مقدمات عروسى

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

از ماجراى عقد و نامزدى فاطمه مدتى- شايد چند ماه- گذشت و على (ع) شرم داشت درباره‏ى عروسى فاطمه سخنى به ميان آورد، تا سرانجام زنانى كه در خانه‏ى رسول خدا (ص) بودند يا به مناسبتهايى رفت و آمد مى‏كردند به فكر افتادند در اين‏باره سخنى بگويند و با كسب اجازه از على (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده و بحث عروسى فاطمه را به ميان كشيدند.
از آن جمله نام ام‏ايمن (1) و ام‏سلمه در روايات ذكر شده كه اين مطلب را نزد رسول خدا (ص) عنوان كردند و سخن را از اينجا آغاز كرده كه گفتند:
اى رسول خدا به راستى اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسى فاطمه ديدگانش روشن مى‏شد!
با شنيدن نام خديجه سرشك از ديدگان پيغمبر جارى شد و به ياد آن بانوى فداكار و مهربان افتاده فرمود: خديجه! و كجا همانند خديجه زنى يافت مى‏شود؟ در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و ترويج دين خدا مرا يارى كرد و دارايى خود را در اختيار من قرار داد، و بانويى كه خداى عزوجل مرا مأمور كرد تا او را مژده دهم كه خانه‏اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد كرد...
ام‏سلمه كه اين سخنان را شنيد و دگرگونى حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر و مادر ما به قربانت! شما هر اندازه درباره‏ى خديجه بفرماييد درست و صحيح است، جز آنكه از دنيا رفت و به سوى پروردگار خويش بازگشت و خداى تعالى ما را با او در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.
اما موضوعى كه ما به خاطر آن خدمت شما آمده‏ايم آن است كه برادر و پسر عموى شما على بن ابيطالب مايل است تا شما درباره‏اش محبتى نموده اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه‏ى خود ببرد و بدين ترتيب سر و سامانى به زندگى او بدهيد!
پيغمبر پرسيد: چرا خود على در اين باره به من مراجعه نكرده؟
عرض شد: حيا و شرم مانع او از اين كار گرديده است.
ام‏ايمن از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد، تا على (ع) را خبر كرده به نزد آن حضرت ببرد، و چون بيامد پيش روى پيغمبر نشست و از شرم سر خود را به زير افكند، رسول خدا (ص) بدو فرمود:
آيا مايل هستى همسرت را به خانه ببرى؟
على (ع) همچنان كه سرش به زير بود پاسخ داد:
آرى پدر و مادرم به فدايت!
پيغمبر (ص) نيز با خوشحالى موافقت خود را براى انجام اين كار اعلام كرده و به دنبال آن فرمود:
همين امشب يا فردا شب ترتيب اين كار را خواهم داد.
على (ع) برخاست و رسول خدا (ص) نيز به زنانى كه در آنجا بودند (و شايد انتظار موافقت پيغمبر اسلام را مى‏كشيدند تا هر كدام به نحوى در اين جشن فرخنده كارى كرده و خدمتى انجام دهد) دستور داد مقدمات عروسى را فراهم نموده و فاطمه را زينت كنند و خوشبويش سازند و اتاقى را براى زفاف و عروسى او فرش كنند.

______________________________________________
1 ـ ام‏ايمن، نام زنى است كه سالها به عنوان كنيز و خدمتكار در خانه‏ى رسول خدا (ص) زندگى مى‏كرد و به قولى كنيز آمنه مادر آن حضرت بود كه پس از وفات آمنه وظيفه‏ى سرپرستى رسول خدا (ص) بدو محول شد و پيغمبر (ص) او را به عنوان مادر خطاب مى‏كرد، و مى‏فرمود: «ام‏ايمن امى» چنانكه در داستان وفات آمنه در شرح حال رسول خدا (ص) ذكر گرديد (زندگانى پيغمبر اسلام، ص 67). و پس از ازدواج با خديجه او را آزاد كرد، و ام‏ايمن به مردى موسوم به عبيد خزرجى شوهر كرد و از وى پسرى به دنيا آورد كه نامش را ايمن گذارد، و ام‏ايمن كسى بود كه در جنگ حنين وقتى هممه‏ى مسلمانان بجز عده‏ى معدودى از كنار پيغمبر اسلام گريختند در ركاب آن حضرت ماند و پايدارى كرد تا شهيد شد- به شرحى كه در زندگانى پيغمبر اسلام صص 578 و 581 مذكور شد.
و ام‏ايمن از نظر سبقت در اسلام و خدمت به خاندان رسالت سابقه‏ى درخشان و پر افتخارى دارد، و تا فاطمه (ع) نيز زنده بود خدمت آن بانوى بزرگوار را بر خود فرض و لازم مى‏دانست و از جمله افتخارات او سرپرستى و حضانت از دو فرزند برومند فاطمه (ع) و دو حجت الهى يعنى حسن و حسين (ع) است- كه ان‏شاءالله در جاى خود مذكور خواهد گرديد. و به هر صورت ام‏ايمن از زنان بزرگ و پر فضيلت اسلام است كه در اينجا براى معرفى او مختصرا به همين مقدار اشاره شد.