نگاهي به سيره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)

(زمان خواندن: 52 - 103 دقیقه)

آداب قرآن خواندن پيامبر (صلي الله عليه و آله)


1ـ شيخ در كتاب مجالس از ابوالدنيا از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: هيچ چيز مانع از قرائت قرآن پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي‌گرديد مگر جنابت[1].
4ـ ابن ابي جمهور در كتاب درر اللئالي از جابر نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي‌خوابيد مگر آنكه سوره «تبارك» و «الم التنزيل» را قرائت كند[4].
5ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: روايت از اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السلام) است كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) سوره‌ي «سبح اسم ربك الاعلي» را دوست مي‌داشت و اولين كسي كه «سبحان ربي الاعلي» گفت، ميكائيل بود[5].
6ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه «سبح اسم ربك الاعلي» را قرائت مي‌كرد مي‌فرمود: «سبحان ربي الاعلي». از علي (عليه السلام) نيز اين روايت نقل شده است...[6]
7ـ سيوطي از ابن امامه نقل مي‌كند كه گفت: با پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از حجة الوداع نماز مي‌خواندم. حضرت «لا اقسم بيوم القيامة» را زياد مي‌خواند. وقتي كه به اين آيه مي‌رسيد، «اليس الله بقادر علي ان يحيي الموتي» مي‌شنيدم كه مي‌فرمود: «بلي و انا علي ذالك من الشاهدين» آري و من بر اين امر گواهم[7].
8ـ سيوطي مي‌گويد: از ابن عباس روايت است كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه آيه‌ي «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقواها» را تلاوت مي‌نمود توقف مي‌كرد و مي‌فرمود: «اللهم ائت نفسي تقويها و زكيها. انت خير من زكيها. انت وليها و موليها».
خدايا! به روح من تقوي و تزكيه آن را عنايت كن. تو بهترين كسي هستي كه آن را تزكيه مي‌كني. تو سرپرست و مولاي روح من هستي.
ابن عباس مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين دعا را در نماز مي‌گفت[8].
تواضع و فروتني
1ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هر كس را كه مي‌ديد به او سلام مي‌كرد[9].
2ـ محمد بن مسلم مي‌گويد: از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: فرشته‌اي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: خداوند، تو را مخير ساخته كه پيامبري تو همراه با بندگي و تواضع باشد يا همراه با پادشاهي! جبرئيل به پيامبر نگاهي كرد و با دست اشاره كرد كه تواضع را پيشه‌ كن.
در اين هنگام بود كه آن فرشته كه كليدهاي گنج‌هاي زمين در دستش بود گفت: انتخاب اين كليدها نيز هيچ چيز [از مقامات معنوي] كه نزد پروردگارت داري، نمي‌كاهد[10].
3ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با فقيران و مساكين نشست و برخاست مي‌كرد و غذا مي‌خورد. پوزش عذرخواهان را مي‌پذيرفت... هيچ‌گاه بر غلامان و كنيزان خود در غذا و لباس برتري نمي‌‌جست. هيچ فرصتي را جز در راه كار براي خدا و يا اصلاح خويشتن از دست نمي‌داد. گاهي به باغ‌هاي دوستان خود تشريف مي‌‌برد. هيچ فقيري را به خاطر فقر يا بيماري تحقير نمي‌كرد و از هيچ پادشاهي به خاطر قدرتش نمي‌ترسيد. همه را يكسان به سوي خدا و حق دعوت مي‌نمود[11].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس و كفش خود را وصله مي‌زد و گوسفند خود را مي‌دوشيد و با برده غذا مي‌‌خورد و روي زمين مي‌نشست و سوار الاغ مي‌شد و ديگري را هم پشت سر خود سوار مي‌كرد و از اينكه چيزي از بازار بخرد و به منزل ببرد، شرم نداشت و با ثروتمند و فقير مصافحه مي‌كرد و دست خود را از دست هيچ‌كس نمي‌كشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد و به هر كس كه با او روبرو مي‌‌شد ـ ثروتمند يا فقير، كوچك يا بزرگ ـ سلام مي‌كرد و هر چه را كه به آن دعوت مي‌شد، بزرگ مي‌شمرد هر چند كه يك خرماي پوسيده مي‌بود.
هزينه‌هاي بزرگ زندگي او اندك و طبع او بسيار بزرگ و معاشرت او نيكو بود. برخورد او خوش و هميشه بدون اينكه بخندد، متبسم و بدون اينكه عبوس باشد، همواره اندوهگين و بدون اينكه خوار و خفيف باشد، متواضع و بدون اينكه اسراف كند، بخشنده بود. وي بسيار رقت قلب و نسبت به هر مسلماني مهر و محبت داشت. هيچ‌گاه از روي پرخوري و سيري آروغ نزد و به سوي هيچ خواسته‌اي دست طمع دراز نكرد[12].
5ـ شيخ صدوق با سند خود از حضرت رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند كه آن حضرت از پدران خود روايت فرمود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است: من تا هنگام مرگ پنج چيز را رها نمي‌كنم تا پس از من به عنوان سنت باقي بماند.
اول ـ روي زمين نشستن و غذا خوردن با بردگان؛
دوم ـ سوار شدن بر مركب برهنه؛
سوم ـ دوشيدن گوسفند با دست خود،
چهارم ـ پوشيدن لباس پشمين؛
پنجم ـ سلام كردن بر كودكان[13].
6ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر هر كوچك و بزرگ سلام مي‌كرد[14].
7ـ اميرمؤمنان (عليه السلام) به شخصي از بني‌ سعد مي‌فرمايد: نمي‌خواهي راجع به خودم و فاطمه مطلبي نقل كنم؟... يك روز صبح پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سوي ما آمد در حالي كه زير لحاف خوابيده بوديم، پس فرمود: السلام عليكم. ما سكوت كرده و خجالت كشيديم كه از زير لحاف بيرون بياييم. دوباره فرمود: السلام عليكم. باز ساكت مانديم. سپس فرمود: السلام عليكم. ما ترسيديم كه اگر جواب او را ندهيم برگردد. چون رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين بود كه سه مرتبه سلام مي‌كرد و اگر جواب نمي‌شنيد بر مي‌گشت. پس جواب داديم: و عيك السلام يا رسول الله! وارد شو. پس حضرت وارد شد[15].
8ـ شيخ كليني از ربعي بن عبدالله از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر بانوان سلام مي‌كرد و آن‌ها جواب حضرت را مي‌دادند و اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) نيز به زنان سلام مي‌كرد ولي دوست نداشت كه بر دختران جوان سلام كند و مي‌فرمود: مي‌ترسم كه از صداي آن‌ها خوشم بيايد و گناهم بيشتر از ثوابم باشد[16].
9ـ شيخ طبرسي از كتاب نبوت از امام علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه در هنگام مصافحه با كسي دست خود را از دست او نمي‌كشيد تا طرف مقابل دستش را مي‌كشد و هيچ‌كس براي رفع نياز خود با آن حضرت گفتگو نكرد مگر آن كه خود برخيزد برود و هيچ‌كس با پيامبر (صلي الله عليه و آله) سخن نگفت مگر آن كه خودش گفتگو را قطع كند و ساكت بنشيند. و هيچ‌گاه ديده نشد كه پاي خود را در حضور ديگري دراز كند و هيچ‌گاه مخير بين دو كار نشد مگر آن كه كار دشوارتر را انتخاب كند و براي كار شخصي خو در صدد انتقام بر نيامد مگر آن كه حريم الاهي هتك شده بود كه در چنين صورتي خشم او براي خدا بود و هيچ‌گاه تا زنده بود تكيه كرده غذا ميل نفرمود[17].
10ـ طفل شيرخواري را براي دعا نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌آوردند و آن حضرت آن طفل را به احترام والدينش روي دامن خود مي‌نشانيد و گاهي طفل در لباس آن حضرت ادرار مي‌كرد. برخي افراد سر آن كودك فرياد مي‌زدند، ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود: با تندي جلو ادرار كودك را نگيريد و صبر كنيد تا ادرار كند. پس او را دعا مي‌كرد و يا اسمي براي او انتخاب مي‌فرمود، خويشاوندان آن كودك خوشحال مي‌شدند و مي‌ديدند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ادرار كودكشان ناراحت نشده است. پس وقتي كه مي‌رفتند، آن حضرت لباس خود را تطهير مي‌فرمود[18].
11ـ وقتي كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) سوار بر مركب بود به هيچ‌كس اجازه نمي‌داد كه همراه او پياده راه برود و لذا يا او را سوار مي‌كرد و يا مي‌فرمود: جلو برو و هر جا كه مي‌‌خواهي بيا مرا ملاقات كن[19].
12ـ عبدالله بن مغيره به واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه به منزلي مي‌رفت در نزديك‌ترين جا به محل ورود مي‌نشست[20].
13ـ در كتاب غوالي اللئالي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه: آن حضرت دوست نداشت كه هنگام ورود به مجالس، جلو پاي او كسي بلند شود و لذا وقتي كه وارد مي‌شد، چون مردم مي‌دانستند كه دوست ندارد هيچ‌كس جلو پاي او بلند نمي‌شد، ولي وقتي كه بلند مي‌شد كه به منزل برود، همراه آن حضرت مي‌رفتند[21].
14ـ شيخ كليني از جابر نقل مي‌كند كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مانند بردگان غذا مي‌خورد و مي‌نشست و بر روي زمين غذا مي‌خورد و مي‌خوابيد[22].
15ـ ابن عباس مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر روي زمين مي‌نشست و [با دست] خود گوسفند مي‌دوشيد و دعوت بردگان را براي خوردن نان جو مي‌پذيرفت[23].
آداب معاشرت و مكارم اخلاقي پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ اخلاق پيامبر (صلي الله عليه و آله) نرم بود و به كسي ظلم نمي‌كرد و كسي را تحقير نمي‌نمود و نعمت‌هاي الاهي ـ هر چند ناچيز ـ در نظر او بزرگ و با عظمت بودند. از هيچ نعمتي بدگويي نمي‌كرد. نه غذايي را تعريف و مدح مي‌كرد و نه مذمت و بدگويي.
دنيا و حوادث تلخ آن وي را غضبناك نمي‌ساخت و اگر حقي از كسي پايمال مي‌شد به گونه‌اي خشمگين مي‌شد كه كسي نمي‌توانست آن حضرت را بشناسد. در اين هنگام بود كه از هيچ چيز پروايي نداشت تا آنكه حق ياري شود[24].
2ـ رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه همواره اهل فضل و دانش را مي‌پذيرفت ومتناسب با فضيلتي كه در دين داشتند، آن‌ها را احترام مي‌كرد، حوايج هر كدام را برخي يك حاجت و برخي دو حاجت و برخي بيشتر برآورده مي‌ساخت و آنان را به اصلاح امور و برطرف كردن نواقص خود وادار مي‌كرد و درباره‌ي جامعه از آنان پرسش مي‌فرمود و مطالب لازم را براي آن‌ها بيان مي‌كرد و تأكيد مي‌نمود كه بايد اين مطالب را حاضران به غايبان برسانند. و دستور مي‌داد كه نيازهاي نيازمندان را به من ابلاغ كنيد و بدانيد كه اگر كسي براي رفع نياز محتاجان نزد حاكم وساطت كند، خداوند گام‌هاي او را در قيامت ثابت و استوار مي‌سازد.
در نشست‌هاي آن حضرت جز اين‌گونه مسايل چيزي مطرح نمي‌گرديد و اجازه‌ي طرح مطالبي ديگر را نمي‌داد. آنان به اميد كسب فيض به حضورش مي‌رسيدند و بدون اينكه بهره‌اي ببرند، متفرق نمي‌شدند و به عنوان راهنماي ديگران از حضورش خارج مي‌گرديدند[25].
3ـ امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم راجع به زندگي اجتماعي و آداب معاشرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) با مردمان پرسيدم، فرمود: زبان خود را از سخنان غير لازم و ضروري حفظ مي‌كرد و با مردم مأنوس بود و آن‌ها را از خود نمي‌راند. بزرگ و مهتر هر گروه و قومي را احترام مي‌كرد و او را بر قوم و قبيله‌اش حكومت مي‌داد و بدون اينكه از مردم رو برگرداند و ترشرويي كند، از آنان برحذر بود. از ياران خود دلجويي و تفقد مي‌كرد و از احوال عمومي مردم جويا مي‌شد و اگر كسي كار شايسته‌اي انجام مي‌داد، او را تحسين و تقويت مي‌كرد و هرگز در كارهايش تندروي و كندروي نمي‌نمود. از جريان‌هاي اجتماعي و اوضاع و احوال مردم غافل نبود كه مبادا منحرف شوند.
درباره‌ي حق افراط و تفريط نمي‌نمود [نه از آن مي‌گذشت و نه براي تحقق آن از حق تجاوز مي‌كرد] اطرافيان او از افراد شايسته اجتماع بودند. بهترين افراد نزد آن حضرت خيرخواه‌ ترين آنان نسبت به مردم و كساني بودند كه با آن‌ها همدردي و همسويي بيشتري داشته باشند[26].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) حق هر يك از كساني را كه در مجلس او حضور داشتند، ادا مي‌كرد و كسي احساس نمي‌كرد كه ديگري نزد آن حضرت از او محتر‌م‌تر است. با هر كس مي‌نشست آنقدر تحمل مي‌كرد تا خودش برخيزد و برود. هر كس كه حاجتي داشت يا به مقصود خود مي‌رسيد و يا با بيان حضرت قانع مي‌گرديد. اخلاق آن حضرت به قدري نرم بود كه مردم او را چون پدري مهربان مي‌دانستند و از رفتار يكساني برخوردار بودند. مجلس آن حضرت مجلس بردباري و حيا و صداقت و امانت بود و كسي در آن مجلس صداي خود را بلند نمي‌كرد و هيچ‌كس هتك حرمت نمي‌شد و لغزش كسي بازگو نمي‌گرديد. رفتارشان با يكديگر با تقوا و تواضع بود. به بزرگ‌ترها احترام و به كوچك‌ترها ترحم مي‌نمودند و افراد نيازمند و غريب را بر خود مقدم مي‌داشتند.
امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم پرسيدم كه رفتار آن حضرت با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمود: همواره خوشرو و نرم بود نه خشن و درشتخو و سبك‌ سر و فحّاش و عيبجو. كسي را زياد ستايش نمي‌كرد و اگر به چيزي رغبت نداشت به آن توجه نمي‌نمود. به گونه‌اي بود كه مردم از او نااميد نمي‌شدند. خود را از سه چيز برحذر مي‌داشت:
ـ جدال، پر حرفي و بيان مطالب بيهوده.
و در مورد ديگران نيز از سه چيز پرهيز مي‌كرد:
ـ هيچ‌گاه كسي را سرزنش نمي‌كرد و از او عيب نمي‌‌گرفت.
ـ در مورد مردم عيبجويي نمي‌كرد.
ـ فقط در جايي كه اميد ثواب داشت سخن مي‌گفت.
چون ساكت مي‌شد، ديگران سخن مي‌گفتند، در محضر آن حضرت نزاع بر سر مطلبي در نمي‌گرفت. اگر كسي صحبت مي‌كرد، همه ساكت مي‌شدند تا سخن او به پايان برسد و هر يك به نوبت سخن مي‌گفتند. اگر آن‌ها از شنيدن مطلبي به خنده مي‌افتادند، حضرت نيز مي‌خنديد و اگر از چيزي تعجب مي‌نمودند، وي نيز تعجب مي‌كرد. بر بي‌ادبي اشخاص غريب در هنگام سؤال و سخن صبر مي‌كرد به گونه‌اي كه اصحاب مي‌خواستند او را تنبيه كنند.
در رابطه با حاجتمندان مي‌فرمود: آنان را كمك و ياري برسانيد.
هرگز ستايش كسي را نمي‌پذيرفت مگر اينكه به عنوان تشكر از آن حضرت باشد و حرف زدن هيچ‌كس را قطع نمي‌‌كرد مگر آنكه از حد مشروع [با غيبت، تهمت، استهزاء و امثال آن] تجاوز مي‌كرد كه در اين صورت حضرت او را با بلند شدن و يا نهي كردن از سخن گفتن باز مي‌داشت[27].
