((حكيمه)) است و با گواهى يك زن، چگونه يك واقعيت به اين بزرگى و باشكوه، ثابت مى شود؟
اين گونه عناصر حق ستيز كه در حماقت و كودنى، ركورد را شكسته اند، گويى انتظار دارند كه آن وجود گرانمايه در يكى از ميدان هاى پرجمعيت، يا در مسجدى لبريز از نمازگزار و يا در نقطه ديگرى كه انبوه مردم در گشت و گذار باشند، ديده به جهان بگشايد و جريان ولادتش در برابر ديدگان توده هاى مردم و در چشم انداز امواج خروشان انسان ها باشد تا براى اين كج انديشان و منحرفان، وجود گرانمايه و ولادت او ثابت گردد.
راستى كه چنين روان هاى پليدى زشت باد! و چنين انديشه هاى پست و بى محتوايى نابود باد! و نفرين تاريخ بر اين ديدگاه منحطّ و بر آن كسى كه درونش از عقده حقارت و كينه توزى، انباشته است!
به هر حال، واقعيت اين است كه ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ثابت مى شود آن هم بانويى به عظمت و شكوه ((حكيمه)).
اما در مورد حضرت مهدى عليه السلام گواهى((حكيمه))آن بانوى بزرگ و انديشمند و پرواپيشه تنها دليل ولادت حضرت مهدى عليه السلام نيست، خود حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نخستين شاهد ولادت فرزندش بود و همو بود كه در آن جوّ وحشت و ترور، با وجود همه موانع و فقدان امكانات براى پيام رسانى و اعلان ولادت دوازدهمين امام نور، باز هم از هيچ تلاش، كوشش و فداكارى فروگذار نكرد و تا سر حدّ امكان، ولادت نور را به دوستداران خاندان وحى و رسالت اعلان كرد....
قربانى و ميهمانى
واژه ((عقيقه)) در فرهنگ اسلامى، به معناى كشتن گوسفند، گاو يا شتر و... پس از ولادت كودك است و اين كار از ديدگاه اسلام كارى پسنديده مى باشد.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمايه اش حضرت حسن و حسين عليهماالسلام اين كار پسنديده را انجام داد و براى هر كدام يك قوچ، عقيقه كرد.
عقيقه، با اين بيان، كارى است كه به خاطر تقرّب به خدا و به منظور سلامت و طراوت كودك و تاءمين حيات و آسايش او انجام مى گيرد.
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده اند كه فرمود:
كلّ امرى مرتهم بعقيقته.(10)
هر كس در گرو عقيقه خويش است.
و امام صادق عليه السلام فرمود:
((هر كودكى در گرو عقيقه اى است كه پس از ولادت او براى سلامتى او داده اند)).(11)
اين بيان و اين تعبير، چقدر زيبا و بديع است، چرا كه خداوند هنگامى كه فرزندى را به پدر و مادرى ارزانى مى داد، ممكن است اين كودك به حيات خويش ادامه دهد و عمر طبيعى كند و ممكن است اين نعمت و هديه الهى باز پس گرفته شود و از دنيا برود.
اين روايات نشانگر آن است كه وقتى پدر و مادر براى سلامتى و طراوت و آسايش زندگى كودك، قربانى كنند و عقيقه دهند، سلامتى او تضمين مى گردد؛ چرا كه در روايات اين تعبير آمده است كه: ((عقيقه به منزله رهان است.))
يك راز بزرگ
از همين ديدگاه است كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام پس از ولادت فرزند گرانمايه اش مهدى عليه السلام سيصد گوسفند به عقيقه و به منظور سلامت و طراوت و امنيت كودك، در راه خدا مى دهد و اين كودك در اين مورد از همه گذشتگان و آيندگان ممتاز مى گردد؛ چرا كه تاريخ، جز آن گرامى، هيچ كودكى را نشان نمى دهد كه پس از ولادتش سيصد مورد، عقيقه داده شده باشد.
