تاريخچه زندگانی پيامبر (ص) و تحليل سخنانی از آن حضرت

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم .[1]
 روز ولادت رسول اكرم (ص) و همچنين روز ولادت امام ششم ، امام صادق (ع) است . امروز برای ما شيعيان قهرا روزی است كه عيد مضاعف است چون دو عيد است ، دو ولادت بزرگ در اين روز واقع شده است .

ولی يك گلايه از خودمان نمی شود نكردو آن اينكه با اينكه از نظر ما از آن جهت كه مسلمان هستيم ، اين روز ، روز ولادت پيغمبر اكرم است ، و از آن جهت كه مسلمان شيعه هستيم ، روز ولادت امام صادق است ، ولی ابراز احساساتی كه ما مردم شيعه در اين روز به خرج می دهيم نه با ابراز احساساتی كه مسيحيان در ولادت مسيح به خرج می دهند برابری می كند ( و بلكه تناسب هم ندارد ) و نه با ابراز احساساتی كه دنيای تسنن در همين روزها به مناسبت ولادت رسول اكرم می كند .
می دانيد كه دنيای مسيحيت ، در ولادت مسيح ، چندين روز عيد رسمی خود را می گيرد به طوری كه آثارش در ميان ما مسلمين هم ظاهر می شود ، و دنيای تسنن هم طولانی ترين عيدی كه برای خود می گيرد كه تقريبا با عيد نوروز ما ايرانيها برابری می كند ، همان ولادت رسول اكرم است كه تعطيل چند روزه دارند و عيد چند روزه است . البته آنها روز دوازدهم ربيع الاول يعنی پنج روز قبل از روز هفدهم را كه ما عيد می گيريم روز ولادت رسول اكرم می دانند ، ولی عيد آنها از روز دوازدهم هم شروع می شود و ظاهرا تا پنج روز بعد از هفدهم ادامه پيدا می كند . آنچه برای ما عيد نوروز يعنی يك عيد عمومی طولانی است ، در دنيای تسنن همان ايام ولادت رسول خداست . ولی در ميان ما شيعيان كه عرض كردم اين گله را از خودمان نمی شود نكرد - ولادت رسول خدا میآيد و می گذرد و بسياری از مردم ما احساس نمی كنند كه چنين روزی هم بر آنها گذشت . و اگر تنها ، مسئله تعطيل رسمی و تعطيل شدن بانكها و بيكار شدن كارمندان اداری نبود ، اساسا كوچكترين احساسی در جامعه ما رخ نمی داد ، با اينكه عيد مضاعف است . حالا اسم اين را چه می شود گذاشت ، من نمی دانم .
امروز من قصد دارم يك بحث خيلی مختصر درباره تاريخچه رسول اكرم در حدی كه برای جوانان دانش آموز و احيانا بعضی دانشجويان كه در اين زمينه اطلاعات كمی دارند مفيد باشد بكنم ، بعد سخن خودم را اختصاص بدهم به قسمتی از كلمات رسول اكرم و تفسير بعضی از سخنان آن بزرگوار .
ولادت و دوران كودكی
ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنی در ماه ربيع الاول است ، گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفته اند و شيعه بيشتر روز هفدهم را ، به استثنای شيخ كلينی صاحب كتاب كافی كه ايشان هم روز دوازدهم را روز ولادت می دانند . رسول خدا در چه فصلی از سال متولد شده است ؟ در فصل بهار . در السيرة الحلبية می نويسد : ولد فی فصل الربيع در فصل ربيع به دنيا آمد . بعضی از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزی از ايام ماههای شمسی منطبق می شود ، به اين نتيجه رسيده اند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق می شود با بيستم آوريل ، و بيستم آوريل مطابق است با سی و يكم فروردين . و قهرا هفدهم ربيع مطابق می شود با پنجم ارديبهشت . پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا آمده است حال يا سی و يكم فروردين يا پنجم ارديبهشت . در چه روزی از ايام هفته به دنيا آمده است ؟ شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمده اند ، اهل تسنن بيشتر گفته اند در روز دوشنبه . در چه ساعتی از شبانه روز به دنيا آمده اند ؟ شايد اتفاق نظر باشد كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمده اند ، در بين الطلوعين .
