احساس ذلّت در پيشگاه حضرت حقّ
شايسته است دعا كننده در حال دعا توجّه داشته باشد كه وى مملوك خداوندگار توانا و قاهرى است كه بر او آگاهى و اشراف دارد، و اينكه بنده هيچگاه بى نياز از مولايش نبوده و هيچ زمانى نيست كه خواسته اى از او نداشته باشد. و نيز توجّه داشته باشد كه خداوند - جلّ جلاله - كه مالك همه چيز اوست ، داراى بزرگترين جلالت و بزرگى و شكوه و والايى است ، و وى كه بنده اوست ، در پست ترين مرتبه فرو مايگى و پستى و كاستى قرار دارد، و از سويى اصل و خاستگاهش به ترتيب مراحل آفرينش از خاك و گِل ، و گلِ سياه بدبوى متغيّر، و آب پَست است ، و از سوى ديگر دستش از ناحيه زندگانى و وجود و تندرستى و تدبير اصول سعادتمندى در دنيا و آخرتش ، خالى است .
پس اگر بنده با وجود اين خصوصيّتها، اگر با مولايى كه همواره به او نيكى نموده ، و توانا و قاهر است و بر او آگاهى و اشراف دارد، مخالفت نموده و اين مخالفت را به آن خاستگاه ناتوان و آسيب پذير و پست و نكوهيده اش بيافزايد، و جلالت و اقبال و توجّه خدا به خود را كوچك بشمارد، و در كردار و گفتارش با او ستيز كند، و نظرش بر خلاف نظر او - كه در تمام حالات به صلاح بنده است - باشد؛ بايد هنگام دعا و مناجات بسان بنده برده خيانت پيشه و ذليل در پيشگاه مولاى خويش ايستاده ، و همانند شخص فرومايه با شخصيّتى عزيز و بزرگوار، و شخص حقير نيازمند با مالك بى نياز و والا و بزرگ ، و چون فرد ناتوان ناچيز با مولايى كه بيم و هراس از او دارد، و گفتگوى خيانت پيشگان و جنايتكاران با كسى كه از همه مالكان بزرگتر است و هر وقت كه بخواهد توانايى انتقام گرفتن را دارد، او را مورد خطاب قرار دهد.
مقدّم داشتن مقصود حضرت حقّ و اشتغال به ياد او
همچنين بايد هنگام دعا و مناجات مقصود خداوند - جلّ جلاله - از فراخواندن تو به محضر مقدّسِ وجود خويش را بر مقصود خويش ، كه درخواست رحمت و جود و بخشش است ، مقدّم بدارى ، به گونه اى كه هنگام دعا لذّتى كه از ستايش و تقديسِ بزرگى و تعظيم شاءن و مقام او، و اعتراف به احسانش احساس مى كنى ، نزد تو محبوبتر از برشمردن حوايج خويش باشد، اگر چه خواسته هايت از امور مهمّ دارفنا بوده ، و يا براى دفع بزرگترين بلاها و گرفتاريها باشد.
اى بنده ، اگر خداوند - جلّ جلاله - را از روى يقين مى شناختى ، مسلّماً مى ديدى كه اشتغال داشتن به حفظ حُرمت و حقّ رحمت او، تو را به اجابتِ و مساعدتى كه خواسته توست ، زودتر نايل مى گرداند. چنانكه در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود:
همانا خداوند - عزّوجلّ - مى فرمايد: هركس به جاى مسئلت نمودن از من ، به ياد و ذكر من مشغول گردد، برترين عطايايى را كه به درخواست كنندگان از خود مى دهم ، به او عطا مى كنم .