در اينجا به راز بزرگى مى رسيم و آن اين كه، هنگامى كه طبق روايات يك عقيقه و قربانى خالصانه و سپاسگزارانه، اين گونه در تامين حيات كودك و عمر طبيعى شصت سال يا هفتاد ساله او، مؤ ثّر و داراى نقش است؛ پس ‍ كودكى كه خدا مقرر فرموده است كه صدها يا هزارها سال با وجود دشمنان بدانديشى زندگى كند و سرانجام به دست تواناى او هدف هاى بلند پيامبران تحقق يابد، چنين وجود گرانمايه و زندگى پرمخاطره و عمر طولانى، صدها عقيقه و قربانى مى طلبد.
روشن است كه اين عمل به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و اطعام و انفاق در راه خدا، هيچ گونه ناسازگارى با اين واقعيت عقيدتى و حياتى ندارد كه حافظ و نگاهدارنده و پشتيبان امام مهدى عليه السلام آفريدگار تواناى هستى است و در همان حال براى سلامت آن گرامى بدين شمار گسترده عقيقه و قربانى نيز داده مى شود چرا كه اين كار، آثار وضعى خود را دارد و اين را نيز آفريدگار هستى مقرر فرموده است. البته اين بحث نياز به تاءمل و توضيح بيشترى دارد....
به هر حال حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام اين كار پسنديده را در راستاى تقرب به خدا، هم به منظور تضمنى و تاءمين طول عمر و زندگى پرمخاطره حضرت مهدى عليه السلام انجام داد و هم به منظور آگاه ساختن دوستداران و شيفتگان اهل بيت عليهم السلام به ولادت آخرين امام نور و آخرين حجت خدا.
او تنها با اين شمار گسترده از عقيقه و قربانى بسنده نكرد، بلكه به عثمان بن سعيد كه از ياران خاصش بود، دستور داد كه ده هزار رطل نان و همين مقدار گوشت تهيه كند و آنها را ميان بنى هاشم براى سلامتى آن كودك پرشكوه و اعلان ولادت او توزيع نمايد.(12)
و نيز گوسفندانى به دستور آن حضرت ذبح شد و به برخى از ياران خاص ‍ ارسال گرديد و از جانب آن گرامى تصريح شد كه: ((اين عقيقه فرزند گرانمايه ام مهدى است.))(13)
براى نمونه: براى ابراهيم كه يكى از يارانش بود، چهار قوچ فرستاد و همراه آنها نامه اى مرقوم داشت كه:... اينها عقيقه فرزند گرانمايه ام ((محمد مهدى)) است. بخور كه گوارايت باد! و به هر كس از شيعيان ما توانستى از اينها بخوران و اطعام نما!
و نيز ولادت حضرت مهدى عليه السلام را به برخى از شيعيان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود يا به وسيله نامه و سند به آنان مژده داد و آنها را به رازدارى امر كرد.
براى نمونه به احمد بن اسحاق قمى كه از بزرگترين ياران و دوستداران خاندان وحى و رسالت بود مرقوم داشت و او را به ولادت حضرت مهدى عليه السلام بشارت و مژده داد.
فراتر از اينها، گاه فرزند گرانمايه اش را به برخى از ياران مورد اعتماد نشان مى داد تا اين كه واقعيت عقيدتى و دين روشن گردد و بدانند كه دوازدهمين امام راستين، ولادت يافته است.
اين روايات نكته موردنظر را به خوبى روشن مى سازد:
1 - يكى از ياران حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام حسن بن منذر است او مى گويد:
روزى حمزة بن فتح نزد من آمد و گفت:
البشارة! ولد - البارحة - فى الدّار مولود لاءبى محمد عليه السلام اءمر بكتمانه.
قلت: ((و ما اءسمه؟))
قال: ((سمّى بمحمد و كنّى بجعفر)).