تاريخچه رسول اكرم ، تاريخچه عجيبی است . پدر بزرگوارشان عبدالله بن عبدالمطلب است . او پسر بسيار رشيد و برازنده ای است كه حالا داستان آن مسئله نذر ذبحش و اين حرفها بماند . عبدالله جوان ، جوانی بود كه در همه مكه می درخشيد . جوانی بود بسيار زيبا ، بسيار رشيد ، بسيار مؤدب ، بسيار معقول كه دختران مكه آرزوی همسری او را داشتند . او با مخدره آمنه دختر وهب كه از فاميل نزديك آنها به شمار میآيد ، ازدواج می كند . در حدود چهل روز بيشتر از زفافش نمی گذرد كه به عزم مسافرت به شام و سوريه از مكه خارج می شود و ظاهرا سفر ، سفر بازرگانی بوده است . در برگشتن میآيد به مدينه كه خويشاوندان مادر او در آنجا بودند ، و در مدينه وفات می كند . عبدالله در وقتی وفات می كند كه پيغمبر اكرم هنوز در رحم مادر است . محمد ( ص ) يتيم به دنيا میآيد يعنی پدر از سرش رفته است . به رسم آنوقت عرب ، برای تربيت كودك لازم می دانستند كه بچه را به مرضعه بدهند تا به باديه ببرد و در آنجا به او شير بدهد . حليمه سعديه ( حليمه ، زنی از قبيله بنی سعد ) از باديه میآيد به مدينه كه آن هم داستان مفصلی دارد . اين طفل نصيب او می شود كه خود حليمه و شوهرش داستانها نقل می كنند كه از روزی كه اين كودك پا به خانه ما گذاشت ، گويی بركت ، از زمين و آسمان بر خانه ما می باريد . اين كودك تا سن چهار سالگی دور از مادر و دور از جد و خويشاوندان و دور از شهر مكه ، در باديه در ميان باديه نشينان ، پيش دايه زندگی می كند . در سن چهار سالگی او را از دايه می گيرند . مادر مهربان ، اين بچه را در دامن خود می گيرد . شما حالا آمنه را در نظر بگيريد ، زنی كه شوهری محبوب و به اصطلاح شوهر ايده آلی داشته است به نام عبدالله كه آن شبی كه با او ازدواج می كند به همه دختران مكه افتخار می كند كه اين افتخار بزرگ نصيب من شده است . هنوز بچه در رحمش است كه اين شوهر را از دست می دهد . برای زنی كه علاقه وافر به شوهر خود دارد ، بديهی است كه بچه برای او يك يادگار بسيار بزرگ از شوهر عزيز و محبوبش است ، خصوصا اگر اين بچه پسر باشد . آمنه تمام آرزوهای خود در عبدالله را ، اين كودك خردسال می بيند . او هم كه ديگر شوهر نمی كند . جناب عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا ، علاوه بر آمنه ، متكفل اين كودك كوچك هم هست . قوم و خويشهای آمنه در مدينه بودند . آمنه از عبدالمطلب اجازه می گيرد كه سفری برای ديدار خويشاوندانش به مدينه برود و اين كودك را هم با خودش ببرد . همراه كنيزی كه داشت به نام ام ايمن با قافله حركت می كند . می رود به مدينه ديدار دوستان را انجام می دهد . ( سفری كه پيغمبر اكرم در كودكی كرده ، همين سفر است كه در سن پنج سالگی ، از مكه رفته به مدينه . ) محمد ( ص ) با مادر و كنيز مادر بر می گردد . در بين راه مكه و مدينه ، در منزلی به نام ابواء كه الان هم هست ، مادر او مريض می شود ، به تدريج ناتوان می گردد و قدرت حركت را از دست می دهد . در همان جا وفات می كند . اين كودك خردسال مرگ مادر را در خلال مسافرت ، به چشم می بيند . مادر را در همانجا دفن می كنند و همراه ام ايمن ، اين كنيز بسيار بسيار با وفا - كه بعدها زن آزاد شده ای بود و تا آخر عمر خدمت رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسين را از دست نداد ، و آن روايت معروف را حضرت زينب از همين ام ايمن روايت می كند ، و در خانه اهل بيت پيامبر پيرزن مجلله ای بود بر می گردد به مكه . تقريبا پنجاه سال از اين قضيه گذشته بود ، حدود سال سوم هجرت بود كه پيغمبر اكرم در يكی از سفرها آمد از همين منزل ابواء عبور كند ، پائين آمد . اصحاب ديدند پيغمبر بدون اينكه با كسی حرف بزند ، به طرفی روانه شد . بعضی در خدمتش رفتند تا ببينند كجا می رود . ديدند رفت و رفت ، به نقطه ای كه رسيد ، در آنجا نشست و شروع كرد به خواندن دعا و حمد و قل هو الله و . . . ولی ديدند در تأمل عميقی فرو رفت و به همان نقطه زمين توجه خاصی دارد و در حالی كه با خودش می خواند كم كم اشكهای نازنينش از گوشه چشمانش جاری شد . پرسيدند : يا رسول الله ! چرا می گرييد ؟ فرمود : اينجا قبر مادر من است ، پنجاه سال پيش من مادرم را در اينجا دفن كردم .