5ـ امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايد: شنيدم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود: بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها[28].
6ــ امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: خداوند، پيامبرش را به اخلاقي نيكو و شايسته متصف ساخته است. پس خودتان را بيازماييد. اگر از آن اخلاق در وجودتان هست خداي را شكر بگوييد و بخواهيد تا آن را در شما بيافزايد. سپس حضرت ده صفت را ذكر فرمود كه عبارتند از:
اول يقين: دوم قناعت، سوم استقامت. چهارم سپاسگذاري. پنجم بردباري. ششم خوشرويي. هفتم غيرت. هشتم سخاوت. نهم شجاعت. دهم جوانمردي[29].
7ـ انس بن مالك مي‌گويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شجاع‌ترين و نيكوترين و بخشنده‌ ترين مردم بود. يك شب صداي هولناكي در مدينه شنيده شد و مردم با دلهره‌ي عجيبي به سوي آن صدا روانه شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ديدند كه بر اسب ابوطلحه سوار است و شمشير به گردن آويخته و قبل از آن‌ها به سمت آن صدا حركت كرده بود. به مردم فرمود: نهراسيد. ما بررسي كرديم و جز يك صدا چيزي نبود[30].
8ـ امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايد: چون آتش جنگ برافروخته مي‌گرديد و دو لشكر كفر و اسلام به هم مي‌رسيدند، ما به پيامبر (صلي الله عليه و آله) پناهنده مي‌شديم و هيچ‌كس به دشمن، نزديك‌تر از آن حضرت نبود[31].
ابو سعيد خدري نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دختران پشت پرده با حياتر بود. وي اگر چيزي را نمي‌پسنديد، ما از چهره‌ي او مي‌فهميديم[32].
9ـ حفص بن غياث از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: اي حفص! هر كه صبر يا بي‌تابي كند، اندكي صبر و بي‌تابي نموده است [چون دنيا محل گذر است] در هر كاري صبر را از دست مده، چون خداوند عزوجل پيامبر را مبعوث به رسالت و مأمور به صبر و مدارا نمود و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ»[33].
و نيز فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيم»[34].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر مصيبت‌‌هاي بزرگ و تهمت‌هاي سهمگين صبر نمود و چون دلتنگ گرديد، اين آيه نازل شد: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ»[35].
پيامبر (صلي الله عليه و آله) را تكذيب و متهم نمودند و آن حضرت اندوهگين شد. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»[36].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) صبر و تحمل مي‌كرد ولي دشمنان از اين حد گذشتند. خداوند را يادآوري نمود، آن‌ها خدا را نيز تكذيب كردند. حضرت فرمود: تا كنون در رابطه با خود و خانواده و آبرويم تحمل كردم، ولي در رابطه با [بدگويي و تكذيب] خدايم نمي‌توانم صبر كنم. پس اين آيه نازل شد: «فاصبر علي ما يقولون»[37]. پس در همه امور صبر نمود تا آن‌گاه كه در رابطه با خاندانش به او بشارت دادند كه به عنوان امامان مردم برگزيده شده و به صبر و بردباري توصيف شدند. خداوند فرمود: «وَجَعَلْنَاْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»[38].
در اين هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجر»[39].
و شكر الاهي را بجاي آورد. پس خداوند چنين فرمود: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ»[40].
و پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين رابطه فرمود: «لند بشري و انتقام»[41]. پس خداوند اجازه داد كه آن حضرت با مشركان نبرد كند، اين آيه را نازل فرمود: «وَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ مرصد واقتلوهم حيث ثقفتموهم مَرْصَدٍ»[42].
پس خداوند آنان را به دست رسول الله و يارانش از بين برد و براي آن حضرت ثواب و پاداش را كه در آخرت براي او ذخيره كرده قرار داد. پس هر كس كه صبر كند و به حساب خدا بگذارد، از دنيا نخواهد رفت تا خداوند چشم او را در رابطه هلاكت دشمنانش روشن گرداند و در عين حال پاداش ذخيره شده اخروي را هم به او عطا خواهد كرد[43].
10ـ احمد بن ابي عبدالله از پدرش در حديثي مرفوع از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند كه فرمود: جبرئيل آمد و گفت: اي پيامبر خدا! خداوند مرا با ارمغاني به سوي شما فرستاده است. گفتم: آن چيست؟ گفت: صبر و نيكوتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: رضا و از آن بهتر، گفتم چيست؟ گفت زهد و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: اخلاص و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: يقين و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: پلكان رسيدن به يقين كه عبارت از توكل بر خداوند است. گفتم: توكل بر خدا چيست؟ گفت: آن است كه انسان بداند كه مخلوق نه ضرر مي‌رساند و نه منفعت و نه چيزي مي‌بخشد و نه چيزي مي‌گيرد. و اين است كه انسان از مردم نااميد باشد. پس اگر چنين بوده كاري براي غير خدا انجام نمي‌‌دهد و اميد و وحشتي از كسي غير خدا ندارد و به هيچ كس غير خدا دل نمي‌‌بندد. اين است معناي توكل. گفتم: اي جبرئيل! معناي صبر چيست؟ گفت: آن‌كه انسان در سختي‌ها صبر كند چنانكه در خوشي‌ها و تنگدستي صبر كند چنانكه در حال ثروت و در بلا و مصيبت صبر كند چنانكه در حال عافيت و هيچ يك از احوال ناگوار خود را به كسي به عنوان شكايت نگويد.
گفتم: تفسير و معناي قناعت چيست؟ گفت: به آن چه كه از دنيا به او رسيده به اندك قانع و در مقابل عطاي كم شكرگزار باشد. گفتم: تفسير رضا چست؟ گفت: انسان راضي هرگز نسبت به مولاي خويش غضبناك نمي‌شود؛ خواه از دنيا چيزي به او برسد يا نرسد و كسي است با اعمال اندك خود از خود راضي نمي‌شود.
گفتم: معنا و تفسير زهد چيست؟ گفت: كسي كه محبوب خالق خود را دوست دارد و مبغوض خالقش را مبغوض و از حلال دنيا دوري مي‌گزيند و به حرام آن توجه نمي‌كند، چون در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب است. و به همه مسلمانان مانند خويش ترحم مي‌كند و از سخن گفتن پرهيز مي‌كند چنانكه از مردار متعفن و از زرق و برق دنيا روبر مي‌گرداند چنانكه از اتش كه مبادا او را در بگيرد و آرزوي خود كوتاه مي‌كند و هميشه مرگ را بين دو چشم خود مي‌بيند، گفتم: اي جبرئيل! تفسير اخلاص چيست؟ گفت: مخلص كسي است كه از مردم چيزي نمي‌طلبد تا اين كه خودش آن را به دست بياورد و وقتي كه يافت راضي مي‌شود و اگر باقيمانده داشت، در راه خدا آن را مي‌بخشد. پس اگر از مخلوق در خواست نكرد به عبوديت و بندگي اقرار نموده و اگر يافت و راضي شد از خدا راضي شده است و خدا از او راضي است و اگر بخشيد به خداي خويش اعتماد نموده است.
گفتم: تفسير يقين چيست؟ گفت: مؤمني كه براي خدا به گونه‌اي كار مي‌كند كه گويا خدا او را مي‌بيند و اگر او خدا را نمي‌بيند، خدا او را مي‌بيند. و يقينا مي‌داند كه آنچه كه بايد به او برسد، حتما خواهد رسيد و آن چه كه به او نرسيده از روي خطا و اشتباه نبوده است. اين‌ها همه از شاخه‌هاي درخت توكل و پله‌هاي نردبان زهد بود[44].
11ـ در كتاب نبوت از حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در توصيف آن حضرت چنين آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سخاوت و جرأت و صراحت لهجه و صداقت و وفاي به عهد و پيمان و اخلاق نرم و كرامت در معاشرت از همه مردم بالاتر و برتر بود. هر كس كه در وهله‌ي اول با آن حضرت برخورد مي‌كرد، هيبت و شكوه خاصي از آن حضرت در دل خود احساس مي‌كرد ولي همين كه با آن حضرت انس مي‌گرفت احساس علاقه و نزديكي خاصي مي‌نمود. من كسي را قبلا و بعد از آن مانند آن حضرت نديدم[45].
12ـ شيخ در امالي از محمد بن حسين بن زيد بن علي از حضرت رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند كه آن حضرت نيز از پدران بزرگوارش روايت نموده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: مكارم الاخلاق را پيشه خود كنيد كه خداوند، مرا به مكارم اخلاقي مبعوث فرموده است و از جمله مكارم اخلاقي اين است كه: انسان كسي را كه به او ظلم نمود عفو نمايد و به كسي كه او را محروم ساخته چيزي عطا كند و با كسي كه با او قطع رابطه كرده ارتباط برقرار كند و به ديدار كسي كه به ديدار او نمي‌آيد برود[46].
13ـ هيچ‌گاه با كسي سخن ناپسند نمي‌گفت و مي‌فرمود: بهترين شما خوش اخلاق‌ترين شماست. و هيچ‌گاه غذايي را مذمت يا تعريف نمي‌كرد. در حضور او اصحاب با يكديگر درگيري لفظ نداشتند و هر كس كه درباره‌ي آن حضرت سخن مي‌گفت،‌ معتقد بود كه مانند او را قبل از آن و بعد از اين نديده است[47].
14ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه پاي خود را در ميان اصحاب دراز نمي‌كرد و اگر كسي با وي مصافحه مي‌كرد، حضرت دست خود را نمي‌كشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد. وقتي كه مردم اين نكته را احساس كرده بودند، دست خود را مي‌كشيدند[48].
15ـ صفوان از حضرت صادق (عليه السلام) به نقل از سعد اسكاف در يك حديث شريف در رابطه با لباس پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌گويد: وقتي كه با كسي همنشين مي‌شد تا وقتي كه او حضور داشت، حضرت لباس و زيور خود را بيرون نمي‌آورد[49].
16ـ يونس شيباني مي‌گويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: چه مقدار با همديگر شوخي مي‌كنيد؟ عرض كردم: اندك و كم. فرمود: چرا با هم مزاح نمي‌كنيد؟ مزاح از خوش اخلاقي و موجب ادخال سرور در قلب برادرت مي‌باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با افرادي شوخي مي‌كرد و قصد داشت كه او را مسرور سازد[50].
17ـ محمد بن عرفه به نقل از حضرت صادق (عليه السلام) مي‌گويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا مي‌خواهيد بگويم كه كداميك از شما به من شبيه‌تر هستيد؟ گفتند: آري، اي پيامبر خدا. فرمود: هر كدام كه اخلاقتان بهتر و برخوردتان با مردم نرم‌تر و احسانتان به خويشاوندان و محبتتان به برادران ديني و صبرتان در رابطه با اجراي حق و فرو بردن خشمتان بيشتر باشد و عفو گذشت بهتري داشته و در حالت خشنودي و خشم، بيشتر از ديگران انصاف به خرج بدهيد[51].
18ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) اهل دانش را به تناسب اخلاق و ارزشي كه داشتند احترام مي‌كرد و با افراد شريف و آبرومند ارتباط عاطفي داشت. با خويشاوندان خود صله رحم مي‌كرد بدون آنكه آن‌ها را بر كساني كه بالاتر از آن‌ها بودند، برتري و امتياز ببخشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هيچ‌كس ظلم و ستم نمي‌نمود[52].
19ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) از همه ديرتر به خشم مي‌آمد و از همه زودتر از افراد راضي مي‌شد و از همه مردم نسبت به آنان مهربان‌تر و نيكو روش‌تر و نافع‌تر بود[53].
20ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) به نيكوترين وجه از مردم راضي و خشنود مي‌گرديد. مردم را با تمام وجود و نهايت جديت موعظه و نصيحت مي‌كرد و وقتي كه به غضب مي‌آمد [كه هيچ‌گاه جز براي خدا نبود] هيچ چيز در مقابل او توان مقابله نداشت.
اين قاطعيت در تمام امور زندگي او وجود داشت. وقتي كه با حادثه‌اي برخورد مي‌كرد، آن را به خدا واگذار مي‌فرمود و به قدرت و توان خود اعتماد نمي‌كرد، بلكه از خدا راه رهايي از آن را مي‌طلبيد[54].
21ـ شيخ كليني از سلام بن مستيز از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: هر عبادتي و هيجان و شوري، كم كم به سستي و ضعف مي‌گرايد. اگر كسي هيجان خود را با سنت من منطبق سازد هدايت مي‌شود، ولي اگر از سنت من فاصله گرفت، خودش گمراه و عمل او نيز ضايع خواهد گشت.
آگاه باشيد كه من نماز مي‌خوانم و مي‌خوابم و روزه مي‌گيرم و افطار مي‌كنم و مي‌خندم و گريه مي‌كنم. هر كس كه از روش من فاصله بگيرد از من نيست[55].
22ـ شيخ كليني از بحر سقا نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: اي بحر! خوش اخلاقي موجب آسان شدن امور است. سپس روايتي خواند كه مضمون آن چنين بود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوش اخلاق بود[56].
حسين بن موسي از پدرش و او از پدرانش و آن‌ها از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل كرده‌اند كه فرمود: نسبت به زحمات و خدمات پيامبر (صلي الله عليه و آله) ناسپاسي شد و خير آن حضرت شامل حال قريش و عرب و عجم گرديد و هيچ‌كس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه گوي سبقت نبرده بوده است و ما خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) نيز چنين هستيم. هيچ‌كس از زحمات ما قدرشناسي نمي‌كند و نيز از خدمات مؤمنان برگزيده تقدير و ستايش نمي‌شود[57].
23ـ هيچ‌كس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) چيزي نخواست كه جواب منفي بشنود. و آن حضرت هيچ سائلي را جواب رد نمي‌داد. اگر مي‌توانست حاجت او را بر مي‌آورد و اگر نمي‌توانست با زبان خوش او را قانع مي‌ساخت. نماز او در عين تمام و كمال از همه سبك‌تر و خطبه‌ها و سخنراني هايش كوتاه تر بود و از بيهوده گويي به شدت پرهيز داشت.
24ـ عجلان مي‌گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه سائلي آمد حضرت برخاست و از زنبيلي كه در آن خرما بود مشتي برداشت و به او داد. سائل ديگري آمد و حضرت يك مشت ديگر به او دارد. تا سه نفر فقير آمدند، ولي حضرت به فقير چهارم فرمود: خدا ما و تو را روزي بدهد. سپس فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه هيچ سائلي را از مال دنيا محروم نمي‌كرد.
روزي زني به پسرش گفت: نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) برو و اگر هيچ نداشت پيراهن او را بخواه. وي نزد حضرت آمد و چيزي خواست. حضرت فرمود: هيچ چيز نزد ما وجود ندارد. عرض كرد: پيراهنت را به من بده. حضرت پيراهن خود را بيرون آورد و نزد او افكند. [طبق يك روايت به او بخشيد] پس خداوند فرمان ميانه روي به او داد و فرمود: «وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (اسراء، 31) دست خود را به گردن خود بسته مدار و به طول كامل آن را باز مكن كه در نتيجه ملامت شده و حسرت زده مي‌شوي[58].

آداب قرآن خواندن پيامبر (صلي الله عليه و آله)


1ـ شيخ در كتاب مجالس از ابوالدنيا از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: هيچ چيز مانع از قرائت قرآن پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي‌گرديد مگر جنابت[1].
4ـ ابن ابي جمهور در كتاب درر اللئالي از جابر نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي‌خوابيد مگر آنكه سوره «تبارك» و «الم التنزيل» را قرائت كند[4].
5ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: روايت از اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السلام) است كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) سوره‌ي «سبح اسم ربك الاعلي» را دوست مي‌داشت و اولين كسي كه «سبحان ربي الاعلي» گفت، ميكائيل بود[5].
6ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه «سبح اسم ربك الاعلي» را قرائت مي‌كرد مي‌فرمود: «سبحان ربي الاعلي». از علي (عليه السلام) نيز اين روايت نقل شده است...[6]
7ـ سيوطي از ابن امامه نقل مي‌كند كه گفت: با پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از حجة الوداع نماز مي‌خواندم. حضرت «لا اقسم بيوم القيامة» را زياد مي‌خواند. وقتي كه به اين آيه مي‌رسيد، «اليس الله بقادر علي ان يحيي الموتي» مي‌شنيدم كه مي‌فرمود: «بلي و انا علي ذالك من الشاهدين» آري و من بر اين امر گواهم[7].
8ـ سيوطي مي‌گويد: از ابن عباس روايت است كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه آيه‌ي «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقواها» را تلاوت مي‌نمود توقف مي‌كرد و مي‌فرمود: «اللهم ائت نفسي تقويها و زكيها. انت خير من زكيها. انت وليها و موليها».
خدايا! به روح من تقوي و تزكيه آن را عنايت كن. تو بهترين كسي هستي كه آن را تزكيه مي‌كني. تو سرپرست و مولاي روح من هستي.
ابن عباس مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين دعا را در نماز مي‌گفت[8].
تواضع و فروتني
1ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هر كس را كه مي‌ديد به او سلام مي‌كرد[9].
2ـ محمد بن مسلم مي‌گويد: از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: فرشته‌اي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: خداوند، تو را مخير ساخته كه پيامبري تو همراه با بندگي و تواضع باشد يا همراه با پادشاهي! جبرئيل به پيامبر نگاهي كرد و با دست اشاره كرد كه تواضع را پيشه‌ كن.
در اين هنگام بود كه آن فرشته كه كليدهاي گنج‌هاي زمين در دستش بود گفت: انتخاب اين كليدها نيز هيچ چيز [از مقامات معنوي] كه نزد پروردگارت داري، نمي‌كاهد[10].
3ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با فقيران و مساكين نشست و برخاست مي‌كرد و غذا مي‌خورد. پوزش عذرخواهان را مي‌پذيرفت... هيچ‌گاه بر غلامان و كنيزان خود در غذا و لباس برتري نمي‌‌جست. هيچ فرصتي را جز در راه كار براي خدا و يا اصلاح خويشتن از دست نمي‌داد. گاهي به باغ‌هاي دوستان خود تشريف مي‌‌برد. هيچ فقيري را به خاطر فقر يا بيماري تحقير نمي‌كرد و از هيچ پادشاهي به خاطر قدرتش نمي‌ترسيد. همه را يكسان به سوي خدا و حق دعوت مي‌نمود[11].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس و كفش خود را وصله مي‌زد و گوسفند خود را مي‌دوشيد و با برده غذا مي‌‌خورد و روي زمين مي‌نشست و سوار الاغ مي‌شد و ديگري را هم پشت سر خود سوار مي‌كرد و از اينكه چيزي از بازار بخرد و به منزل ببرد، شرم نداشت و با ثروتمند و فقير مصافحه مي‌كرد و دست خود را از دست هيچ‌كس نمي‌كشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد و به هر كس كه با او روبرو مي‌‌شد ـ ثروتمند يا فقير، كوچك يا بزرگ ـ سلام مي‌كرد و هر چه را كه به آن دعوت مي‌شد، بزرگ مي‌شمرد هر چند كه يك خرماي پوسيده مي‌بود.
هزينه‌هاي بزرگ زندگي او اندك و طبع او بسيار بزرگ و معاشرت او نيكو بود. برخورد او خوش و هميشه بدون اينكه بخندد، متبسم و بدون اينكه عبوس باشد، همواره اندوهگين و بدون اينكه خوار و خفيف باشد، متواضع و بدون اينكه اسراف كند، بخشنده بود. وي بسيار رقت قلب و نسبت به هر مسلماني مهر و محبت داشت. هيچ‌گاه از روي پرخوري و سيري آروغ نزد و به سوي هيچ خواسته‌اي دست طمع دراز نكرد[12].
5ـ شيخ صدوق با سند خود از حضرت رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند كه آن حضرت از پدران خود روايت فرمود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است: من تا هنگام مرگ پنج چيز را رها نمي‌كنم تا پس از من به عنوان سنت باقي بماند.
اول ـ روي زمين نشستن و غذا خوردن با بردگان؛
دوم ـ سوار شدن بر مركب برهنه؛
سوم ـ دوشيدن گوسفند با دست خود،
چهارم ـ پوشيدن لباس پشمين؛
پنجم ـ سلام كردن بر كودكان[13].
6ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر هر كوچك و بزرگ سلام مي‌كرد[14].
7ـ اميرمؤمنان (عليه السلام) به شخصي از بني‌ سعد مي‌فرمايد: نمي‌خواهي راجع به خودم و فاطمه مطلبي نقل كنم؟... يك روز صبح پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سوي ما آمد در حالي كه زير لحاف خوابيده بوديم، پس فرمود: السلام عليكم. ما سكوت كرده و خجالت كشيديم كه از زير لحاف بيرون بياييم. دوباره فرمود: السلام عليكم. باز ساكت مانديم. سپس فرمود: السلام عليكم. ما ترسيديم كه اگر جواب او را ندهيم برگردد. چون رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين بود كه سه مرتبه سلام مي‌كرد و اگر جواب نمي‌شنيد بر مي‌گشت. پس جواب داديم: و عيك السلام يا رسول الله! وارد شو. پس حضرت وارد شد[15].
8ـ شيخ كليني از ربعي بن عبدالله از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر بانوان سلام مي‌كرد و آن‌ها جواب حضرت را مي‌دادند و اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) نيز به زنان سلام مي‌كرد ولي دوست نداشت كه بر دختران جوان سلام كند و مي‌فرمود: مي‌ترسم كه از صداي آن‌ها خوشم بيايد و گناهم بيشتر از ثوابم باشد[16].
9ـ شيخ طبرسي از كتاب نبوت از امام علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه در هنگام مصافحه با كسي دست خود را از دست او نمي‌كشيد تا طرف مقابل دستش را مي‌كشد و هيچ‌كس براي رفع نياز خود با آن حضرت گفتگو نكرد مگر آن كه خود برخيزد برود و هيچ‌كس با پيامبر (صلي الله عليه و آله) سخن نگفت مگر آن كه خودش گفتگو را قطع كند و ساكت بنشيند. و هيچ‌گاه ديده نشد كه پاي خود را در حضور ديگري دراز كند و هيچ‌گاه مخير بين دو كار نشد مگر آن كه كار دشوارتر را انتخاب كند و براي كار شخصي خو در صدد انتقام بر نيامد مگر آن كه حريم الاهي هتك شده بود كه در چنين صورتي خشم او براي خدا بود و هيچ‌گاه تا زنده بود تكيه كرده غذا ميل نفرمود[17].
10ـ طفل شيرخواري را براي دعا نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌آوردند و آن حضرت آن طفل را به احترام والدينش روي دامن خود مي‌نشانيد و گاهي طفل در لباس آن حضرت ادرار مي‌كرد. برخي افراد سر آن كودك فرياد مي‌زدند، ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود: با تندي جلو ادرار كودك را نگيريد و صبر كنيد تا ادرار كند. پس او را دعا مي‌كرد و يا اسمي براي او انتخاب مي‌فرمود، خويشاوندان آن كودك خوشحال مي‌شدند و مي‌ديدند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ادرار كودكشان ناراحت نشده است. پس وقتي كه مي‌رفتند، آن حضرت لباس خود را تطهير مي‌فرمود[18].
11ـ وقتي كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) سوار بر مركب بود به هيچ‌كس اجازه نمي‌داد كه همراه او پياده راه برود و لذا يا او را سوار مي‌كرد و يا مي‌فرمود: جلو برو و هر جا كه مي‌‌خواهي بيا مرا ملاقات كن[19].
12ـ عبدالله بن مغيره به واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه به منزلي مي‌رفت در نزديك‌ترين جا به محل ورود مي‌نشست[20].
13ـ در كتاب غوالي اللئالي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه: آن حضرت دوست نداشت كه هنگام ورود به مجالس، جلو پاي او كسي بلند شود و لذا وقتي كه وارد مي‌شد، چون مردم مي‌دانستند كه دوست ندارد هيچ‌كس جلو پاي او بلند نمي‌شد، ولي وقتي كه بلند مي‌شد كه به منزل برود، همراه آن حضرت مي‌رفتند[21].
14ـ شيخ كليني از جابر نقل مي‌كند كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مانند بردگان غذا مي‌خورد و مي‌نشست و بر روي زمين غذا مي‌خورد و مي‌خوابيد[22].
15ـ ابن عباس مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر روي زمين مي‌نشست و [با دست] خود گوسفند مي‌دوشيد و دعوت بردگان را براي خوردن نان جو مي‌پذيرفت[23].
آداب معاشرت و مكارم اخلاقي پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ اخلاق پيامبر (صلي الله عليه و آله) نرم بود و به كسي ظلم نمي‌كرد و كسي را تحقير نمي‌نمود و نعمت‌هاي الاهي ـ هر چند ناچيز ـ در نظر او بزرگ و با عظمت بودند. از هيچ نعمتي بدگويي نمي‌كرد. نه غذايي را تعريف و مدح مي‌كرد و نه مذمت و بدگويي.
دنيا و حوادث تلخ آن وي را غضبناك نمي‌ساخت و اگر حقي از كسي پايمال مي‌شد به گونه‌اي خشمگين مي‌شد كه كسي نمي‌توانست آن حضرت را بشناسد. در اين هنگام بود كه از هيچ چيز پروايي نداشت تا آنكه حق ياري شود[24].
2ـ رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه همواره اهل فضل و دانش را مي‌پذيرفت ومتناسب با فضيلتي كه در دين داشتند، آن‌ها را احترام مي‌كرد، حوايج هر كدام را برخي يك حاجت و برخي دو حاجت و برخي بيشتر برآورده مي‌ساخت و آنان را به اصلاح امور و برطرف كردن نواقص خود وادار مي‌كرد و درباره‌ي جامعه از آنان پرسش مي‌فرمود و مطالب لازم را براي آن‌ها بيان مي‌كرد و تأكيد مي‌نمود كه بايد اين مطالب را حاضران به غايبان برسانند. و دستور مي‌داد كه نيازهاي نيازمندان را به من ابلاغ كنيد و بدانيد كه اگر كسي براي رفع نياز محتاجان نزد حاكم وساطت كند، خداوند گام‌هاي او را در قيامت ثابت و استوار مي‌سازد.
در نشست‌هاي آن حضرت جز اين‌گونه مسايل چيزي مطرح نمي‌گرديد و اجازه‌ي طرح مطالبي ديگر را نمي‌داد. آنان به اميد كسب فيض به حضورش مي‌رسيدند و بدون اينكه بهره‌اي ببرند، متفرق نمي‌شدند و به عنوان راهنماي ديگران از حضورش خارج مي‌گرديدند[25].
3ـ امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم راجع به زندگي اجتماعي و آداب معاشرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) با مردمان پرسيدم، فرمود: زبان خود را از سخنان غير لازم و ضروري حفظ مي‌كرد و با مردم مأنوس بود و آن‌ها را از خود نمي‌راند. بزرگ و مهتر هر گروه و قومي را احترام مي‌كرد و او را بر قوم و قبيله‌اش حكومت مي‌داد و بدون اينكه از مردم رو برگرداند و ترشرويي كند، از آنان برحذر بود. از ياران خود دلجويي و تفقد مي‌كرد و از احوال عمومي مردم جويا مي‌شد و اگر كسي كار شايسته‌اي انجام مي‌داد، او را تحسين و تقويت مي‌كرد و هرگز در كارهايش تندروي و كندروي نمي‌نمود. از جريان‌هاي اجتماعي و اوضاع و احوال مردم غافل نبود كه مبادا منحرف شوند.
درباره‌ي حق افراط و تفريط نمي‌نمود [نه از آن مي‌گذشت و نه براي تحقق آن از حق تجاوز مي‌كرد] اطرافيان او از افراد شايسته اجتماع بودند. بهترين افراد نزد آن حضرت خيرخواه‌ ترين آنان نسبت به مردم و كساني بودند كه با آن‌ها همدردي و همسويي بيشتري داشته باشند[26].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) حق هر يك از كساني را كه در مجلس او حضور داشتند، ادا مي‌كرد و كسي احساس نمي‌كرد كه ديگري نزد آن حضرت از او محتر‌م‌تر است. با هر كس مي‌نشست آنقدر تحمل مي‌كرد تا خودش برخيزد و برود. هر كس كه حاجتي داشت يا به مقصود خود مي‌رسيد و يا با بيان حضرت قانع مي‌گرديد. اخلاق آن حضرت به قدري نرم بود كه مردم او را چون پدري مهربان مي‌دانستند و از رفتار يكساني برخوردار بودند. مجلس آن حضرت مجلس بردباري و حيا و صداقت و امانت بود و كسي در آن مجلس صداي خود را بلند نمي‌كرد و هيچ‌كس هتك حرمت نمي‌شد و لغزش كسي بازگو نمي‌گرديد. رفتارشان با يكديگر با تقوا و تواضع بود. به بزرگ‌ترها احترام و به كوچك‌ترها ترحم مي‌نمودند و افراد نيازمند و غريب را بر خود مقدم مي‌داشتند.
امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم پرسيدم كه رفتار آن حضرت با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمود: همواره خوشرو و نرم بود نه خشن و درشتخو و سبك‌ سر و فحّاش و عيبجو. كسي را زياد ستايش نمي‌كرد و اگر به چيزي رغبت نداشت به آن توجه نمي‌نمود. به گونه‌اي بود كه مردم از او نااميد نمي‌شدند. خود را از سه چيز برحذر مي‌داشت:
ـ جدال، پر حرفي و بيان مطالب بيهوده.
و در مورد ديگران نيز از سه چيز پرهيز مي‌كرد:
ـ هيچ‌گاه كسي را سرزنش نمي‌كرد و از او عيب نمي‌‌گرفت.
ـ در مورد مردم عيبجويي نمي‌كرد.
ـ فقط در جايي كه اميد ثواب داشت سخن مي‌گفت.
چون ساكت مي‌شد، ديگران سخن مي‌گفتند، در محضر آن حضرت نزاع بر سر مطلبي در نمي‌گرفت. اگر كسي صحبت مي‌كرد، همه ساكت مي‌شدند تا سخن او به پايان برسد و هر يك به نوبت سخن مي‌گفتند. اگر آن‌ها از شنيدن مطلبي به خنده مي‌افتادند، حضرت نيز مي‌خنديد و اگر از چيزي تعجب مي‌نمودند، وي نيز تعجب مي‌كرد. بر بي‌ادبي اشخاص غريب در هنگام سؤال و سخن صبر مي‌كرد به گونه‌اي كه اصحاب مي‌خواستند او را تنبيه كنند.
در رابطه با حاجتمندان مي‌فرمود: آنان را كمك و ياري برسانيد.
هرگز ستايش كسي را نمي‌پذيرفت مگر اينكه به عنوان تشكر از آن حضرت باشد و حرف زدن هيچ‌كس را قطع نمي‌‌كرد مگر آنكه از حد مشروع [با غيبت، تهمت، استهزاء و امثال آن] تجاوز مي‌كرد كه در اين صورت حضرت او را با بلند شدن و يا نهي كردن از سخن گفتن باز مي‌داشت[27].
5ـ امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايد: شنيدم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمود: بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها[28].
6ــ امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: خداوند، پيامبرش را به اخلاقي نيكو و شايسته متصف ساخته است. پس خودتان را بيازماييد. اگر از آن اخلاق در وجودتان هست خداي را شكر بگوييد و بخواهيد تا آن را در شما بيافزايد. سپس حضرت ده صفت را ذكر فرمود كه عبارتند از:
اول يقين: دوم قناعت، سوم استقامت. چهارم سپاسگذاري. پنجم بردباري. ششم خوشرويي. هفتم غيرت. هشتم سخاوت. نهم شجاعت. دهم جوانمردي[29].
7ـ انس بن مالك مي‌گويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شجاع‌ترين و نيكوترين و بخشنده‌ ترين مردم بود. يك شب صداي هولناكي در مدينه شنيده شد و مردم با دلهره‌ي عجيبي به سوي آن صدا روانه شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ديدند كه بر اسب ابوطلحه سوار است و شمشير به گردن آويخته و قبل از آن‌ها به سمت آن صدا حركت كرده بود. به مردم فرمود: نهراسيد. ما بررسي كرديم و جز يك صدا چيزي نبود[30].
