شعر «ریزه‌ی الماس»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

زینب آمد دست طفلانش به دست    
كز تواَم با آن‌چه‌ام در دست، هست
این دو از بهر فدا آماده‌اند    
دو غلام تو، نه خواهر‌زاده‌اند
خود نمی‌گویم فدای اصغرند   
كوچك امّا میوه‌های نوبرند
شاه، آه آتشین از دل كشید    
آب چشمش، نقش دل در گل كشید
هر دو تن را بوسه بر گل‌برگ داد    
پس جواز جنگ و خطّ مرگ داد
جدّ ایشان، حیدر كرّار بود    
هم نیاشان، جعفر طیّار بود
بُد شجاعت ارثشان از چارسو
"طلوعی گیلانی"
-----------------------------------
دیوان طلوعی گیلانی، ص 3 ـ 82 (30/ 15).