عبدالمطلب ديگر بعد از مرگ اين مادر ، تمام زندگيش شده بود رسول اكرم ، و بعد از مرگ عبدالله و عروسش آمنه ، اين كودك را فوق العاده عزيز می داشت و به فرزندانش می گفت كه او با ديگران خيلی فرق دارد ، او از طرف خدا آينده ای دارد و شما نمی دانيد . وقتی كه می خواست از دنيا برود ، ابوطالب كه پسر ارشد و بزرگتر و شريفتر از همه فرزندان باقيمانده اش بود ديد پدرش يك حالت اضطرابی دارد . عبدالمطلب خطاب به ابوطالب گفت : من هيچ نگرانی از مردن ندارم جز يك چيز و آن ، سرنوشت اين كودك است . اين كودك را به چه كسی بسپارم ؟ آيا تو می پذيری ؟ تعهد می كنی از ناحيه من كه كفالت او را به عهده بگيری ؟ عرض كرد : بله پدر ! من قول می دهم ، و كرد . بعد از آن ، جناب ابوطالب ، پدر بزرگوار اميرالمؤمنين علی (ع) متكفل بزرگ كردن پيغمبر اكرم بود .
مسافرتها
رسول اكرم ، به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوريه بوده است . يك سفر در دوازده سالگی همراه عمويش ابوطالب ، و سفر ديگر در بيست و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت برای زنی بيوه به نام خديجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد . البته به بعد از رسالت ، در داخل عربستان مسافرتهايی كرده اند . مثلا به طائف رفته اند ، به خيبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته اند ، به تبوك كه تقريبا مرز سوريه است و صد فرسخ تا مدينه فاصله دارد رفته اند ، ولی در ايام رسالت از جزيرة العرب هيچ خارج نشده اند .
شغلها
پيغمبر اكرم چه شغل هايی داشته است ؟ جز شبانی و بازرگانی ، شغل و كار ديگری را ما از ايشان سراغ نداريم . بسياری از پيغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانی می كرده اند ( حالا اين چه از الهی ای دارد ، ما درست نمی دانيم ) همچنانكه موسی شبانی كرده است . پيغمبر اكرم هم قدر مسلم اين است كه شبانی می كرده است . گوسفندانی را با خودش به صحرا می برده است ، رعايت می كرده و می چرانيده و بر می گشته است . بازرگانی هم كه كرده است . با اينكه يك سفر ، سفر اولی بود كه خودش می رفت به بازرگانی ( فقط يك سفر در دوازده سالگی همراه عمويش رفته بود ) . آن سفر را با چنان مهارتی انجام داد كه موجب تعجب همگان شد .
سوابق
سوابق قبل از رسالت پيغمبر اكرم چه بوده است ؟ در ميان همه پيغمبران جهان ، پيغمبر اكرم يگانه پيغمبری است كه تاريخ كاملا مشخصی دارد . يكی از سوابق بسيار مشخص پيغمبر اكرم اين است كه امی بود ، يعنی مكتب نرفته و درس نخوانده بود كه در قرآن هم از اين نكته ياد شده است . اكثر مردم آن منطقه در آن زمان ، امی بودند . يكی ديگر اين است كه در همه آن چهل سال قبل از بعثت ، در آن محيط كه فقط و فقط محيط بت پرستی بود ، او هرگز بتی را سجده نكرد . البته عده قليلی بوده اند معروف به ( حنفا) كه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز داشته اند ولی نه اينكه از اول تا آخر عمرشان ، بلكه بعدا اين فكر برايشان پيدا شد كه اين كار ، كار غلطی است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضی از آنها مسيحی شدند . اما پيغمبر اكرم در همه عمرش ، از اول كودكی تا آخر ، هرگز اعتنائی به بت و سجده بت نكرد . اين ، يكی از مشخصات ايشان است . و اگر يك بار كوچكترين تواضعی در مقابل بتی كرده بود ، در دوره ای كه با بتها مبارزه می كرد به او می گفتند : تو خودت بودی كه يك روز آمدی اينجا مقابل لات و هبل تواضع كردی . نه تنها بتی را سجده نكرد ، بلكه در تمام دوران كودكی و جوانی ، در مكه كه شهر لهو و لعب بود ، به اين امور آلوده نشد . مكه دو خصوصيت داشت : يكی اينكه مركز بت پرستی عربستان بود و ديگر اينكه مركز تجارت و بازرگانی بود و سرمايه داران عرب در مكه خفته بودند و برده داران عرب در مكه بودند . اينها برده ها و كنيزها را خريد و فروش می كردند . در نتيجه مركز عيش و نوش اعيان و اشراف هم همين شهر بود . انواع لهو و لعبها ، شرابخواريها ، نواختنها ، رقاصی ها ، به طوری كه می رفتند كنيزهای سپيد و زيبا را از روم از همين شام و سوريه ) می خريدند و میآمدند در مكه به اصطلاح عشرتكده درست می كردند و از اين عشرتكده ها استفاده مالی می كردند كه يكی از چيزهايی كه قرآن به خاطر آن سخت به اينها می تازد ، همين است ، می فرمايد:و لا تكرهوا فتياتكم علی البغاء ان اردن تحصنا.[2]
آن بيچاره های بدبخت ( كنيزها ) می خواستند عفاف خودشان را حفظ كنند ، ولی اينها به اجبار اين بيچاره ها را وادار به زنا می كردند و در مقابل ، پولی می گرفتند . خانه های مكه در دو قسمت بود ، در بالا و پائين شهر بود . بالاها را اعيان و اشراف هميشه صدای تار و تنبور و بزن و بكوب و بنوش بلند بود . پيغمبر اكرم در تمام عمرش هرگز در هيچ مجلسی از اين مجالس دائر مكه شركت نكرد .
