شعر «خون‌بها»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ای توتیای دیده‌ی جان، خاك‌ پای تو!   
عالم، رهین منّت بی‌انتهای تو
حجّاج راه كعبه گرفتند و عاشقان   
دارند هم چنان، هوس كربلای تو
شاها! چرا نظر به عنایت نمی‌كنی؟   
آخر نی‌ام مگر من مسكین، گدای تو؟
ما غیر خویشتن شده‌ایم از غمت اگر   
«بیگانه باید از دو جهان، آشنای تو»*
جز آن كه در رهش بگذشتی ز ماسوا   
چیزی ز ماسوا نبُوَد خون‌بهای تو
ای در ره حقیقتِ دین، تشنه داده جان!   
ریزم ز دیده اشك، به بزم عزای تو
آری؛ چكد ز دیده سرشكم به روی زرد   
امّا نه بر مصائب بی‌منتهای تو
زین روی گریه می‌كنم، ای شه! كه چون منی   
خود بر تو شیعه‌ داند و گرید برای تو
----------------------
* این مصراع وامی از «نیّر تبریزی» است.
عابد، محمّد عابد تبریزی"