مژده! مژده! كه شب گذشته در خانه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام كودكى ديده به جهان گشود و آن حضرت دستور داد كه اين موضوع به سان رازى مهم سربسته و مخفى بماند.
پرسيدم: نام او چيست؟
پاسخ داد: محمد...
2 - و نيز يكى از نوادگان احمد بن اسحاق قمى كه از برجستگان و شايستگان شيعه است، آورده است كه:
نامه اى از سالارمان حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به نياى گرانقدرم احمد بن اسحاق كه نماينده آن حضرت بود رسيد كه به خط مبارك خود در نامه خاصى كه از آنها به ((توقيعات))(14) تعبير مى گردد چنين مرقوم داشته بود:
ولد لنا مولود، فليكن عندك مستورا و عن جميع الناس مكتوما، فانّا لم نظهر عليه الّا الاءقرب لقرابته والوالى لولايته، اءحببنا اعلامك ليسرّك الله به مثل ما سرّنا به، والسلام.(15)
احمد! خدا به ما پسرى عنايت فرموده است، اين رازى است كه بايد نزد تو بماند و از بيدادگران پوشيده داشته شود. ما اين راز بزرگ و شادى آفرين را، جز به نزديكترين بستگان و شايسته ترين دوستان آشكار نكرديم، دوست داشتيم آن را به شما اعلان كنيم تا در شادى و شادمانى ما نيز به خواست خدا شريك باشى.
3 - و نيز از يك هيئت چهل نفرى از دوستداران خاندان وحى و رسالت آورده اند كه: ما براى ديدار حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به بيت رفيع امامت شتافتيم. پس از ورود و تبادل سخنان عادى، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى عليه السلام را در خانه خويش، به ما نشان داد و فرمود:
هذا اءمامكم من بعدى و خليفتى عليكم، اءطيعوه و لا تفرّقوا من بعدى فى اءديانكم فتهلكوا، اءما انّكم لا ترونه بعد يومكم هذا.
اين پيشواى راستين شما پس از من و جانشين من در ميان شماست، از او فرمانبردارى كنيد و پس از من در دين پراكنده مشويد كه نابود خواهيد شد و آگاه باشيد كه شما پس از اين او را به طور آشكار در جامعه خود نمى بينيد. (و بدين صورت به غيبت طولانى و غمبار آن گرامى نيز اشاره كرد.)
گروه چهل نفر مى گويند: ما از محضر حضرت عسكرى عليه السلام خارج شديم و پس از چند روز خبر شهادت يازدهمين امام نور، دل ها را داغدار ساخت.(16)
نواب خاص
همان گونه كه پيشتر اشاره شد طبق نقل مسعودى حضرت امام هادى عليه السلام خود را از بسيارى از شيعيان خود - مگر از عده قليلى از خواص ‍ خود - پنهان مى كرد و چون امر به حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منتهى شد. آن حضرت از پشت پرده با خواص و غيرخواص تكلم مى فرمود، مگر در آن اوقات كه سوار مركب مى شد و به خانه مى رفت. اين رفتار مقدمه اى براى غيبت حضرت صاحب الزمان عليه السلام بود كه شيعيان به اين نوع ارتباط انس گيرند و از غيبت وحشت نكنند و عادت در احتجاب و اختفاء جارى شود.
حضرت مهدى عليه السلام در دوران غيبت صغرى توسط نايبان خاص ‍ خود با مردم ارتباط داشت. آن حضرت عليه السلام چندى عثمان بن سعيد عمرى را - كه از اصحاب جد و پدرش بود و ثقه و امين ايشان قرار داشت - نايب خود قرار داد و به توسط وى به عرايض و سوالات شيعه جواب مى دهد.
پس از عثمان بن سعيد، فرزندش محمد بن عثمان به نيابت امام منصوب شد و پس از وفات حسين بن روح نوبختى على بن محمد سمرى نيابت ناحيه مقدسه امام را داشت.
