امشب شهادتنامهی عشّاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
امشب كنار یكدگر، بنْشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب بُوَد برپا اگر، این خیمهی شاهنشهی
فردا به دست دشمنان، بركنده از جا میشود
امشب صدای خواندنِ قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای «الامان»، زین دشت بر پا میشود
امشب كنار مادرش، لبتشنه اصغر خفته است
فردا خدایا! بسترش، آغوش صحرا میشود
امشب كه جمع كودكان، در خواب ناز آسودهاند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا میشود
امشب رقیّه حلقهی زرّین اگر دارد به گوش
فردا دریغ! این گوشوار، از گوش او وا میشود
امشب به خیل تشنگان، عبّاس باشد پاسبان
فردا كنار علقمه، بیدست، سقّا میشود
امشب كه قاسم زینتِ گلزار آل مصطفاست
فردا ز مركب سرنگون، این سرو رعنا میشود
امشب بُوَد جای علی، آغوش گرم مادرش
فردا چو گلها پیكرش، پامال اعدا میشود
امشب گرفته در میان، اصحاب، شاهنشاه را
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها میشود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امشب سر سرّ خدا، بر دامن زینب بُوَد
فردا انیس خولی و دیر نصاری میشود
ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد، «حسان»!
فردا اسارتنامهی زینب چو اجرا میشود
حسان، حبیب چایچیان"
-------------------------------
ای اشكها! بریزید، ص 6 ـ 175.
شعر «امشب و فردا»
- بازدید: 1906