در دوران قبل از رسالت ، به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و مشهور بود . او را به نام محمد امين می خواندند . به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند . در بسياری از كارها به عقل او اتكا می كردند . عقل و صداقت و امانت از صفاتی بود كه پيغمبر اكرم سخت به آنها مشهور بود به طوری كه در زمان رسالت وقتی كه فرمود آيا شما تاكنون از من سخن خلافی شنيده ايد ، همه گفتند : ابدا ، ما تو را به صدق و امانت می شناسيم .
يكی از جريانهايی كه نشان دهنده عقل و فطانت ايشان است ، اين است كه وقتی خانه خدا را خراب كردند ( ديوارهای آن را برداشتند ) تا دو مرتبه بسازند ، حجر الاسود را نيز برداشتند . هنگامی كه می خواستند دو مرتبه آنرا نصب كنند ، اين قبيله می گفت من بايد نصب كنم ، آن قبيله می گفت من بايد نصب كنم ، و عنقريب بود كه زد و خورد شديدی روی دهد . پيغمبر اكرم آمد قضيه را به شكل خيلی ساده ای حل كرد . قضيه ، معروف است ، ديگر نمی خواهم وقت شما را بگيرم .
مسئله ديگری كه باز در دوران قبل از رسالت ايشان هست ، مسئله احساس تأييدات الهی است . پيغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت ، از كودكی خودش فرمود . از جمله فرمود من در كارهای اينها شركت نمی كردم . . . گاهی هم احساس می كردم كه گويی يك نيروی غيبی مرا تأييد می كند . می گويد من هفت سالم بيشتر نبود ، عبدالله بن جدعان كه يكی از اشراف مكه بود ، عمارتی می ساخت . بچه های مكه به عنوان كار ذوقی و كمك دادن به او می رفتند از نقطه ای به نقطه ديگر سنگ حمل می كردند . من هم می رفتم همين كار را می كردم . آنها سنگها را در دامنشان می ريختند ، دامنشان را بالا می زدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت می شد . من يك دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم ، مثل اينكه احساس كردم كه دستی آمد و زد دامن را از دستم انداخت ، حس كردم كه من نبايد اين كار را بكنم ، با اينكه كودكی هفت ساله بودم . امام باقر ( ع ) در رواياتی ، و نيز اميرالمؤمنين - در نهج البلاغه - اين مطلب را كاملا تأييد می كنند :و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته ، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم .[3]
امام باقر ( ع ) می فرمايد : بودند فرشتگانی الهی كه از كودكی او را همراهی می كردند . پيامبر می فرمود من گاهی سلام می شنيدم ، يك كسی به من می گفت السلام عليك يا محمد ! نگاه می كردم ، كسی را نمی ديدم . گاهی با خودم فكر می كردم شايد اين سنگ يا درخت است كه دارد به من سلام می دهد ، بعد فهميدم فرشته الهی بوده كه به من سلام می داده است .
از جمله قضايای قبل از رسالت ايشان ، به اصطلاح متكلمين ( ارهاصات) است كه همين داستان ملك هم جزء ارهاصات به شمار میآيد . رؤياهای فوق العاده عجيبی بوده كه پيغمبر اكرم مخصوصا در ايام نزديك به رسالتش می ديده است . می گويد من خوابهايی می ديدم كه : يأتی مثل فلق الصبح مثل فجر ، مثل صبح صادق ، صادق و مطابق بود ، اينچنين خوابهای روشن می ديدم . چون بعضی از رؤياها از همان نوع وحی و الهام است ، نه هر رؤيايی ، نه رؤيايی كه از معده انسان بر می خيزد ، نه رؤيايی كه محصول عقده ها ، خيالات و توهمات پيشين است . جزء اولين مراحلی كه پيغمبر اكرم برای الهام و وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی می كرد ، ديدن رؤياهايی بود كه به تعبير خودشان مانند صبح صادق ظهور می كرد ، چون گاهی خود خواب برای انسان روشن نيست ، پراكنده است ، و گاهی خواب روشن است ولی تعبيرش صادق نيست ، اما گاه خواب در نهايت روشنی است ، هيچ ابهام و تاريكی و به اصطلاح آشفتگی ندارد ، و بعد هم تعبيرش در نهايت وضوح و روشنايی است .
