آن شب كه بُرید از نفس خود، كفنت را
پیچید در اندوه، خداوند، تنت را
میخواست شهیدان «اولوا العزم» ببینند
افتاده بهخون، بیسر و عریان، بدنت را
لب را به كدامین رگ بیتاب گذارد؟
آن كس كه هوس كرد ببوسد، دهنت را
چرخید و به تن كرد زمین، ماه محرّم
در هیأت زنجیرزنان، پیرهنت را
میترسم از این قوم كه لبتشنه بمیرند
گر شرح دهم، شیوهی پرپر زدنت را
منوّری، هادی"
-------------------------------------
كوچههای بیتقویم، ص 307.
شعر شهید «اولوا العزم»
- بازدید: 1860