شعر «ماه سرگردان»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها!   
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها
خاطرات كربلا از پیش چشمانم گذشت   
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها
آمدی با سر به دیدارم كه برگردد، حسین!   
دیده‌ی مردم ز محمل‌ها به ‌سوی نیزه‌ها
من فدای حنجر خشكت! كه نوشیده است، آب   
گه ز جام دشنه‌ها، گاه از سبوی نیزه‌ها
از فراق اكبرت، قلب رقیّه آب شد    
كاش این دختر نگردد روبه‌روی نیزه‌ها!
ای «مؤیّد»! تا بیابم آن سر بُبْریده را    
می‌روم با پای دل در جست‌وجوی نیزه‌ها
سیّد رضا مؤیّد