از سوابق ديگر قبل از رسالت رسول اكرم يعنی در فاصله ولادت تا بعثت ، اين است كه - عرض كرديم - تا سن بيست و پنج سالگی دو بار به خارج عربستان مسافرت كرد .
پيغمبر فقير بود ، از خودش نداشت يعنی به اصطلاح يك سرمايه دار نبود . هم يتيم بود ، هم فقير و هم تنها . يتيم بود ، خوب معلوم است ، بلكه به قول ( نصا ب) لطيم هم بود يعنی پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند . فقير بود ، برای اينكه يك شخص سرمايه داری نبود ، خودش شخصا كار می كرد و زندگی می نمود ، و تنها بود . وقتی انسان روحی پيدا می كند و به مرحله ای از فكر و افق فكری و احساسات روحی و معنويات می رسد كه خواه ناخواه ديگر با مردم زمانش تجانس ندارد ، تنها می ماند . تنهايی روحی از تنهايی جسمی صد درجه بدتر است . اگر چه اين مثال خيلی رسا نيست ، ولی مطلب را روشن می كند : شما يك عالم بسيار عالم و بسيار با ايمانی را در ميان مردمی جاهل و بی ايمان قرار بدهيد . ولو آن افراد ، پدر و مادر و برادران و اقوام نزديكش باشند ، او تنهاست . يعنی پيوند جسمانی نمی تواند او را با اينها پيوند بدهد . او از نظر روحی در يك افق زندگی می كند و اينها در افق ديگری . گفت : ( چندان كه نادان را از دانا وحشت است ، دانا را صد چندان از نادان نفرت است) . پيغمبر اكرم در ميان قوم خودش تنها بود ، همفكر نداشت . بعد از سی سالگی در حالی كه خودش با خديجه زندگی و عائله تشكيل داده است ، كودكی را در دو سالگی از پدرش می گيرد و میآورد در خانه خودش . كودك ، علی بن ابی طالب است . تا وقتی كه مبعوث می شود به رسالت و تنهائيش با مصاحبت وحی الهی تقريبا از بين می رود ، يعنی تا حدود دوازده سالگی اين كودك ، مصاحب و همراهش فقط اين كودك است . يعنی در ميان همه مردم مكه كسی كه لياقت همفكری و همروحی و هم افقی او را داشته باشد ، غير از اين كودك نيست . خود علی ( ع ) نقل می كند كه من بچه بودم ، پيغمبر وقتی به صحرا می رفت ، مرا روی دوش خود سوار می كرد و می برد .
در بيست و پنج سالگی ، معنی خديجه از او خواستگاری می كند . البته مردم بايد خواستگاری بكند ولی اين زن شيفته خلق و خوی و معنويت و زيبايی و همه چيز حضرت رسول است . خودش افرادی را تحريك می كند كه اين جوان را وادار كنيد كه بيايد از من خواستگاری كند . میآيند ، می فرمايد آخر من چيزی ندارم . خلاصه به او می گويند تو غصه اين چيزها را نخور و به او می فهمانند كه خديجه ای كه تو می گويی اشراف و اعيان و رجال و شخصيتها از او خواستگاری كرده اند و حاضر نشده است ، خودش می خواهد . تا بالاخره داستان خواستگاری و ازدواج رخ می دهد . عجيب اين است : حالا كه همسر يك زن بازرگان و ثروتمند شده است ، ديگر دنبال كار بازرگانی نمی رود . تازه دوره وحدت يعنی دوره انزوا ، دوره خلوت ، دوره تحنف و دوره عبادتش شروع می شود . آن حالت تنهايی يعنی آن فاصله روحی ای كه او با قوم خودش پيدا كرده است ، روز بروز زيادتر می شود . ديگر اين مكه و اجتماع مكه ، گويی روحش را می خورد . حركت می كند تنها در كوههای اطراف مكه[4] راه می رود ، تفكر و تدبر می كند . خدا می داند كه چه عالمی دارد ، ما كه نمی توانيم بفهميم . در همين وقت است كه غير از آن كودك يعنی علی ( ع ) كس ديگر ، همراه و مصاحب او نيست .
ماه رمضان كه می شود در يكی از همين كوه های اطراف مكه - كه در شمال شرقی اين شهر است و از سلسله كوههای مكه مجزا و مخروطی شكل است - به نام كوه ( حرا) كه بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( كوه نور ) خلوت می گزيند . شايد خيلی از شما كه به حج مشرف شده ايد اين توفيق را پيدا كرده ايد كه به كوه حرا و غار حرا برويد . و من دو بار اين توفيق نصيبم شده است و جزء آرزوهايم اين است كه مكرر در مكرر اين توفيق برای من نصيب بشود . برای يك آدم متوسط حداقل يك ساعت طول می كشد كه از پائين دامنه اين كوه برسد به قله آن ، و حدود سه ربع هم طول می كشد تا پائين بيايد .