8ـ امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايد: چون آتش جنگ برافروخته مي‌گرديد و دو لشكر كفر و اسلام به هم مي‌رسيدند، ما به پيامبر (صلي الله عليه و آله) پناهنده مي‌شديم و هيچ‌كس به دشمن، نزديك‌تر از آن حضرت نبود[31].
ابو سعيد خدري نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دختران پشت پرده با حياتر بود. وي اگر چيزي را نمي‌پسنديد، ما از چهره‌ي او مي‌فهميديم[32].
9ـ حفص بن غياث از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: اي حفص! هر كه صبر يا بي‌تابي كند، اندكي صبر و بي‌تابي نموده است [چون دنيا محل گذر است] در هر كاري صبر را از دست مده، چون خداوند عزوجل پيامبر را مبعوث به رسالت و مأمور به صبر و مدارا نمود و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ»[33].
و نيز فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيم»[34].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر مصيبت‌‌هاي بزرگ و تهمت‌هاي سهمگين صبر نمود و چون دلتنگ گرديد، اين آيه نازل شد: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ»[35].
پيامبر (صلي الله عليه و آله) را تكذيب و متهم نمودند و آن حضرت اندوهگين شد. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»[36].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) صبر و تحمل مي‌كرد ولي دشمنان از اين حد گذشتند. خداوند را يادآوري نمود، آن‌ها خدا را نيز تكذيب كردند. حضرت فرمود: تا كنون در رابطه با خود و خانواده و آبرويم تحمل كردم، ولي در رابطه با [بدگويي و تكذيب] خدايم نمي‌توانم صبر كنم. پس اين آيه نازل شد: «فاصبر علي ما يقولون»[37]. پس در همه امور صبر نمود تا آن‌گاه كه در رابطه با خاندانش به او بشارت دادند كه به عنوان امامان مردم برگزيده شده و به صبر و بردباري توصيف شدند. خداوند فرمود: «وَجَعَلْنَاْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»[38].
در اين هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجر»[39].
و شكر الاهي را بجاي آورد. پس خداوند چنين فرمود: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ»[40].
و پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين رابطه فرمود: «لند بشري و انتقام»[41]. پس خداوند اجازه داد كه آن حضرت با مشركان نبرد كند، اين آيه را نازل فرمود: «وَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ مرصد واقتلوهم حيث ثقفتموهم مَرْصَدٍ»[42].
پس خداوند آنان را به دست رسول الله و يارانش از بين برد و براي آن حضرت ثواب و پاداش را كه در آخرت براي او ذخيره كرده قرار داد. پس هر كس كه صبر كند و به حساب خدا بگذارد، از دنيا نخواهد رفت تا خداوند چشم او را در رابطه هلاكت دشمنانش روشن گرداند و در عين حال پاداش ذخيره شده اخروي را هم به او عطا خواهد كرد[43].
10ـ احمد بن ابي عبدالله از پدرش در حديثي مرفوع از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند كه فرمود: جبرئيل آمد و گفت: اي پيامبر خدا! خداوند مرا با ارمغاني به سوي شما فرستاده است. گفتم: آن چيست؟ گفت: صبر و نيكوتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: رضا و از آن بهتر، گفتم چيست؟ گفت زهد و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: اخلاص و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: يقين و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: پلكان رسيدن به يقين كه عبارت از توكل بر خداوند است. گفتم: توكل بر خدا چيست؟ گفت: آن است كه انسان بداند كه مخلوق نه ضرر مي‌رساند و نه منفعت و نه چيزي مي‌بخشد و نه چيزي مي‌گيرد. و اين است كه انسان از مردم نااميد باشد. پس اگر چنين بوده كاري براي غير خدا انجام نمي‌‌دهد و اميد و وحشتي از كسي غير خدا ندارد و به هيچ كس غير خدا دل نمي‌‌بندد. اين است معناي توكل. گفتم: اي جبرئيل! معناي صبر چيست؟ گفت: آن‌كه انسان در سختي‌ها صبر كند چنانكه در خوشي‌ها و تنگدستي صبر كند چنانكه در حال ثروت و در بلا و مصيبت صبر كند چنانكه در حال عافيت و هيچ يك از احوال ناگوار خود را به كسي به عنوان شكايت نگويد.
گفتم: تفسير و معناي قناعت چيست؟ گفت: به آن چه كه از دنيا به او رسيده به اندك قانع و در مقابل عطاي كم شكرگزار باشد. گفتم: تفسير رضا چست؟ گفت: انسان راضي هرگز نسبت به مولاي خويش غضبناك نمي‌شود؛ خواه از دنيا چيزي به او برسد يا نرسد و كسي است با اعمال اندك خود از خود راضي نمي‌شود.
گفتم: معنا و تفسير زهد چيست؟ گفت: كسي كه محبوب خالق خود را دوست دارد و مبغوض خالقش را مبغوض و از حلال دنيا دوري مي‌گزيند و به حرام آن توجه نمي‌كند، چون در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب است. و به همه مسلمانان مانند خويش ترحم مي‌كند و از سخن گفتن پرهيز مي‌كند چنانكه از مردار متعفن و از زرق و برق دنيا روبر مي‌گرداند چنانكه از اتش كه مبادا او را در بگيرد و آرزوي خود كوتاه مي‌كند و هميشه مرگ را بين دو چشم خود مي‌بيند، گفتم: اي جبرئيل! تفسير اخلاص چيست؟ گفت: مخلص كسي است كه از مردم چيزي نمي‌طلبد تا اين كه خودش آن را به دست بياورد و وقتي كه يافت راضي مي‌شود و اگر باقيمانده داشت، در راه خدا آن را مي‌بخشد. پس اگر از مخلوق در خواست نكرد به عبوديت و بندگي اقرار نموده و اگر يافت و راضي شد از خدا راضي شده است و خدا از او راضي است و اگر بخشيد به خداي خويش اعتماد نموده است.
گفتم: تفسير يقين چيست؟ گفت: مؤمني كه براي خدا به گونه‌اي كار مي‌كند كه گويا خدا او را مي‌بيند و اگر او خدا را نمي‌بيند، خدا او را مي‌بيند. و يقينا مي‌داند كه آنچه كه بايد به او برسد، حتما خواهد رسيد و آن چه كه به او نرسيده از روي خطا و اشتباه نبوده است. اين‌ها همه از شاخه‌هاي درخت توكل و پله‌هاي نردبان زهد بود[44].
11ـ در كتاب نبوت از حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در توصيف آن حضرت چنين آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سخاوت و جرأت و صراحت لهجه و صداقت و وفاي به عهد و پيمان و اخلاق نرم و كرامت در معاشرت از همه مردم بالاتر و برتر بود. هر كس كه در وهله‌ي اول با آن حضرت برخورد مي‌كرد، هيبت و شكوه خاصي از آن حضرت در دل خود احساس مي‌كرد ولي همين كه با آن حضرت انس مي‌گرفت احساس علاقه و نزديكي خاصي مي‌نمود. من كسي را قبلا و بعد از آن مانند آن حضرت نديدم[45].
12ـ شيخ در امالي از محمد بن حسين بن زيد بن علي از حضرت رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند كه آن حضرت نيز از پدران بزرگوارش روايت نموده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: مكارم الاخلاق را پيشه خود كنيد كه خداوند، مرا به مكارم اخلاقي مبعوث فرموده است و از جمله مكارم اخلاقي اين است كه: انسان كسي را كه به او ظلم نمود عفو نمايد و به كسي كه او را محروم ساخته چيزي عطا كند و با كسي كه با او قطع رابطه كرده ارتباط برقرار كند و به ديدار كسي كه به ديدار او نمي‌آيد برود[46].
13ـ هيچ‌گاه با كسي سخن ناپسند نمي‌گفت و مي‌فرمود: بهترين شما خوش اخلاق‌ترين شماست. و هيچ‌گاه غذايي را مذمت يا تعريف نمي‌كرد. در حضور او اصحاب با يكديگر درگيري لفظ نداشتند و هر كس كه درباره‌ي آن حضرت سخن مي‌گفت،‌ معتقد بود كه مانند او را قبل از آن و بعد از اين نديده است[47].
14ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه پاي خود را در ميان اصحاب دراز نمي‌كرد و اگر كسي با وي مصافحه مي‌كرد، حضرت دست خود را نمي‌كشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد. وقتي كه مردم اين نكته را احساس كرده بودند، دست خود را مي‌كشيدند[48].
15ـ صفوان از حضرت صادق (عليه السلام) به نقل از سعد اسكاف در يك حديث شريف در رابطه با لباس پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌گويد: وقتي كه با كسي همنشين مي‌شد تا وقتي كه او حضور داشت، حضرت لباس و زيور خود را بيرون نمي‌آورد[49].
16ـ يونس شيباني مي‌گويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: چه مقدار با همديگر شوخي مي‌كنيد؟ عرض كردم: اندك و كم. فرمود: چرا با هم مزاح نمي‌كنيد؟ مزاح از خوش اخلاقي و موجب ادخال سرور در قلب برادرت مي‌باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با افرادي شوخي مي‌كرد و قصد داشت كه او را مسرور سازد[50].
17ـ محمد بن عرفه به نقل از حضرت صادق (عليه السلام) مي‌گويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا مي‌خواهيد بگويم كه كداميك از شما به من شبيه‌تر هستيد؟ گفتند: آري، اي پيامبر خدا. فرمود: هر كدام كه اخلاقتان بهتر و برخوردتان با مردم نرم‌تر و احسانتان به خويشاوندان و محبتتان به برادران ديني و صبرتان در رابطه با اجراي حق و فرو بردن خشمتان بيشتر باشد و عفو گذشت بهتري داشته و در حالت خشنودي و خشم، بيشتر از ديگران انصاف به خرج بدهيد[51].
18ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) اهل دانش را به تناسب اخلاق و ارزشي كه داشتند احترام مي‌كرد و با افراد شريف و آبرومند ارتباط عاطفي داشت. با خويشاوندان خود صله رحم مي‌كرد بدون آنكه آن‌ها را بر كساني كه بالاتر از آن‌ها بودند، برتري و امتياز ببخشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هيچ‌كس ظلم و ستم نمي‌نمود[52].
19ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) از همه ديرتر به خشم مي‌آمد و از همه زودتر از افراد راضي مي‌شد و از همه مردم نسبت به آنان مهربان‌تر و نيكو روش‌تر و نافع‌تر بود[53].
20ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) به نيكوترين وجه از مردم راضي و خشنود مي‌گرديد. مردم را با تمام وجود و نهايت جديت موعظه و نصيحت مي‌كرد و وقتي كه به غضب مي‌آمد [كه هيچ‌گاه جز براي خدا نبود] هيچ چيز در مقابل او توان مقابله نداشت.
اين قاطعيت در تمام امور زندگي او وجود داشت. وقتي كه با حادثه‌اي برخورد مي‌كرد، آن را به خدا واگذار مي‌فرمود و به قدرت و توان خود اعتماد نمي‌كرد، بلكه از خدا راه رهايي از آن را مي‌طلبيد[54].
21ـ شيخ كليني از سلام بن مستيز از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: هر عبادتي و هيجان و شوري، كم كم به سستي و ضعف مي‌گرايد. اگر كسي هيجان خود را با سنت من منطبق سازد هدايت مي‌شود، ولي اگر از سنت من فاصله گرفت، خودش گمراه و عمل او نيز ضايع خواهد گشت.
آگاه باشيد كه من نماز مي‌خوانم و مي‌خوابم و روزه مي‌گيرم و افطار مي‌كنم و مي‌خندم و گريه مي‌كنم. هر كس كه از روش من فاصله بگيرد از من نيست[55].
22ـ شيخ كليني از بحر سقا نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: اي بحر! خوش اخلاقي موجب آسان شدن امور است. سپس روايتي خواند كه مضمون آن چنين بود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوش اخلاق بود[56].
حسين بن موسي از پدرش و او از پدرانش و آن‌ها از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل كرده‌اند كه فرمود: نسبت به زحمات و خدمات پيامبر (صلي الله عليه و آله) ناسپاسي شد و خير آن حضرت شامل حال قريش و عرب و عجم گرديد و هيچ‌كس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه گوي سبقت نبرده بوده است و ما خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) نيز چنين هستيم. هيچ‌كس از زحمات ما قدرشناسي نمي‌كند و نيز از خدمات مؤمنان برگزيده تقدير و ستايش نمي‌شود[57].
23ـ هيچ‌كس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) چيزي نخواست كه جواب منفي بشنود. و آن حضرت هيچ سائلي را جواب رد نمي‌داد. اگر مي‌توانست حاجت او را بر مي‌آورد و اگر نمي‌توانست با زبان خوش او را قانع مي‌ساخت. نماز او در عين تمام و كمال از همه سبك‌تر و خطبه‌ها و سخنراني هايش كوتاه تر بود و از بيهوده گويي به شدت پرهيز داشت.
24ـ عجلان مي‌گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه سائلي آمد حضرت برخاست و از زنبيلي كه در آن خرما بود مشتي برداشت و به او داد. سائل ديگري آمد و حضرت يك مشت ديگر به او دارد. تا سه نفر فقير آمدند، ولي حضرت به فقير چهارم فرمود: خدا ما و تو را روزي بدهد. سپس فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه هيچ سائلي را از مال دنيا محروم نمي‌كرد.
روزي زني به پسرش گفت: نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) برو و اگر هيچ نداشت پيراهن او را بخواه. وي نزد حضرت آمد و چيزي خواست. حضرت فرمود: هيچ چيز نزد ما وجود ندارد. عرض كرد: پيراهنت را به من بده. حضرت پيراهن خود را بيرون آورد و نزد او افكند. [طبق يك روايت به او بخشيد] پس خداوند فرمان ميانه روي به او داد و فرمود: «وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (اسراء، 31) دست خود را به گردن خود بسته مدار و به طول كامل آن را باز مكن كه در نتيجه ملامت شده و حسرت زده مي‌شوي[58].

آداب فردي و خانوادگي پيامبر (صلي الله عليه و آله)

1ـ حضرت امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم (اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)) درباره‌ي زندگي شخصي پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرسيدم. فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) به اختيار خود به منزل مي‌رفت و اوقات خود را به سه بخش تقسيم مي‌فرمود؛ بخش براي عبادت پروردگار؛ بخشي براي خانواده و اهلبيت و بخشي براي كارهاي شخصي خود. و در آن فرصت كه براي كارهاي شخصي در نظر گرفته بود، دستورهاي لازم را صادر و وظايف اصحاب را در رابطه با رسيدگي به كارهاي مردم تعيين مي‌فرمود و در اين زمان به كارهاي مربوط به شخصي خود نمي‌پرداخت[59].
2ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آينه نگاه و موهاي خود را صاف و شانه مي‌:رد و گاهي در آب نگاه و موهاي خود را صاف مي‌نمود. پيامبر (صلي الله عليه و آله) خود را براي اصحاب مي‌آراست چنانكه براي خانواده‌اش آراسته مي‌ساخت و مي‌فرمود: خداوند دوست دارد كه بنده‌اش وقتي به سوي دوستانش مي‌رود، آراسته باشد و خود را آماده بنمايد[60].
3ـ اسحاق بن عمار نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرگاه اراده‌ي جنگ داشت با زنان خود مشورت مي‌كرد و سپس بر خلاف و نظر آن‌ها عمل مي‌نمود[61].
4ـ شيخ صدوق از هارون بن مسلم نقل مي‌كند كه گفت: به صاحب الدار (عليه السلام) نامه‌اي نشوشتم و عرض كردم: خداوند به من فرزندي عطا كرده و سر او را تراشيدم و هم وزن آن درهم صدقه دادم. فرمود: وزن كردن موي سر بچه جز با طلا و نقره جايز نيست و سنت بر اين جاري شده است[62].