چند روز به مرگ على بن محمد سمرى (كه در سال 329 هجرى اتفاق افتاد) مانده بود كه از ناحيه مقدسه توقيعى صادر شد كه در آن به على بن محمد سمرى ابلاغ شده بود كه تا شش روز بدرود زندگى خواهد گفت و پس از آن در نيابت خاصه بسته و غيبت كبرى واقع خواهد شد و تا روزى كه خدا در ظهور آن حضرت اذن دهد، غيبت دوام خواهد يافت (17) و به مقتضاى اين توقيع غيبت امام زمان عليه السلام به دو بخش منقسم مى شود.
اول غيبت صغرى كه از سال دويست و شصت هجرى شروع نموده و در سال سيصد و بيست و نه خاتمه مى يابد و تقريبا هفتاد سال مدت امتداد آن مى باشد.
دوم غيبت كبرى كه از سال سيصد و بيست و نه شروع كرده و تا وقتى كه خدا بخواهد ادامه خواهد يافت.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در يك حديث متّفق عليه (18) مى فرمايند:
لو لم يبق من الدنيا اءلّا يوم واحد لطوّل الله ذاك اليوم حتّى يبعث فيه رجلا من امّتى و من اءهل بيتى يواطى اسمه اسمى يملاء الاءرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.
((اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد خدا آن روز را دراز مى كند تا مهدى از فرزندان من ظهور نموده دنيا را پر از عدل و داد كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد)).(19)

پی نوشته ها

------------------------------------------------------------------------
1-رجوع شود به: بحارالانوار: ج 51، ص 2، ص 34 و 343 و 366. كتاب الغيبة تاءليف محمد بن حسن طوسى: چاپ دوم: ص 214 - 243. و كتاب اثبات الهداة، ج 6 و 7.
2-اكمال الدين: ص 424.
3-سوره اسراء: آيه 81.
4-سوره آل عمران: آيه 18 و 19.
5-سوره قصص، آيه 5 و 6.
6-داستان ولادت حضرت را از منابع متعدد نقل كرديم كه از آنهاست: اكمال الدين شيخ صدوق: ج 2، ص 424 - 433 و بحارالانوار: ج 51، ص 13 - 28.
7-سوره مريم، آيه 24 - 26.
8-سوره مريم، آيه 31 - 29.
9-بحارالانوار: ج 51، ص 28.
10-بحارالانوار: ج 104، ص 126.
11-بحارالانوار: ج 104، ص 121.
12-اكمال الدين: ج 2، ص 431.
13-اكمال الدين: ج 2، ص 432.
14-توقيع: نامه اى بود كه دوستداران، سوال هاى خويش را بر آن مى نوشتند و براى هر سوالى، سطرهايى را خالى مى نهادند تا امام، جواب هر سوال را آنجا مرقوم دارد. بنابراين، واژه توقيع، در اصطلاح به اين گونه نامه ها كه سوال را شيعيان و جواب را امام عليه السلام مرقوم داشته بود مى گفتند. و در لغت نيز به معناى افزودن چيزى به نامه پس از پايان آن است و چون در اين گونه نامه ها سوال را يك نفر نوشته بود و جواب در سطرهايى بر آن نگاشته مى شد، توقيع گفته شده است.
15-اكمال الدين: ج 2، ص 434.
16-اكمال الدين: ج 2، ص 435، برگرفته از كتاب امام مهدى عليه السلام از ولادت تا ظهور: ص 172 - 203 نوشته آيت الله فقيد سيد محمد كاظم قزوينى رحمة الله.
17-بحارالانوار: ج 51، ص 360 و 361. الغيبة تاليف شيخ طوسى: ص 242.
18-فصول المهمّة: ص 271.
19-برگرفته از كتاب شيعه در اسلام، با اندكى تصرّف.
------------------------------------------------------------------
حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي رباني خلخالي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page