ماه رمضان كه می شود اصلا به كلی مكه را رها می كند و حتی از خديجه هم دوری می گزيند . يك توشه خيلی مختصر ، آبی ، نانی با خودش بر می دارد و می رود به كوه حرا و ظاهرا خديجه هر چند روز يك مرتبه كسی را می فرستاد تا مقداری آب و نان برايش ببرد . تمام اين ماه را به تنهايی در خلوت می گذراند . البته گاهی فقط علی ( ع ) در آنجا حضور داشته و شايد هميشه علی ( ع ) بوده ، اين را من الان نمی دانم . قدر مسلم اين است كه گاهی علی ( ع ) بوده است ، چون می فرمايد :و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحی .
آن ساعتی كه وحی نزول پيدا كرد من آنجا بودم .
از آن كوه پائين نمیآمد و در آنجا خدای خودش را عبادت می كرد . اينكه چگونه تفكر می كرد ، چگونه به خدای خودش عشق می ورزيد و چه عوالمی را در آنجا طی می كرد ، برای ما قابل تصور نيست . علی ( ع ) در اين وقت بچه ای است حداكثر دوازده ساله . در آن ساعتی كه بر پيغمبر اكرم وحی نازل می شود ، او آنجا حاضر است . پيغمبر يك عالم ديگری را دارد طی می كند . هزارها مثل ما اگر در آنجا می بودند چيزی را در اطراف خود احساس نمی كردند ولی علی ( ع ) يك دگرگونيهايی را احساس می كند . قسمتهای زيادی از عوالم پيغمبر را درك می كرده است ، چون می گويد :و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزول الوحی .
من صدای ناله شيطان را در هنگام نزول وحی شنيدم .
مثل شاگرد معنوی كه حالات روحی خودش را به استادش عرضه می دارد ، به پيغمبر عرض كرد : يا رسول الله ! آن ساعتی كه وحی داشت بر شما نازل می شد ، من صدای ناله اين ملعون را شنيدم . فرمود بله علی جان !
انك تسمع ما اسمع و تری ما اری و لكنك لست بنبی .
شاگرد من ! تو آنها كه من می شنوم ، می شنوی و آنها كه من می بينم ، می بينی ولی تو پيغمبر نيستی .
اين ، مختصری بود از قضايای مربوط به قبل از رسالت پيغمبر اكرم كه لازم می ديدم برای شما عرض بكنم .
سيری در سخنان رسول اكرم(ص)
چند تا از سخنان اين شخصيت بزرگوار را برای شما نقل می كنم كه خود سخنان پيغمبر معجزه است ( قرآن كه سخن خداست به جای خود ) مخصوصا با توجه به سوابقی كه عرض كردم . كودكی كه سرنوشت ، او را يتيم قرارداد در وقتی كه در رحم مادر بود ، و لتيم قرارداد در سن پنج سالگی ، دوران شيرخوارگيش در باديه گذشته است و در مكه سرزمين اميت و بيسوادی بزرگ شده و زير دست هيچ معلم و مربی ای كار نكرده است ، مسافرتهايش محدود بوده به دو سفر كوچك ، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزيرة العرب ، و با هيچ فيلسوفی ، حكيمی ، دانشمندی برخورد نداشته است ، معذلك قرآن به زبان او جاری می شود و بر قلب مقدس او نازل می گردد ، و بعد هم سخنانی خود او می گويد ، و اين سخنان آنچنان حكيمانه است كه با سخنان تمام حكمای عالم نه تنها برابری می كند بلكه بر آنها برتری دارد . حالا اينكه ما مسلمانها اينقدرها عرضه اين كارها را نداريم كه سخنان او را جمع بكنيم و درست پخش و تشريح بكنيم ، مسئله ديگری است .
كلمات پيغمبر را در جاهای مختلف نقل كرده اند . من مخصوصا از قديم ترين منابع ، قسمتی را نقل می كنم . از قديمترين منابعی كه در دست است يالااقل من در دست داشته ام كتاب ( البيان و التبيين) جاحظ است . جاحظ در نيمه دوم قرن سوم می زيسته است ، يعنی اين سخنان تقريبا در نيمه اول قرن سوم نوشته شده است . اين كتاب حتی از نظر فرنگيها و مستشرقين جزء كتابهای بسيار معتبر است . اينها سخنانی نيست كه بگوئيد بعدها نقل كرده اند ، نه ، در قرن سوم به صورت يك كتاب در آمده است كه البته قبل از قرن سوم هم بوده است ، چون جاحظ اينها را با سند نقل می كند . مثلا شما ببينيد در زمينه مسؤليتهای اجتماعی ، اين شخصيت بزرگ چگونه سخن می گويد ؟ می فرمايد : مردمی سوار كشتی شدند و دريايی پهناور را طی می كردند . يك نفر را ديدند كه دارد جای خودش را نقر می كند يعنی سوراخ می كند . يك نفر از اينها نرفت دست او را بگيرد . چون دستش را نگرفتند آب وارد كشتی شد و همه آنها غرق شدند ، و اينچنين است فساد .