5ـ شيخ صدوق از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: اولاد خود را در روز هفتم عقيقه كنيد و به وزن موهاي آن‌ها نقره به مسلمان صدقه بدهيد و اين چنين رسول خدا نسبت به امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ساير فرزندان خود رفتار مي‌كرد...[63]
آداب ازدواج پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ شيخ صدوق ازعلي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: ازدواج كنيد كه ازدواج سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) است. پيامبر مي‌فرمود: هر كس كه دوست دارد از سنت من پيروي كند ازدواج كند،‌ كه از سنت من است...[64]
2ـ شيخ كليني از معمر بن خلاد نقل مي‌كند كه از حضرت رضا (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: سه چيز از سنت پيامبر است: ـ عطر، كوتاه كردن مو و آميزش زياد با همسر[65].
3ـ سيد مرتضي در رساله محكم و متشابه به اسناد خود از تفسير نعماني نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام) فرمود: جمعي از اصحاب، آميزش با زن و غذا خوردن در روز و خواب در شب را بر خود حرام كرده بودند. پس من به ام سلمه موضوع را خبر دادم. پس حضرت به سوي آنان بيرون رفت و فرمود: آيا از زنان كناره گرفتيد؟ من با زنان آميزش دارم و روزها غذا مي‌خورم و شب‌ها مي‌خوابم. هر كس كه از سنت من فاصله بگيرد از من نيست[66].
4ـ شيخ كليني از اسحاق بن عمار از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: دوستداري زنان از سنت انبياء است[67].
5ـ بكاربن كردم و بسياري ديگر از حضرت صادق (عليه السلام) نقل نموده‌اند كه از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل كرده است كه فرمود: نور چشم من در نماز و لذت من در زنان قرار داده شده است[68].
6ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه مي‌خواست با زني ازدواج كند،‌ كسي را مي‌فرستاد تا او را ببيند...[69]
7ـ در تفسير عياشي از حسن بن الياس نقل مي‌كند كه گفت: از حضرت رضا (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: خداوند، شب را آرامش و زن را آرامش قرار داده است. پس سنت عروسي در شب و اطعام طعام است[70].
آداب بهداشتي و پزشكي پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ قرب الاسناد از حسين بن ظريف از حسين بن علوان از جعفر از پدرش نقل مي‌كند: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وسط سر مبارك خود را حجامت مي‌كرد و شخصي به نام ابوظيبه حجامت آن حضرت را با وسيله‌ي مخصوصي كه از مس بود بر عهده داشت و پيامبر (صلي الله عليه و آله) سه كيلو خرما به او اجرت مي‌داد. آن‌گاه فرمود: وقتي كه آن حضرت سردرد مي‌گرفت، روغن كنجد را داخل بيني خود مي‌كرد و به اين وسيله خود را معالجه مي‌نمود[71].
2ـ شيخ كليني از بكر بن صالح و نوفلي و ديگران اين روايت مرفوعه را نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) خود را از بيماري زكام معالجه نمي‌كرد و مي‌فرمود: هيچ‌كس نيست مگر آنكه رگي از جزام در وجود او هست و وقتي كه زكام مي‌شود، ريشه جذام كنده مي‌شود[72].
3ـ شيخ كليني از محمد بن فيض نقل مي‌كند كه: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كرم برخي از افراد خانواده‌ي ما مريض مي‌شوند و طبيبان دستور مي‌دهند كه آن‌ها را پرهيز غذا مي‌دهند. حضرت فرمود: ولي ما اهلبيت جز از خرما به كسي دستور پرهيز نمي‌دهيم، بلكه دستور خوردن سيب و آب سرد مي‌دهيم. عرض كردم: چرا پرهيز از خرما را تجويز مي‌فرماييد؟ فرمود: چون حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) حضرت علي (عليه السلام) را در بيماري از خرما پرهيز مي‌داد[73].
4ـ شيخ كليني از اسحاق بن عمار نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: مسواك كردن از سنت پيامبر است[74].
5ـ شيخ صدوق از امام علي (عليه السلام) در ضمن اين روايت اربعمأة نقل مي‌‌كند كه: مسواك كردن موجب رضاي خداوند عزوجل و سنت پيامبر و موجب خوش‌بو شدن دهان است[75].
6ـ شيخ طبرسي مي‌گويد‌: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرشب سه مرتبه مسواك مي‌كرد. يك مرتبه قبل از خواب و يك مرتبه كه براي نماز بيدار مي‌شد و يك مرتبه قبل از خروج از منزل براي نماز صبح[76].
7ـ شيخ كليني از ابن ابي‌عمر از حماد از حلبي از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي كه نماز عشاء را مي‌خواند، دستور مي‌داد كه وسايل وضو و مسواك او را فراهم كنند. سپس روي آن را مي‌پوشانيد و نزديك سر خود مي‌گزارد و هرگاه كه خدا مي‌خواست بيدار مي‌شد و سپس بر مي‌خاست و مسواك مي‌زد و وضو مي‌گرفت و چهار ركعت نماز مي‌گزارد و سپس مي‌خوابيد و بار ديگر بر مي‌خواست و مسواك مي‌زد و وضو مي‌گرفت و نماز مي‌خواند آن‌گاه فرمود: «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة».
و در پايان حديث فرمود: حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) هرگاه كه از خواب بيدار مي‌شد، مسواك مي‌زد[77].
8ـ شيخ صدوق مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي هر نمازي مسواك مي‌زد[78].
9ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر دندان‌هاي خود را از عرض مسواك مي‌زد. [يعني از بالا به پايين نه از سمت راست و چپ و بالعكس][79]
10ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر با چوب اراك مسواك مي‌زد و جبرئيل چنين دستوري به او داه بود[80].
آداب نشستن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ حضرت امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم درباره‌ي نشستن پيامبر پرسيدم، حضرت فرمود: در هيچ جايي نمي‌نشست و بر نمي‌خاست مگر با ياد خداوند و جاي مخصوصي براي خود انتخاب نمي‌فرمود و از اين كار نهي مي‌كرد و هرگاه جايي وارد مي‌شد، هر جا كه خالي بود مي‌نشست و به اصحاب خود نيز دستور مي‌داد كه چنين كنند[81].
2ـ مرحوم عبدالعظيم بن عبدالله بن الحسن العلوي نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سه شكل مي‌نشست، يكي آنكه دو ساق پاي خود را بلند مي‌كرد و با دست به دور آن حلقه مي‌زد كه نام اين‌گونه نشستن قرفصاء است؛ و ديگر اينكه بر دو زانوي خود مي‌نشست و ديگر آنكه پاي خود را زير پا و پاي ديگر روي آن پا قرار مي داد. و هرگز ديده نشد كه چهار زانو بنشيند[82].
3ـ طلحة بن زيد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بيشتر رو به قبله مي‌نشست[83].
آداب سكوت و سخن گفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ حضرت امام حسن مجتبي (عليه السلام) به هند بن ابي‌هاله فرمود: نحوه‌ي سخن گفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله) را براي من تشريح كن. وي عرض كرد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) دائم متفكر و محزون به نظر مي‌رسيد و لحظه‌اي آرام و راحت نداشت. غالبا سكوت مي‌كرد و جز در مواقع ضروري سخن نمي‌گفت و هنگام سخن گفتن از آغاز تا پايان به آرامي لب باز مي‌كرد. سخنان او كوتاه و بدون طول و تفصيل بلكه در بردارنده‌ي مقصود حضرت بود[84].
هنگام سخن گفتن‌ دست‌ها را به هم وصل مي‌كرد و انگشت شصت دست چپ را به كف دست راست مي‌زد[85].
هنگام سخن گفتن چنان حاضران مجذوب سخنان او مي‌شدند كه گويا پرنده‌ بر روي سر آن‌ها نشسته است[86].
2ـ امام حسين (عليه السلام) مي‌فرمايد: از پدرم راجع به سكوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرسيدم. فرمود: سكوت آن حضرت بر چهار پايه استوار بود: ـ حلم و بردباري؛ حذر و پرهيزكاري؛ تقدير و اندازه‌ گيري؛ تفكر و انديشمندي.
و اما سكوت مبتني بر حلم و بردباري چنين بود كه از چيزي خشمگين و بي‌تاب نمي‌گشت و لذا بردباري براي آن حضرت جمع شده بود.
و اما سكوت مبتني بر حذر و پرهيز او در رابطه با چهار چيز صورت مي‌گرفت:
1ـ كارهاي شايسته انجام مي‌داد كه ديگران نيز از او پيروي كنند؛
2ـ كارهاي ناشايست را ترك مي‌كرد تا ديگران نيز از آن‌ها پرهيز كنند؛
3ـ در گزينش رأي بهتر در جهت اصلاح جامعه تلاش و جديت مي‌كرد؛
4ـ در آنچه كه خير دنيا و آخرت مردم در آن بود، اقدام عملي مي‌نمود.
و اما سكوت مبتني بر تقدير او چنين بود كه همه را به يك چشم نگاه مي‌كرد و به سخنان همه به يك ميزان گوش مي‌داد.
و امام سكوت مبتني بر تفكر او، انديشه در امور باقي و فاني جهان هستي بود[87].
3ـ غزالي مي‌گويد: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) از همه مردم خوش سخن‌تر و فصيح‌تر بود و خود مي‌فرمود:
انا افصح العرب و ان اهل الجنة يتكلمون بلغة محمد[88] ... حضرت تمام سخنانش كوتاه و جامع بود به گونه‌اي كه نه ناقص بود و نه اضافي. به گونه‌اي سخن مي‌گفت كه كلمات او متصل به يكديگر ولي شمرده بود به گونه‌اي كه شنونده آن را به خوبي مي‌شنيد و درك مي‌كرد. جوهر صداي آن حضرت بلند و آهنگ كلامش از همه زيباتر بود[89].
4ـ وقتي كه كسي را صدا مي‌زد، سه مرتبه صدا مي‌زد و وقتي كه سخن مي‌گفت،‌ بدون تكرار حرف مي‌زد، ولي هنگام اجازه گرفتن سه مرتبه اجازه مي‌گرفت و كلام او شمرده بود كه شنونده مي‌توانست آن را بفهمد و وقتي كه سخن مي‌گفت، نوري از ميان دندان‌هايش برق مي‌زد گويي دندان‌هايش با يكديگر فاصله داشت در حالي كه حقيقتا چنين نبود[90].
5ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) در حال سخن گفتن لبخند مي‌زد[91].
آداب مسافرت پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ شيخ صدوق از عبدالله بن سليمان از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روز پنجشنبه مسافرت مي‌نمود[92].
2ـ ابن طاوس در كتاب امان الاخطار و مصباح الزائر نقل مي‌كند كه صاحب عوارف المعارف گفته است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هنگام سفر همراه خود پنج چيز را مي‌برد.
آينه، سورمه دان، شانه و مسواك و به روايتي مقراض[93].
3ـ در كتاب نبوت آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) دوست مي‌داشت كه بر الاغي سوار شود كه تنها جلي روي آن انداخته باشند[94].
4ـ اسماعيل بن همام از حضرت ابوالحسن نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هنگام صبح از مني از راه ضب مي‌آمد، ولي هنگام برگشتن از راه ميان مشعر و عرفه بر مي‌گشت و اساسا حضرت راهي كه مي‌رفت دوباره از همان راه بر نمي‌گشت[95].
5ـ معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مسافرت هرگاه كه هبوط مي‌كرد، تبسيح و هرگاه كه صعود مي‌كرد، تكبير مي‌گفت[96].
6ـ قطب در كتاب لب الالباب از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند كه: هيچ‌گاه از منزلي كوچ نمي‌كرد مگر آنكه دو ركعت نماز مي‌خواند و مي‌فرمود: براي اين در اينجا نماز خواندم [تا در روز قيامت] براي من به خواندن نماز گواهي بدهد[97].
7ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با مؤمناني كه قصد مسافرت داشتند، وداع مي‌كرد و چنين دعا مي‌نمود: «زودكم الله التقوي و وجهكم الي كل خير و قضي لكم حاجة و سلم لكم دينكم و دنياكم و ردكم الي سالمين»
يعني خداوند تقوا را توشه شما قرار دهد و به هر چيزي شما را رهنمون گردد و تمام حوائج شما را بر‌آورده كند و دين و دنياي شما را سالم بدارد و شما را به سلامت به من باز گرداند[98].
8ـ علي بن اسباط از راوي از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با مردي خداحافظي كرد و براي او چنين دعا كرد:
يعني خداوند دين و امانت تو را به امان خدا سپردم. خداوند تقوي را زاد و توشه تو قرار دهد و هر جا كه مي‌روي خير برايت مقرر فرمايد. «استودع الله دينك و امانتك و زودك زاد التقوي و وجهك للخير حيث توجهت».
سپس حضرت رو به ما كرد و فرمود: اين خداحافظي پيامبر (صلي الله عليه و آله) با علي بود آن هنگام كه وي را به جايي اعزام مي‌فرمود[99].
9ـ حضرت صادق (عليه السلام) از پدران خويش از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) به كسي كه از مكه بر مي‌گشت مي‌فرمود: «تقبل الله نسكك و غفر ذنبك و اخلف عليك نفقتك»
يعني خداوند اعمال تو را قبول كند و گناه تو را بيامرزد و هزينه‌هاي تو را جبران كند[100].
10ـ از سكوني نقل شده است كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) روز پنجشنبه در تابستان از منزل بيرون مي‌رفت و در زمستان روز جمعه به منزل بر مي‌گشت[101].
آداب خوردن و آشاميدن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) با ديگران غذا مي‌خورد، نخستين كسي بود كه دست به غذا مي‌برد و آخرين كسي بود كه دست از غذا مي‌كشيد و همواره از جلوي خود چيزي مي‌خورد مگر خرما و رطب كه دست به سوي ديگر دراز مي‌كرد تا آن را بردارد و بخورد. و وقتي كه آب مي‌نوشيد به سه مرتبه بود و آن را مي‌مكيد و نمي‌بلعيد و با دست راست خود غذا مي‌خورد[102].
2ـ قطب راوندي در كتاب دعوات مي‌گويد: روايت است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه در حال تكيه زدن يك‌ بار غذا نخورد و آن هم پس از توجه نشست و گفت: خدايا! من بنده و پيامبر تو هستم[103].
3ـ شيخ كليني از زيد شحام از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه به صورت تكيه دادن از آغاز بعثت تا هنگام رحلت غذا نخورد، او مانند بردگان غذا مي‌خورد و مي‌نشست. عرض كردم:‌ چرا؟ فرمود: به جهت تواضع در پيشگاه الاهي[104].
4ـ ابوخديجه مي‌گويد: من حاضر بودم كه بشير دهان از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد: آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه در حال تكيه دادن بر دست راست يا چپ غذا خورد؟ حضرت فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه در حال تكيه دادن بر دست راست يا چپ غذا نخورد، بلكه مانند بردگان مي‌نشست. عرض كردم: چرا؟ فرمود: به جهت تواضع در برابر خداوند[105].
5ـ شيخ كليني از جابر نقل مي‌كند كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مانند بردگان غذا مي‌خورد و مانند آنان مي‌نشست و بر روي زمين غذا مي‌خورد و مي‌نشست[106].
6ـ شيخ كليني از هاشم بن سالم و ديگران نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هيچ چيز محبوب‌تر از آن نبود كه گرسنه و خائف از خدا باشد[107].
7ـ شيخ صدوق از عيصي بن قاسم نقل مي‌كند كه مي‌گويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: از پدر بزرگوارت نقل مي‌كنند كه فرموده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه از نان گندم يك شكم سير نخورده است. آيا اين روايت درست مي‌باشد؟ حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: خير. پيامبر هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هيچ‌گاه خود را سير نكرد[108].
8ـ شيخ طبرسي با سند خود از موسي بن جعفر (عليه السلام) به نقل از پدران بزرگوارش به نقل از حسين بن علي (عليه السلام) در يك حديث مفصل و طولاني نقل مي كند كه يك يهودي شامي در ضمن سؤالات خود به حضرت علي (عليه السلام) عرض كرد: مردم حضرت عيسي (عليه السلام) را زاهدي مي‌پندارند. حضرت فرمود: چنين است ولي محمد (صلي الله عليه و آله) از تمامي پيامبران زاهدتر بود، زيرا علاوه بر كنيزاني كه در خدمت او بودند داراي سيزده همسر بود هيچ‌گاه سفره‌ي غذايي براي او نگستردند كه در آن غذايي باقي بماند و هرگز از نان گندم نخورد و هرگز از نان جو سه شب پشت سرهم سير نشد[109].