اينك مى گويم : آنچه را كه من در اين مقام از پيشوايان اسلام كه مقتداى ما هستند، مى دانم اين است كه پيامبر اكرم - عليه افضل السّلام - فرمود برترين دعا، دعاى من و دعاى پيامبران پيشين است . آنگاه تنها كلمه لا إِلَه إِلا اللّه را بر زبان جارى نمود، و ستايش خدا را بجا آورد. عرض شد كه : كجاى اين كلام ، دعاست ؟ حضرت - كه درودهاى خداوند بر او و خاندان او و بر اصفياء وبرگزيدگان پيش و بعد از او باد! - فرمود كه (بدين مضمون ) كداميك از اين دو، به منظور دعا كننده و مسئلت كننده آشناتر، و سزاوارترند كه فضايل از او درخواست شود؟ آيا خداوند - جلّ جلاله - يا عبداللّه بن جذعان ؟ آنجا كه اميّة بن ابى الصّلت او را ستود و گفت :
اءَاءَذْكُرُ حاجَتى ، اءَمْ قَدْ كَفانى
حَياؤُكَ؟ إِنَّ شيمَتَكَ الْحَيآءُ
إِذا اءَثْنى عَلَيْكَ الْمَرْءُ يَوْماً
كَفاهُ مَنْ تَعَرَّضَهُ الثَّنآءُ
- آيا حاجتم را ذكر كنم ، يا شرم و حياى تو از برآورده نكردن خواسته ام براى من كافى است ؟ زيرا شرم و حيا، سرشت و خوى توست
اگر روزى ، كسى ثناى تو را گويد، كسى كه مدح و ثنا متوجّه اوست (يعنى خود تو) براى او كافى خواهد بود.
بدين ترتيب و طبق معناى اين شعر: مدح و ثناگويى ممدوح در برآورده شدن حوايجِ ستايشگر كفايت مى كند، پس خداوند - جلّ جلاله - به خاطر كمال بخشش و رحمتش به برآورده كردن حوايج شايسته تر است .
عواقب سوء غفلت در حال دعا
بنابراين هرگاه ديدى ، قلب و عقل و نَفْس تو هنگام تضرّع و بر اين اوصاف متّصف است ، بدان كه در محضرِ وجود و جوُدِ خداوند قرار گرفته اى ، و چه عنايتها، و چه كليد سعادتمنديها و زود مستجاب شدن دعا كه نصيبت گشته است !
ولى امر ديدى قلبت به غفلت ، و عقلت به فراموشى گرفتار است ، و به جاى اشتغال به خداوند - جلّ جلاله - امور ديگر به خود سرگرم نموده ، و در حال دعا گويى به يقين احساس مى كنى كه گويى در محضر هيچ كس نيستى ، و در پيشگاه خداوند بلند پايه اى كه خداوندگار عالميان است قرار ندارى ، و خاكسارى عبوديّت و بندگى بر چهره ات نمايان نيست ، و هيچ خوف و هراسى از هيبت و شكوه بزرگ الهى ندارى ، و حدّاقلّ حالت جنايت پيشگان و بزهكاران نافرمان را نيز كه هنگام ديدن مولايشان لرزه به اندامشان مى افتد، ندارى ، مسلّماً بدان كه به واسطه گناهانت از خداوندى كه به همه نهانيها آگاه است ، محجوب گرديده ، و به خاطر عيبها و كاستيهايت از آن مقام دوست داشتنى بر كنار گشته ، و به جهت ويران نمودن قلبت از رسيدن به خواسته ات ممنوع شده اى ، لذا بترس از اينكه خداوند - جلّ جلاله - به عدم ايمان تو گواهى دهد زيرا كسانى را كه خداوند - جلّ جلاله - به بى ايمانى آنان گواهى بدهد به هلاكت و گمراهى مبتلا خواهند شد. به خداوند بزرگ و پاكيزه مى فرمايد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنوُنَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ، وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ وَ إ ذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ، زادَتْهُمْ إِيماناً، وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. (1)
- تنها كسانى مؤمن هستند كه وقتى ياد از خدا مى شود، دلهايشان مى لرزد، و هنگامى كه آيات خدا بر آنان خوانده مى شود، بر ايمانشان افزوده مى گردد، و تنها بر پروردگارشان توكّل مى نمايند.
پس بسان بنده اى كه مولايش بر سوء بندگى و پليدى درون و شيوه ناپسند او آگاهى پيدا كرده ، و از درگاهش رانده ، و از آستانه اش دور نموده ، او را از جمله اين گونه عذاب نموده كه به جاى مشغول نمودن به شرافت مقام رضا و خشنودى خويش ، به دنيا سرگرمش نموده است ، بر حالِ نَفْسِ خويش گريه كن .
بنابراين ، اگر با وجود دارا بودن صفات نكوهيده اى كه ذكر نموديم ، استجابت دعاهايت به تاءخير افتاد، مسلّماً گناه از ناحيه توست ، و تو بودى كه بر اساس باور درست ، مولاى خويش را نخوانده ، و بر دَرِ توفيق او نايستاده اى .
----------------------------------
1- انفال (8) : 2.
فصل ششم : شرايط اجابت دعا از ديدگاه عقل
- بازدید: 3013