توضيح اينكه : يك نفر در جامعه مشغول فساد می شود ، مرتكب منكرات می شود . يكی نگاه می كند می گويد به من چه ، ديگری می گويد من و او را كه در يك قبر دفن نمی كنند . فكر نمی كند كه مثل جامعه ، مثل كشتی است . اگر در يك كشتی آب وارد بشود ، ولو از جايگاه يك فرد وارد بشود ، تنها آن فرد را غرق نمی كند بلكه همه مسافرين را يكجا غرق می كند .
آيا درباره مساوات افراد بنی آدم ، سخنی از اين بالاتر می توان گفت الناس سواء كاسنان المشط[5] ( حالا من نمی دانم شانه ای را هم درآورد يا نه ؟ ) شانه را نگاه كنيد ، دندانه های آن را ببينيد . ببينيد آيا يكی از دندانه های آن از دندانه ديگر بلندتر هست ؟ نه . انسانها مانند دندانه های شانه برابر يكديگرند . ببينيد در آن محيط و در آن زمان ، انسانی اينچنين درباره مساوات انسانها سخن می گويد كه بعد از هزار و چهارصد سال هنوز كسی به اين خوبی سخن نگفته است !
در حجة الوداع فرياد می زند :ايها الناس ! ان ربكم واحد و ان اباكم واحد كلكم لادم وآدم من تراب ، لا فضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی .[6]
ايها الناس ! پروردگار همه مردم يكی است ، پدر همه مردم يكی است ، همه تان فرزند آدم هستيد ، آدم هم از خاك آفريده شده است . جايی باقی نمی ماند كه كسی به نژاد خودش ، به نسب خودش ، به قوميت خودش و به اينجور حرفها افتخار بكند . همه از خاك هستيم ، خاك كه افتخار ندارد . پس افتخار ، به فضيلتهای روحی و معنوی است ، به تقواست . ملاك فضيلت فقط تقوا است و غير از اين چيز ديگری نيست .
اين حديث را كه از رسول اكرم است ، از كافی نقل می كنم :ثلاث لا يغل عليهن قلب امرء مسلم : اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين ، و اللزوم لجماعتهم [7]
سه چيز است كه هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص ، چيز ديگری نمی ورزد ، يعنی در آن سه چيز محال است خيانت بكند . يكی اخلاص عمل برای خدا . يك مؤمن در عملش ريا نمی ورزد . ديگر ، خيرخواهی برای پيشوايان واقعی مسلمين ، يعنی خيرخواهی در جهت خير مسلمين ، ارشاد و هدايت پيشوايان در جهت خير مسلمين . سوم مسئله وحدت و اتفاق مسلمين ، يعنی نفاق نورزيدن ، شق عصای مسلمين نكردن ، جماعت مسلمين را متفرق نكردن .
اين جمله ها را مكرر شنيده ايد :كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته.[8]
المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده.[9]
لن تقدس امة حتی يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوی غير متعتع .[10]
هيچ ملتی به مقام قداست نمی رسد مگر آنگاه كه افراد ضعيفش بتوانند حقوقشان را از اقويا مطالبه كنند بدون لكنت زبان .
ببينيد سيرت چيست و چه می كند ؟ ! اصحابش نقل كرده اند كه در دوره رسالت ، در سفری خدمتشان بوديم ، در منزلی پائين آمده بوديم و قرار بود كه در آنجا غذايی تهيه شود . گوسفندی آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح كنند و از گوشت آن مثلا آبگوشتی بسازند و تغذيه كنند . يكی از اصحاب به ديگران می گويد سر بريدن گوسفند با من ، ديگری می گويد پوست كندن آن با من ، سومی مثلا می گويد پخت آن با من و . . . پيغمبر اكرم می فرمايد جمع كردن هيزم از صحرا با من . اصحاب عرض كردند : يا رسول الله ما خودمان افتخار اين خدمت را داريم ، شما سر جای خودتان بنشينيد ، ما خودمان همه كارها را انجام می دهيم . فرمود بله ، می دانم ، من نگفتم كه شما انجام نمی دهيد ولی مطلب چيز ديگری است . بعد جمله ای گفت ، فرمود :ان الله يكره من عبده ان يراه متميزا بين اصحابه .[11]
خدا دوست نمی دارد كه بنده ای را ببيند در ميان بندگان ديگر كه برای خود امتياز قائل شده است . من اگر اينجا بنشينم و فقط شما برويد كار بكنيد ، پس برای خودم نسبت به شما امتياز قائل شده ام . خدا دوست ندارد كه بنده ای خودش را در چنين وضعی در بياورد .[12] ببينيد چقدر عميق است !