9ـ غزالي مي‌گويد: پيامبر وقتي كه مي‌نشست [تا غذا بخورد] دو زانو و دو قدم خود را جمع مي‌كرد همانطور كه نمازگزار مي‌نشيند ولي يكي از زانو‌ها و قدم‌ها را روي زانو و قدم ديگر مي‌گذاشت و مي‌فرمود: همانا من، بنده هستم و مانند بردگان غذا مي‌خوردم و مانند آن مي‌نشينم[110].
10ـ در كتاب تعريف صفواني از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) آمده است كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مانند برده بر سر سفره مي‌نشست و بر ران چپ خود تكيه مي‌نمود[111].
11ـ ابوخديجه از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: حضرت رسول مانند برده بر زمين مي‌نشست و دست خود را بر زمين مي‌گذاشت و با سه انگشت خود غذا ميل مي‌فرمود. و نيز فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين چنين غذا مي‌خورد نه مانند جباران كه با دو انگشت خود غذا مي‌خورند[112].
12ـ حماد بن عثمان از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه غذا مي‌خورد، انگشتان خود را مي‌ليسيد[113].
13ـ وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) انار مي‌خورد، هيچ‌كس با او شريك نمي‌گرديد[114].
14ـ در كتاب مواليد الصادقين آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از انواع غذاها ميل مي‌فرمود و آن چه را كه خدا حلال كرده بود با خانواده و خدمتكارانش ـ در صورتي كه مي‌خوردند ـ تناول مي‌كرد و با هر كس كه از مسلمانان او را دعوت مي‌كرد ـ از هر چه مي‌خوردند ـ بر روي زمين يا فرش غذا مي‌خورد. مگر آنكه مهمان براي او مي‌آمد كه با مهمان غذا مي‌خورد و بهترين غذا نزد آن حضرت غذايي بود كه شركت كنندگان بيشتري بر سر آن سفره وجود داشته باشند[115].
15ـ اصول كافي از ابن قداح نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه با افرادي غذا مي‌خورد، اولين كسي بود كه دست به سوي سفره دراز مي‌كرد و آخرين كسي بود كه دست از غذا خوردن مي‌كشيد[116].
16ـ حضرت صادق (عليه السلام) از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه نزد گروهي افطار مي‌كرد، مي‌فرمود: «افطر عندكم الصائمون و اكل عندكم الابرار وصلت عليكم الاخيار»[117].
17ـ شيخ كليني از محمد بن مسلم از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه اميرمؤمنان فرمود: شام پيامبران پس از نماز عشاء بوده است. پس شام خوردن را ترك نكنيد، چون شام نخوردن موجب تباهي بدن مي‌گردد[118].
18ـ شيخ كليني از عنسبته بن بجاد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه بر سر سفره‌اي كه در آن خرما ننشست، مگر آنكه قبل از هر چيز خرما ميل مي‌فرمود[119].
19ـ سيد بن طاوس از جلد دوم كتاب تاريخ نيشابوري در ذيل شرح حال حسن بن بشير نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين هر دو لقمه غذا كه ميل مي‌كرد، حمد الاهي بجا مي‌آورد[120].
20ـ حضرت رضا (عليه السلام) از پدران خود نقل مي‌كند كه فرمودند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وقتي كه خرما ميل مي‌كرد، هسته‌ي آن را پشت دست خود مي‌گذارد و سپس آن را دور مي‌انداخت[121].
21ـ حضرت رضا (عليه السلام) از پدران خود نقل مي‌كند كه فرمودند: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه شير ميل مي‌كرد، آن را مضمضه مي‌كرد و مي‌فرمود: شير، چربي دارد[122].
22ـ شيخ كليني از وهب بن عبدر به نقل مي‌كند كه مي‌گويد: حضرت صادق (عليه السلام) را ديدم كه خلال مي‌كند و لذا به آن حضرت نگاه كردم. حضرت فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) خلال مي‌كرد و خلال همان را خوش بو مي‌نمايد[123].
23ـ شيخ طبرسي از كتاب طب الائمة نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) با هر چيزي كه پيدا مي‌شد، خلال مي‌كرد مگر با برگ درخت خرما و چوب تو خالي گياهان[124].
24ـ شيخ طبرسي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند كه:‌ هرگاه نوشيدني ميل مي‌كرد در آغاز بسم الله مي‌گفت... آب را مي‌مكيد و آن را به يك نفس نمي‌آشاميد و مي‌فرمود: درد كبد از بلعيدن آب به يك نفس به وجود مي‌آيد[125].
25ـ شيخ طبرسي از عبدالله بن مسعود نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هنگام نوشيدن آب از ظرف سه بار نفس مي‌كشيد و در آغاز هر مرتبه بسم الله مي‌گفت و در پايان هر مرتبه شكر خدا بجاي مي‌آورد[126].
26ـ شيخ طبرسي از ابن عباس نقل مي‌كند كه گفت: پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ديدم كه آب را با دوبار نفس كشيدن مي‌آشاميد[127].
27ـ جعفريات از جعفر بن محمد از پدران بزرگوارش از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: من چندين مراقب بودم و ديدم كه پيامبر وقتي كه اب مي‌نوشد، سه بار نفس مي‌كشد و در هر مرتبه در اول بسم الله مي‌گفت و در پايان شكر خدا را بجاي مي‌آورد. علت را پرسيدم. حضرت رسول فرمود: يا علي! حمد براي ستايش خداوند و گفتن بسم الله براي پرهيز از بيماري است[128].
28ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در وقت نوشيدن در ظرف نفس نمي‌كشيد، بلكه وقت نفس كشيدن ظرف را دور از دهان خود قرار مي‌داد تا نفس بكشد[129].
29ـ جعفريات از جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدران بزرگوارش از امام علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه در آب دعا مي‌خواند، ظرف آب را به دهان خود نزديك مي‌كرد. پس هر چه كه دعا مي‌خواست [بخواست خدا] مي‌خواند بدون اينكه آب دهان خود را در آن بريزد[130].
30ـ برقي از حاتم بن اسماعيل از حضرت صادق (عليه السلام) از پدرش نقل مي‌كند كه فرمود: اميرمؤمنان ايستاده آب مي‌نوشيد و از باقيمانده‌ي آن ايستاده وضو مي‌گرفت و به امام حسن (عليه السلام) رو مي‌كرد و مي‌گفت: پسرم! من جدت رسول الله را ديدم كه چنين مي‌كرد[131].
31ـ شيخ صدوق از «دارم بن قبيصه» از حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش نقل مي‌‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) خرماي نورس و شحم درخت خرما را با خرما ميل مي‌كرد و مي‌فرمود: شيطان لعنة الله عليه به شدت عصباني مي‌شود و مي‌گويد: فرزند آدم زنده ماند تا اينكه خرماي كهنه را با خرماي نو خورد[132].
32ـ غزالي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه گوشت مي‌خورد، سر خود را به سمت آن نمي‌برد، بلكه گوشت را بالا مي‌آورد و به سمت دهانش مي‌برد و سپس آن را خوب مي‌جويد... و وقتي كه تنها گوشت مي‌خورد دست‌هايش را خوب مي‌شست و سپس دست‌تر خود را به صورت مي‌ماليد[133].
33ـ غزالي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هر غذايي كه به دست مي‌آورد، ميل مي‌كرد[134].
34ـ شيخ طبرسي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي‌كند كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) انواع غذاها را ميل مي‌فرمود... و خيار سبز را با خرما مي‌خورد و بهترين ميوه‌ها نزد آن حضرت خربزه و انگور بود و خربزه را با هندوانه و گاهي با شكر و گاهي با خرما ميل مي‌كرد... و وقتي كه روزه بود، در فصل خرما با خرما افطار مي‌كرد و گاهي انگور را دانه دانه ميل مي‌كرد و پنير مي‌خورد... خرما مي‌خورد و بالاي آن آب مي‌آشاميد و غذاي غالب او خرما و آب بود و شير و خرما و حليم ميل مي‌كرد. و بهترين غذا نزد او گوشت بود و كدو (كدوي خورشي) را دوست داشت و از نوعي از كدو كه دباء ناميده مي‌شود خيلي خوشش مي‌آمد و از ميان خوردني‌هاي سفره آن را بر مي‌گزيد.
حضرت، گوشت مرغ و حيوانات صحرايي و پرنده و نان و روغن و سركه و كاسني و ريحان كوهي و كلم را كه [كرنب] مي‌گويند، ميل مي‌فرمود[135].
35ـ شهيد در كتاب دروس مي‌فرمايد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) خيار را با نمك ميل مي‌كرد[136].
36ـ غزالي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) گوشت پرنده‌ي شكار شده را مي‌خورد، ولي خود آن حضرت پرنده را شكار نمي‌نمود. دوست داشت كه ديگران شكار كننده و براي آن حضرت گوشت شكار بياورند تا ميل كند[137].
37ـ حسين بن همدان حصيني در كتاب الهداية از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پدران بزرگوارش از حضرت علي (عليه السلام) يك حديث نقل نموده‌اند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) گوشت ماهيچه‌ي دست را دوست داشت...[138]
38ـ شيخ كليني از هشام بن سالم از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از عسل خيلي خوشش مي‌آمد[139].
39ـ شيخ كليني از سليمان بن جعفر جعفري نقل مي‌كند كه: روزي بر حضرت ابوالحسن (عليه السلام) وارد شدم و ديدم كه جلو روي آن حضرت، خرماي برني بود و آن حضرت با اشتهاي كامل ميل مي‌فرمود. به من نيز تعارف كرد و من نيز جلو رفتم و از آن خرما خوردم و عرض كردم: فدايت گردم، مي‌بينم كه از اين خرما خيلي با اشتها ميل مي‌فرماييد. فرمود: آري، من اين خرما را دوست دارم.
عرض كردم:‌ چرا؟ فرمود: چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) خرما را خيلي دوست مي‌داشت و اميرمؤمنان (عليه السلام) امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و امام سجاد (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و پدرم همه خرما را دوست مي‌داشتند و من هم دوست دارم و شيعيان ما هم خرما را دوست دارند چون از گل ما آفريده شده‌اند و دشمنان ما اي سليمان! شراب را دوست دارند چون از شعله‌اي از آتش خلق شده‌اند[140].
40ـ شيخ طوسي از ابو اسامه نقل مي‌كند كه حضرت صادق (عليه السلام) ضمن يك روايت فرمود: غذاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) در صورتي كه پيدا مي‌شد، نان جو و شيريني او خرما و هيزم منزلش شاخ درخت خرما بود[141].
41ـ شيخ كليني از عمر بن ابان شيخ كليني نقل مي‌كند كه گفت: از زبان حضرت باقر (عليه السلام) و حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه فرموند: بر روي زمين ميوه‌اي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) محبوب‌تر از انار نبود و به خدا سوگند وقتي كه انار مي‌خورد، مي‌خواست كه كسي در خوردن آن شريك نباشد[142].
42ـ شيخ طبرسي نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) غذايي داغ ميل نمي‌كرد و صبر مي‌كرد تا خنك شود و مي‌فرمود: خداوند به ما آتش خورانده است. غذاي داغ بركت ندارد، آن را سرد كنيد. و وقتي كه چيزي مي‌خورد در ابتدا بسم الله مي‌گفت و با سه انگشت خود از جلو روي خود مي‌خورد و غذايي از جلو ديگران بر نمي‌داشت و وقتي كه غذا مي‌آوردند، قبل از ديگران شروع به خوردن مي‌كرد و سپس ديگران شروع مي‌كردند و حضرت با سه انگشت ابهام و وسطي و اشاره (سبابه) و گاهي با كمك انگشت چهارم و گاهي با تمام كف دست غذا مي‌خورد ولي هرگز با دو انگشت غذا نمي‌خورد و مي‌فرمود: خوردن غذا با دو انگشت، كار شيطان است.
يك روز اصحاب آن حضرت، فالوده‌اي آوردند و حضرت با آن‌ها ميل فرمود و پرسيد: چطور درست شده است؟ عرض كردند: ما روغن و عسل را مخلوط مي‌كنيم و به چنين صورتي در مي‌آيد. فرمود: اين غذاي خوبي است.
پيامبر، نان جو با سبوس مي‌خورد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هيچ‌گاه سير نشد و هرگز بر سفره چرب و نرم غذا ميل نكرد تا از دنيا رفت. وي هندوانه و انگور و رطب مي‌خورد و هسته‌ي خرما را به گوسفند مي‌داد. و سير و پياز و تره و عسل با مغافير[143] نمي‌خورد.
هرگز غذايي را مذمت نمي‌كرد. اگر دوست مي‌داشت مي‌خورد و اگر نه آن را نمي‌خورد، ولي بر ديگران تحريم نمي‌كرد. و ته ظرف را با انگشت پاك مي‌كرد و مي‌فرمو: ته ظرف بركت بيشتري دارد و وقتي كه از غذا خوردن فارغ مي‌شد، سه انگشت خود را كه با آن‌ها غذا خورده بود، يكي پس از ديگري مي‌ليسيد و دست خود را كاملا مي‌شست و غذا به تنهايي نمي‌خورد[144].
43ـ برقي از يعقوب بن شعيب از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: اميرمؤمنان در جمع اصحاب خود در رحبه بود كه براي آن حضرت، ظرف فالوده‌اي آوردند. حضرت به اصحاب فرمود: بخوريد. و سپس خودش دست دراز كرد تا بخورد ولي دست خود را عقب كشيد و فرمود: به ياد آوردم كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فالوده نمي‌خورد[145] و دوست نداشتم كه من بخورم[146].
44ـ شيخ كليني از سكوني از حضرت صادق (عليه السلام) به نقل از پدران بزرگوارش نقل مي‌كند كه فرمودند: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه غذاي چربي مي‌خورد، آب كم مي‌نوشيد، مي‌گفتند: شما اي پيامبر خدا! آب كم مي‌نوشيد؟ مي‌فرمود: آب كم خوردن براي اين غذا گواراتر است[147].
45ـ شيخ كليني از طلحة بن زيد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) نوشيدن آب از قدح شامي را خيلي دوست مي‌داشت و مي‌فرمود: قدح شامي پاكيزه‌ ترين ظرف‌هاي شماست[148].
46ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از قدح‌هاي بلوريني كه از شام مي‌آوردند، آب مي‌نوشيد و نيز از قدح‌هايي چوبي و پوستي و سفالي آب مي‌نوشيد[149].
47ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) با دست خود آب مي‌نوشيد و مي‌فرمود: هيچ ظرفي از دست، پاكيزه تر نيست[150].
48ـ شيخ طبرسي مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دهانه مشك‌هاي بزرگ و كوچك آب مي‌خورد، ولي آن را بر نمي‌گرداند و مي‌فرمود: برگرداندن دهانه مشك، آب را بدبو مي‌كند[151].
49ـ ابن طاووس از كتاب زاد العابدين حديثي طولاني در كيفيت گرفتن آب نيسان نقل مي‌كند و در ضمن آن چنين بيان مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از آب نيسان استفاده مي‌فرمود[152].

آداب لباس پوشيدن پيامبر (صلي الله عليه و آله)

1ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هر لباسي را كه مي‌يافت از قبيل لنگ و با عبا و يا پيراهن و يا جبه و امثال اين‌ها مي‌پوشيد و از رنگ سبز خوشش مي‌آمد و بيشتر لباس‌هاي آن حضرت سفيد بود و مي‌‌فرمود: زنده‌هايتان را با سفيد بپوشانيد و مرده‌هايتان را سفيد كفن كنيد. و قباي لايه‌دار در موقع جنگ و مواقع عادي مي‌پوشيد. و قبايي از سندس داشت كه وقتي مي‌پوشيد، سبزي آن با سفيدي رنگ صورت آن حضرت جلوه‌ي بسيار زيبايي داشت. و همه‌ي لباس‌هاي حضرت بلند تا بالاي قوزك پا بود و روپوشي كه روي آن مي‌پوشيد تا نصف ساق پاي حضرت قرار مي‌گرفت و آن را روي پيراهن خود مي‌بست و گاهي در نماز و غير نماز آن را باز مي‌كرد. و عباي كهنه وصله‌داري داشت كه آن را مي‌پوشيد و مي‌فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس مي‌پوشم. و دو لباس مخصوص روز‌هاي جمعه داشت كه غير از لباس روزهاي ديگر بود. و گاهي يك لنگ به تنهايي مي‌پوشيد و هيچ لباس ديگر نداشت كه دو طرف آن را بين شانه‌هاي خود مي‌بست و گاهي با همان حالت امامت نماز ميت را بر عهده مي‌گرفت و گاهي در منزل خود در يك لنگ نماز مي‌خواند در حالي كه آن را به دور خود پيچيده بود. اين همان لنگي بود كه يك بار در آن با همسرش آميزش نموده بود و گاهي در همان لنگ نماز شب مي‌خواند. مي‌پوشيد. گاهي قسمتي از لباس را خود مي‌پوشيد و بقيه آن را روي بعضي از زنان خود مي‌انداخت و بدين صورت نماز مي‌خواند.
يك عباي سياه داشت كه آن را بخشيد. ام سلمه گفت: پدر و ماردم فدايت باد، آن عباي سياه چه شد؟ فرمود: آن را به كسي بخشيدم. عرض كرد: هيچ چيزي را در آن سياه زيباتر از سفيدي شما نديدم.
و انس بن مالك مي‌گويد: و چه بسا حضرت نماز ظهر را با ما در يك قطيفه‌اي مي‌خواند در حالي كه دو طرف آن را به هم گره زده بود. و انگشتر مي‌پوشيد... و با انگشترش نامه‌ها را مهر مي‌زد و مي‌فرمود: مهر زدن به نامه بهتر از متهم شدن است[153].
و عرق چين زير عمامه و گاهي بدون عمامه مي‌پوشيد و گاهي عرقچين را از سر خود بر مي‌داشت و آن را در مقابل خود مي‌گذارد و به سمت آن نماز مي‌خواند و گاهي عمامه نبود بلكه شالي را به سر و پيشاني مي‌بست. و عمامه‌اي به نام سحاب داشت كه آن را به حضرت علي (عليه السلام) بخشيد. گاهي آن حضرت با آن عمامه مي‌آمد.
حضرت مي‌فرمود: علي در سحاب به سوي شما مي‌آيد و وقتي كه لباس مي‌پوشيد از طرف راست آ‌ن را پوشيده و چنين مي‌گفت: «الحمدلله الذي كساني ما اواري به عورتي و اتجمل به في الناس؛ خداي را سپاس كه مرا لباسي پوشانيد كه به واسطه آن عورتم را پنهان مي‌كنم و در ميان مردم خود را آراسته مي‌گردانم».
و وقتي كه لباس خود را بيرون مي‌آورد، از سمت چپ آن را بيرون مي‌آورد و وقتي كه لباس نو مي‌پوشيد، لباس كهنه خود را به فقير مي‌داد و مي‌فرمود: هيچ مسلماني نيست كه لباس كهنه خود را براي رضا خدا به ديگري بپوشاند مگر آنكه تا وقتي كه او آن لباس را مي‌پوشد، اين شخص چه زنده باشد و چه مرده در حفظ و امان خدا و خير ا و مي‌باشد.
و حضرت تشكي از پوست داشت كه با الياف خرما پر شده و طول آن حدود دو ذراع و عرض آن حدود يك ذراع و يك وجب بود.
و عبايي داشت كه هر جا مي‌رفت آن را دوتا كرده و زير پايش مي‌انداخت. و بر روي حصير مي‌خوابيد در حالي كه هيچ چيز ديگر زير پايش نبود[154].
2ـ روايت است كه عمامه‌ي آن حضرت به اندازه‌ي سه دور يا پنج دور بود[155].
3ـ روايت است كه حضرت عمامه‌ي سياهي داشت كه مي‌پوشيد و با آن نماز مي‌خواند[156].
4ـ حضرت صادق (عليه السلام) از پدران بزرگوارش و از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) عرقچين‌هاي خط خط مي‌پوشيد[157].
5ـ شيخ طبرسي در توصيف لباس پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌گويد: آنحضرت قطيفه (شمله) و لباس پشمي داراي سياه و سفيد (نمره) مي‌پوشيد و به صورت لنگ از آنها استفاده مي‌كرد و بدور خود مي‌پيچيد، ولي نمره چون سياه بود بر روي سفيدي ساق و پاي آن حضرت خيلي زيبا جلوه مي‌كرد[158].
6ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) در يك لباس گشاد نماز مي‌خواند[159].
7ـ كراجكي در كنزالفوائد مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) داراي دو [برد] بود كه فقط در آن‌ها نماز مي‌خواند و امت خود را به تميزي و نظافت تشويق مي‌كرد و به آن فرمان مي‌داد[160].
8ـ ابوبصير از حضرت صادق (عليه السلام) از حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: لباس پنبه بپوشيد كه لباس پيامبر و لباس ما است[161].
9ـ شيخ صدوق از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: لباس پنبه بپوشيد كه لباس رسول الله است و حضرت جز به ضرورت لباس مويين و پشمين نمي‌پوشيد[162].
10ـ پيامبر يك كمربند از چرم دباغي شده داشت كه سه حلقه نقره و يك گره در سر آن بود. و يك طرف آن كمربند از نقره بود و قدحي نيز داشت كه با سه حلقه نقره آراسته بود[163].
11ـ امام صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوار از امام علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: ته قلاف شمشير پيامبر (صلي الله عليه و آله) و دسته‌ي آن از نقره بود و بين قلاف و دسته سه حلقه نقره وجود داشت[164].
12ـ اسماعيل بن مسلم از حضرت صادق (عليه السلام) از پدرش امام باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) عصايي داشت كه در ته آن آهني بود و به‌ آن تكيه مي‌داد و در عيد قربان و فطر آن را به دست مي‌گرفت و با آن نماز عيد مي‌خواند[165].
13ـ هشام بن سالم از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: انگشتر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) از نقره بود[166].
14ـ ابو خديجه مي‌گويد نگين انگشتر بايد گرد باشد و انگشتر پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود[167].
15ـ عبدالله بن سنان از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود:‌ نقش نگين انگشتر پيامبر (صلي الله عليه و آله) محمد رسول الله بود[168].
16ـ عبدالرحيم بن ابي‌ بلاد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) دو انگشتر داشت كه بر روي نگين يكي از آن دو نوشته بود: لا اله الا الله و محمد رسول الله و بر روي ديگري نوشته بود صدق الله[169].
17ـ حسين بن خالد از حضرت رضا (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) ديگر انگشتر به دست راست مي‌كردند[170].
18ـ از علي (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: پيامبران قبل از شلوار، پيراهن مي‌پوشيدند[171].
آداب راه رفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) راه مي‌رفت، پاهاي خود را از زمين بلند كرده و به آرامي قدم بر مي‌داشت و مانند كسي كه بر زمين شيب راه برود، راه مي‌رفت[172].
2ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) در راه رفتن به آرامي گام بر مي‌داشت[173].
3ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هنگام راه رفتن مانند كسي بود كه از بلندي به سمت پايين در حركت است[174].
4ـ به آرامي و با وقار قدم بر مي‌داشت. در حال راه رفتن جلوي خود را نگاه مي‌كرد. هنگام راه رفتن مانند كسي كه بر زمين شيب راه مي‌رود قدم بر مي‌داشت[175].
5ـ وقتي كه راه مي‌رفت، پاهاي خود را از زمين بلند مي‌كرد و به آرامي و با وقار راه مي‌رفت[176].
6ـ ابن عباس مي‌گويد: وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) راه مي‌رفت، چنان با نشاط بود كه هيچ‌كس او را ناتوان و تنبل احساس نمي‌كرد[177].
زهد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)
1ـ عاصم بن حميد حناط از ابوبصير نقل مي‌كند كه گفت: از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: فرشته‌اي به حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: اي محمد (صلي الله عليه و آله) خداوند سلامت مي‌رساند و مي‌فرمايد: آيا دوست داري كه سرزمين بطحاي مكه را برايت پر از طلا سازم. حضرت سرش را به آسمان بلند كرد و عرض كرد: خداوندا! يك روز سير مي‌شوم و تو را سپاس مي‌گويم و يك روز گرسنه مي‌مانم و از تو (غذا) مسئلت مي‌نمايم[178].
2ـ حضرت علي (عليه السلام) مي‌فرمايد: به پيامبر پاك و پاكيزه امت اقتدا كن كه... از دنيا به اندازه‌اي نياز خود استفاده نمود و هرگز شيفته و شيداي آن نگرديد و دهان خود را از آن پر نساخت و به آن توجه ننمود. از نظر جسم و شكم لاغرترين مردم و از نظر خوراكي گرسنه‌ترين آنان بود. خزينه‌ها و گنج‌هاي دنيا بر او عرضه شد، ولي نپذيرفت و آن‌گاه كه فهميد خداوند چيزي را دشمن مي‌دارد، آن را دشمن داشت و آنچه آن را كوچك و حقير مي‌شمارد، تحقير نمود. براي شقاوت بدبختي و نافرماني پروردگار از سوي ما همين بس كه ما دوست مي‌داريم آنچه را خدا دشمن مي‌دارد و بزرگ مي‌شماريم آنچه را كه خداوند آن را تحقير نموده است. و پيامبر (صلي الله عليه و آله) روي زمين مي‌نشست و غذا مي‌خورد و مانند بردگان مي‌نشست و با دست خود كفش و لباس خود را وصله مي‌‌زد و بر الاغ برهنه سوار مي‌شد و شخص ديگري از نيز پشت سر خود مي‌نشاند.
پرده‌اي داراي تصوير بر در خانه‌اش آويزان بود كه به يكي از همسران خود فرمود: فلاني، اين پرده را از نظر من دور كن كه هرگاه به آن نگاه مي‌كنم به ياد دنيا و زر و زيور آن مي‌افتم. پس با قلب خويش از دنيا اعراض فرمود و ياد دنيا را در قلب خويش نابود ساخت و دوست داشت كه زيور دنيايي از جلو چشم او دور باشد تا مبادا از لباس فاخر آن بپوشد و دنيا را به عنوان خانه‌ي هميشگي خود انتخاب نمايد و به اقامت در آن دل ببندد. پس دوستي دنيا را از قلب و جان خود ريشه كن و از چشم دور نمود.
اين‌گونه است كسي كه چيزي را دشمن مي‌دارد، حتي از نگاه به آن و يادآوري آن چيز نزد او متنفر است[179].
3ـ طلحة بن زيد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هيچ چيز را در دنيا از گرسنگي و خوف خدا خوش‌تر نداشت[180].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) سخاوت‌مندترين مردم بود. هيچ‌گاه يك دينار و درهم در شب خانه‌ي او نمي‌ماند. اگر از خرج زندگي او دينار و درهمي زياد مي‌آمد و كسي را نمي‌ديد كه به او اعطا كند و شب فرا مي‌رسيد به منزل بر نمي‌گشت تا آن را به نيازمندي بپردازد و ذمه خود را از آن بري سازد. از آنچه كه خداوند نصيب او مي‌كرد جز غذاي سال روز خودش را آنهم از نازل‌ترين خرما و جو بر نمي‌داشت و باقيمانده را در راه خدا مي‌پرداخت. هر چه كه از او درخواست مي‌كردند حتي از همين غذاي يكسال خود مي‌بخشيد و چه بسا گاهي از اوقات خود قبل از پايان سال به واسطه ايثار نياز به غذا پيدا مي‌كرد... حق را اجرا مي‌كرد هر چند كه به ضرر خود يا يارانش تمام مي‌گرديد...[181]
5ـ هشام بن سالم و ديگران از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كردند كه فرمود: هيچ چيز نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) محبوب‌تر از آن نبود كه گرسنه و خائف از خداوند باشد[182].
6ـ شيخ صدوق در امالي از عيص بن قاسم نقل مي‌كند كه مي‌گويد: به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: از پدر بزرگوارت نقل مي‌كنند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه از نان گندم سير نمي‌خورد. آيا درست است؟ حضرت فرمود: خير، پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه نان گندم نخورد و هيچ‌گاه از نان جو سير نخورد[183].
7ـ شيخ طبرسي در احتجاج از موسي بن جعفر (عليه السلام) از پدران گرامي خود از حسين بن علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه يك يهودي از اهالي شام سؤالات مفصلي از حضرت امير (صلي الله عليه و آله) نمود و در ضمن عرض كرد: گمان مي‌كنند كه عيسي (عليه السلام) زاهد بود. حضرت فرمود: همينطور است ولي محمد (صلي الله عليه و آله) زاهدترين پيامبران بود. زيرا علاوه بر كنيزان خود سيزده زن داشت و در عين حال هيچ‌گاه سفره‌اي كه در آن طعامي باقي مانده باشد از جلو آنان برداشته نشد و هيچ‌گاه نان گندم نخورد و از نان جو هم سه شبانه روز متوالي سير نگرديد[184].
8ـ از علي (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: پس به پيامبر (صلي الله عليه و آله) پاك و مطهر خودت اقتدا كن كه... لاغرترين مردم از نظر شكم و گرسنه‌ترين آن‌ها از نظر خوراك بود... با شكم گرسنه از دنيا رفت و به سلامت وارد جهان آخرت گرديد[185].
9ـ ابن فهد در كتاب تحصين نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت در حالي كه خشتي روي خشت نگذاشت (منزلي براي خود نساخت)[186].
10ـ در كتاب لب الالباب آمده است كه: مساجد منزل و مأواي پيامبران بوده است[187].
11ـ اميرالمؤمنين علي مي‌فرمايد: به پيامبر پاك و پاكيزه‌ات اقتدا كن... لاغرترين افراد از لحاظ شكم و گرسنه‌ترين افراد از لحاظ خوراك بود... با شكم گرسنه از دنيا رفت و سالم وارد آخرت گرديد[188].
آداب صدقه دادن (صلي الله عليه و آله)
1ـ برقي مي‌گويد: در وصيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) آمده است كه:... ششم آنكه: عمل به سنت من در نماز و روزه و صدقه است... و اما در رابطه با صدقه بايد آن قدر بكوشي كه گمان كني كه اسراف كرده‌اي[189].
2ـ شيخ كليني از زيد شحام از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: هرگز پيامبر (صلي الله عليه و آله) نيازمندي را محروم نساخت. اگر چيزي داشت به او مي‌داد و گرنه مي‌فرمود: خدا برساند[190].
3ـ سيد بن طاووس در ضمن يك حديث مي‌فرمايد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: ما خانداني هستيم كه اگر چيزي به كسي داديم آن را پس نمي‌گيريم...[191]
پيامبر (صلي الله عليه و آله) و آداب تشييع جنازه و دفن اموات و تسليت عزاداران
1ـ شيخ كليني از جابر از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: سنت در تشييع جنازه آن است كه چهار گوشه تابوت را بگيرند. البته به گونه ديگر هم مي‌توان آن را حمل نمود و جايز است[192].
2ـ شيخ كليني از فضل بن يونس از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: اينكه چهار نفر اطراف جنازه را مي‌گيرند و سنت شده است بايد به اين صورت باشد كه با دست راست و سپس با پاي راست و آن‌گاه با پاي چپ و سپس با پاي چپ ميت را بردارند تا تمام جسد او را به دوش بگيرند. تا بدين وسيله تمام پيكر او را بر دوش گرفته باشند[193].