اين مسئله به اصطلاح امروز ( اعتماد به نفس) در مقابل اعتماد به انسانهای ديگر حرف درستی است ، البته نه در مقابل اعتماد به خدا . اعتماد به نفس سخن بسيار درستی است ، يعنی اتكال به انسان ديگر نداشتن ، كار خود را تا جايی كه ممكن است خود انجام دادن و از احدی تقاضا نكردن . ببينيد اين تربيتها چقدر عالی است ! اين بعثت لاتمم مكارم الاخلاق معنيش چيست ؟ باز اصحابش نقل كرده اند[13] كه در يكی از مسافرتها در منزلی فرود آمديم . همه متفرق شدند برای اينكه تجديد وضويی بكنند و آماده نماز بشوند . ديديم كه پيغمبر اكرم بعد از آنكه از مركب پائين آمد ، طرفی را گرفت و رفت . مقداريكه دور شد ، ناگهان برگشت . اصحاب با خود فكر می كنند كه پيغمبر برای چه بازگشت ؟ آيا از تصميم اينكه امروز اينجا بمانيم منصرف شده است ؟ همه منتظرند ببينند آيا فرمان می دهد كه حركت كنيد برويم ؟ ولی می بينيد پيامبر چيزی نمی گويد . تا میآيد می رسد به مركبش . بعد از آن خورجين يا توبره روی آن ، زانو بند شتر را در میآورد ، زانوی شترش را می بندد و باز دو مرتبه راه می افتد به همان طرف . اصحاب با تعجب گفتند : پيامبر برای چنين كاری آمد ؟ ! اين كه كار كوچكی بود ! اگر از آنجا صدا می زد : آری فلان كس ! برو زانوی شتر مرا ببند ، همه با سر می دويدند . گفتند يا رسول الله ! می خواستيد به ما امر بفرمائيد ، به هر كدام ما امر می فرموديد ، با كمال افتخار اين كار را انجام می داد . ببينيد سخن ، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالی است ! فرمود : لا يستعن احدكم من غيره و لو بقضمة من سواك تا می توانيد در كارها از ديگران كمك نگيريد ولو برای خواستن يك مسواك . آن كاری را كه خودت می توانی انجام بدهی ، خودت انجام بده . نمی گويد كمك نگير و از ديگران استمداد نكن ولو در كاری كه نمی توانی انجام بدهی ، خودت انجام بده . نمی گويد كمك نگير و از ديگران استمداد نكن ولو در كاری كه نمی توانی انجام بدهی . نه ، آنجا جای استمداد .است .
اگر كسی اين توفيق را پيدا بكند كه سخنان رسول اكرم را از متون كتب معتبر جمع آوری كند و هم توفيق پيدا كند كه سيره پيغمبر اكرم را به سبك سيره تحليلی از روی مدارك معتبر جمع و تجزيه و تحليل بكند ، آنوقت معلوم می شود كه در همه جهان ، شخصيتی مانند اين شخص بزرگوار ظهور نكرده است . تمام وجود پيغمبر اعجاز است . نه فقط قرآنش اعجاز است ، بلكه تمام وجودش اعجاز است . عرايض خودم را با چند كلمه دعا خاتمه می دهم .
باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله . . .
پروردگارادلهای ما را به نور ايمان منور بگردان . انوار معرفت و محبت خودت را بر دلهای ما بتابان . ما را شناسای ذات مقدس خودت قرار بده . ما را شناسای پيغمبر بزرگوارت قرار بده . انوار محبت پيغمبر اكرمت را در دلهای همه ما قرار بده . انوار محبت و معرفت اهل بيت پيغمبر را در دلهای همه ما قرار بده . ما را آشنا با سيرت پيغمبر خودت و ائمه اطهار قرار بده . ما را قدردان اسلام و قرآن و اين وجودات مقدسه بفرما . اموات ما را مشمول عنايات و رحمت خود بفرما .
و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - سوره توبه ، آيه 128 .
[2] - سوره نور ، آيه 33 .
[3] - نهج البلاغه ، خطبه 234 : قاصعه . و همانا خداوند از آغاز كودكی حضرت بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور وی ساخته بود كه او را به راه مكارم و محاسن اخلاق عالم می برد .
[4] - كسانی كه مشرف شده اند می دانند اطراف مكه همه كوه است .
[5] - تحف العقول ، ص 368 ، از امام صادق عليه السلام .
[6] - تاريخ يعقوبی ، ج 2 ، ص 110 با كمی اختلاف .
[7] - اصول كافی ، ج 1 ، ص 403 .
[8] - الجامع الصغير ، ص 95 .
[9] - اصول كافی ، ج 2 ، ص 234 .
[10] - نهج البلاغه ، نامه 53 .
[11] - هدية الاحباب ، ص 277 .
[12] - اين داستان در كتب شيعه هست . مرحوم حاج شيخ عباس قمی رضوان الله عليه آن را در چندين كتاب خودش نقل كرده است .
[13] - اين را هم مرحوم حاج شيخ عباس قمی رضوان الله عليه نقل كرده است . البته ديگران هم نقل كرده اند

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page