3ـ قرب الاسناد از عبدالله بن جعفر از حسن بن ظريف از حسين بن علوان از حضرت صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوارش نقل مي‌كند كه: حسن بن علي (عليه السلام) نشسته بود در حالي كه اصحاب او نيز همراه وي بودند. در اين هنگام جنازه‌اي را عبور دادند. برخي از اصحاب بلند شدند، ولي حضرت امام حسن (عليه السلام) از جاي خود بلند نشد[194]. عرض كردند:‌ خداوند شما را عافيت بدهد، آيا شما بلند نمي‌شويد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه جنازه‌اي را عبور مي‌دادند بلند مي‌شد. امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) فقط يك مرتبه قيام فرمود و آن‌ هم زماني بود كه جنازه‌ي يك يهودي را مي‌بردند و كوچه تنگ بود و اگر بلند نمي‌شد جنازه از بالاي سر او عبور مي‌كرد و نمي‌خواست كه چنين شود[195].
4ـ قطب راوندي در كتاب دعوات خود مي‌گويد: هرگاه كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به تشييع جنازه مي‌رفت، دچار حزن و اندوه گشته و حديث نفس مي‌كرد و كم سخن مي‌گفت[196].
5ـ جعفريات از جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدرانش نقل مي‌كند كه علي (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از دفن ميت سه مشت خاك بر روي قبر ميت مي‌ريخت[197].
6ـ شيخ كليني از زرارة از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در رابطه با مردگان بني هاشم كاري انجام مي‌داد كه با ديگران انجام نمي‌داد و آن اينكه وقتي كه بر جنازه فردي هاشمي نماز مي‌خواند و قبرش را آب مي‌پاشيدند، دست خود را روي قبر مي‌گذاشت به گونه‌اي كه انگشتان او در گل فرو مي‌رفت. پس اگر فرد غريب يا مسافري بر مردم مدينه وارد مي‌شد و قبر تازه‌اي مي‌ديد و اثر دست حضرت را مشاهده مي‌كرد، مي‌گفت: آيا از خاندان محمد (صلي الله عليه و آله) كسي از دنيا رفته است[198].
7ـ شيخ كليني از عبدالرحمن بن ابي عبدالله نقل مي‌كند كه از حضرت پرسيدم: چرا مردم دست روي قبر مي‌گذارند؟ فرمود: چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از پاشيدن آب روي قبر فرزندش دست بر قبر گذارد. عرض كردم: چگونه بايد مسلمانان دست روي قبر بگذارند؟ حضرت دست خود را در حالي كه رو به قبر بود روي زمين گذارد و برداشت و با اشاره فهماند كه چنين بايد باشد[199].
8ـ شهيد ثاني مي‌فرمايد: از علي (عليه السلام) روايت است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه به كسي تسليت مي‌گفت، مي‌فرمود: آجركم الله و رحمكم الله[200] و وقتي كه به كسي تهنيت مي‌گفت: مي‌فرمود: بارك الله لكم و بارك الله عليكم[201].
آداب تطهير پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ شهيد ثاني مي‌فرمايد: هيچ‌كس پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در حال تخلي (بول و غائط) نديده است[202]. (يعني دور از چشم ديگران چه در سفر چه در حضر بوده است)
2ـ جعفريات از جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدران بزرگوارش از علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه مي‌خواست آب بيني و دهان خود را بياندازد، سر خود را مي‌پوشاند و سپس آن آب را با خاك مي‌پوشانيد و هرگاه كه مي‌خواست قضاي حاجت كند، سر خود را مي‌پوشانيد[203].
3ـ شيخ مفيد از ابوذر نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در وصيت خود فرمود: اي ابوذر! از خدا شرم داشته باش، به خدايي كه جانم در دست اوست، من وقتي مي‌خواهم قضاي حاجت كنم با پيراهن خود سرم را مي‌پوشانم، چرا كه دو فرشته‌ي كه همراه من هستند خجالت مي‌كشم[204].
4ـ شيخ مفيد مي‌فرمايد: پوشاندن سر برهنه [هنگام قضاي حاجت] از سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) است[205].
5ـ جعفريات از جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدرانش نقل مي‌كند كه امام علي (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه پول مي‌كرد، سه مرتبه به مجراي بول خود دست مي‌كشيد[206].
6ـ شيخ كليني در سند خود از حسين بن خالد نقل مي‌كند كه به حضرت رضا (عليه السلام) ابوالحسن ثاني عرض كردم: به ما روايتي رسيده است كه پيامبر در حالي استنجاء[207] مي‌كرد كه انگشتري در دست داشت و نقش نگين آن محمد رسول الله بود. و نقش نگين امير مؤمنان نيز جمله محمد رسول الله بود. حضرت فرمود: درست است. عرض كردم: آيا براي ما درست است كه چنين كنيم؟ فرمود: آن بزرگواران انگشتر در دست راست مي‌كردند، ولي شما انگشتر در دست چپ مي‌كنيد...[208]
7ـ شيخ صدوق از حسين بن مصعب از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: به واسطه‌ي عمل براءبن معرور انصاري سه سنت به وجود آمد.
اول ـ مردم با سنگ استنجاء مي‌كردند ولي يك مرتبه براءين معرور كدو خورد و مزاج او نرم شد و با آب تطهير كرد. پس اين آيه نازل شد: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين.
پس تطهير با آب سنت گرديد.
دوم ـ وقتي كه مرگ براء بن معرور فرا رسيد در مدينه نبود و لذا دستور داد كه در هنگام احتضار صورت او را به سمت رسول الله (صلي الله عليه و آله) بگردانند.
سوم‌ ـ براء‌ وصيت كرد كه در ثلت مال او تصرف كنند و لذا وصيت به ثلت جزء سنت قرار گرفت[209].
8ـ شيخ طوسي از عبدالله بن مسكان از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) از همه مردم بيشتر از بول اجتناب مي‌كرد و لذا وقتي كه مي‌خواست ادرار كند، به جاي بلندي و يا در مكاني كه خاك زياد داشته باشد، مي‌رفت كه مبادا بول به لباس يا بدن او ترشح بنمايد[210].
9ـ جعفريات از جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدرش نقل مي‌كند كه: فرمود: پدرم علي بن الحسين (عليه السلام) فرموده است: اي فرزند! براي من لباس مخصوصي براي قضاي حاجت تهيه كن چون مگس‌ها را ديدم كه روي نجاست مايع نشسته و سپس روي لباس‌هاي من مي‌نشينند. وقتي كه لباس آوردم، فرمود: پيامبر و اصحابش لباس جز يك لباس نداشتند كه با همان لباس براي قضاي حاجت مي‌رفتند؛ پس لباس را نپذيرفت[211].
آداب نگاه كردن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) به يك دست نگاه مي‌كرد با تمام بدن به آنجا رو مي‌كرد. چشم‌هايش به سمت پايين بود و بيشتر به زمين نگاه مي‌كرد تا به آسمان؛ به هيچ‌كس خيره نگاه نمي‌كرد و نگاه كردنش يك لحظه بيشتر نبود[212].
2ـ به كسي جز يك لحظه نگاه نمي‌كرد و هيچ‌گاه به افراد خيره خيره نظر نمي‌افكند[213].
3ـ جميل دراج به نقل از حضرت صادق (عليه السلام) مي‌گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاه خود را بين اصحاب خود به طوري مساوي تقسيم مي‌كرد و گاهي به اين و گاهي به آن نگاه مي‌كرد[214].
آداب خواب و بستر پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ بستر پيامبر (صلي الله عليه و آله) عباي او و بالش او از پوست كه از ليف خرما پر شده بود. شبي اين بستر را دو تا كرده و زير پايش انداختند. چون صبح شد فرمود: اين فرش مرا از نماز شب [شب] محروم كرد[215]. و لذا دستور داد تا آن را يك لايه برايش پهن كنند و تشك ديگري از پوست داشت كه با ليف خرما پر شده بود و عباي ديگري داشت كه هر جا مي‌رفت، زير پايش دو لايه مي‌انداختند[216].
2ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) روي حصير مي‌خوابيد در حالي كه هيچ چيز ديگر زير پايش نبود[217].
3ـ امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمايد: هيچ‌گاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از بستر خواب برنخاست مگر آنكه در پيشگاه خدا به سجده افتاد[218].
ويژگي‌هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)
1ـ بيشتر خنده‌هاي آن حضرت لبخند و تبسم بود و در اين هنگام دندان‌هايش چون دانه‌هاي تگرگ نمايان مي‌شدند[219].
2ـ صفار در كتاب بصائر الدرجات مي‌گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود: كه پيامبر اكر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: ديده‌هاي ما پيامبران مي‌خوابند، ولي قلب ما نمي‌خوابد و از پشت سر مي‌بينيم چنانكه از جلو روي خود مي‌بينيم[220].
3ـ قطب راوندي در كتاب الخرائج و الجرائح مي‌گويد: يكي از اعجاز پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه دوست و دشمن به آن اعتراف نموده‌اند و روايات در حد متواتر آمده است، وجود مهر نبوت در ميان دو شانه‌ي آن حضرت در ميان موهايي انبوه بوده است[221].
4ـ مناقب گفته است: سايه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر روي زمين نمي‌افتاد[222].
5ـ شيخ كليني به نقل از علي بن محمد نوفلي نقل كرده است كه مي‌گويد: به محضر مبارك حضرت امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) شرفياب شدم و از صدا گفتگو به ميان آمد. حضرت فرمود: امام علي بن الحسين (عليه السلام) قرآن تلاوت مي‌كرد و گاهي رهگذران از صداي زيبايي او بي‌هوش مي‌شدند و اگر امام بخواهد مقداري از صداي خود را آشكار سازد، مردم نمي‌توانند آن را تحمل كنند. عرض كردم: آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله) با مردم نماز نمي‌خواند و صداي خود را به تلاوت قرآن بلند نمي‌فرمود؟ امام فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) به اندازه‌اي كه مردم بتوانند تحمل كنند، صداي خود را آشكار مي‌ساخت[223].
2ـ هنگام اشاره به تمام دست اشاره مي‌فرمود[224] و هنگام تعجب از چيزي دست‌هاي خود را پشت و رو مي‌كرد و هنگام خشم و غضب از شدت ناراحتي روي خود را بر مي‌گردانيد و هنگام خوشحالي چشم‌هايش را بر هم مي‌گذاشت[225].
3ـ امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: وقتي كه خداوند عقل را آفريد به او فرمود: به عقب برگرد. پس برگشت. به او فرمود: جلو بيا. پس جلو آمد. آن‌گاه فرمود: آفريده‌اي محبوب‌تر از تو نيافريدم. پس نود و نه پخش از آن را به محمد اعطا فرمود و يك بخش ديگر آن را بين همه‌ي مردم جهان تقسيم نمود[226].
4ـ عيسي بن عبدالله بن عمر بن علي از پدرش اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: يكي از سوگندهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين بود كه مي‌فرمود: لا و استغفرالله[227].
يعني نه، و از خداوند طلب مغفرت مي‌نمايم[228].
5ـ طلحة بن زيد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از هر مجلسي كه بر مي‌خاست هر چند كه مدت نشستن آن حضرت كوتاه بود بيست و پنج مرتبه استغفار مي‌فرمود[229].
6ـ زيد شحام از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار مي‌كرد. گفتم: آيا مي‌فرمود: استغفرالله و اتوب اليه؟ فرمود: خير، بلكه مي‌فرمود: اتوب الي الله. عرض كردم: پيامبر (صلي الله عليه و آله) توبه مي‌كرد و دوباره گناه نمي‌كرد، ولي ما توبه مي‌كنيم و دوباره به گناه بر مي‌گرديم[230]. امام فرمود: از خدا كمك بايد خواست[231].
7ـ ابن عمر مي‌گويد: خشنودي و خشم پيامبر (صلي الله عليه و آله) از چهره‌ي او فهميده مي‌شد؛ هرگاه كه از چيزي خوشش مي‌آمد، صورتش چون آينه مي‌درخشيد و وقتي كه غضبناك مي‌شد، صورتش سياه مي‌گرديد[232].
8ـ و هرگاه كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) خيلي خوشحال مي‌شد، زياد دست به محاسن مباركش مي‌ماليد[233].
9ـ به تنهايي و بدون محافظ بين مردم آمد و رفت مي‌كرد... هيچ چيز از امور سهمگين دنياي او را نمي‌ترسانيد[234].
10ـ با دست راست خود غذا مي‌خورد و اصولا در تمام كارها مثل پوشيدن لباس و كفش و شانه كردن مو استفاده از دست راست را دوست مي‌داشت[235].
11ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) [خوردني‌هايي را كه به عنوان] هديه [برايش مي‌آوردند] مي‌خورد، ولي از صدقه استفاده نمي‌فرمود[236].
12ـ موسي بن عمران بن بزيع مي‌گويد: به حضرت رضا (عليه السلام) عرض كردم: فدايت گردم، مردم مي‌گويند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از راهي كه مي‌رفت از همان راه بر نمي‌گشت، آيا درست است؟ فرمود: آري، من نيز غالبا نيز همين كار را مي‌كنم. سپس به من فرمود: اين كار موجب رزق و روزي بيشتر است[237].
13ـ سيد بن طاوس از ابوبصير از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بعد از طلوع خورشيد از منزل خارج مي‌شد[238].
14ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هرگاه كه مي‌خواست به جنگ برود، با توريه آن را مخفي مي‌فرمود[239].
15ـ از ويژگي‌هاي آن حضرت اين بود كه حيوانات و اسلحه و اثاثيه خود را به نام‌هاي مخصوصي اسم گذاري مي‌كرد. مثلا اسم پرچم او «عقاب» و اسم شمشير جنگي او «ذوالفقار» و شمشير معمولي او «المخذم» و شمشير ديگرش «الرسوب» و شمشير ديگرش «القضيب» بود. و قبضه شمشيرش به نقره آراسته بود و كمربندي از پوست كه در آن سه حلقه نقره بود مي‌پوشيد. و نام كمان او «كتوم» و جعبه‌ي كمان او «كافور» و اسم شتر او «القصوي» بود كه به آن «العضباء» نيز مي‌گفتند و اسم استر آن حضرت «دلدل» و اسم الاغ او «يعفو» و اسم بز او كه از آن شير مي‌نوشيد «عينه» بود[240].
16ـ حضرت صادق (عليه السلام) از پدران عالي مقامش از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود:... پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) زرهي به نام «ذات الفضول» داشت داراي سه حلقه نقره كه يك حلقه از جلو و دو حلقه از پشت سر داشت[241].
17ـ از عباد بن صهيب نقل است كه گفت: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: هيچ‌گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر دشمن، شبانه حمله و هجوم نبرد[242].
18ـ قطب راوندي در كتاب الدعوات مي‌گويد: امام سجاد (عليه السلام) فرمود: هرگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) به مصيبتي دچار مي‌شد، هزار ركعت نماز در آن روز مي‌خواند و صدقه به شصت مسكين مي‌داد و سه روز روزه مي‌گرفت و به فرزندانش مي‌فرمود: وقتي كه به مصيبتي دچار شديد، چنين كنيد كه من كردم چون من پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ديدم كه چنين مي‌كند. پس از پيامبرتان پيروي كنيد و تخلف ننماييد كه خداوند با شما مخالفت مي‌كند. خداوند مي‌فرمايد: و لمن صبر و غفر فان ذلك من عزم الامور.
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: من همواره به اين روش اميرمؤمنان (عليه السلام) عمل مي‌كنم[243].
19ـ در كتاب تمحيص از ابو سعيد خدري روايت شده كه روزي بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) در حالي كه تب بر وجود مباركش عارض بود، وارد شد و دست بر روي لحافي گذارد كه حضرت خوابيده بودند و عرض كرد: اي رسول خدا! چقدر تب شما شديد است [كه از روي لحاف] احساس مي‌شود؟ حضرت فرمود: آري، بلا در ما خانواده شديدتر از ديگران و پاداش‌ ما نيز بيشتر از ديگران است[244].
20ـ شيخ علي بن حسن بن مطهر (برادر علامه حلي) در كتاب العدد القوية از خديجه (رضي الله عنها) روايت مي‌كند كه فرمود: پيغمبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه به منزل وارد مي‌شد، ظرف آبي مي‌طلبيد و وضو مي‌گرفت و دو ركعت مختصر نماز مي‌خواند و سپس به بستر مي‌آمد[245].
بوي عرق و عطر پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ انس بن مالك مي‌گويد: من هيچ‌گاه مشك و عنبري را بو نكردم كه از بوي پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوش بوتر باشد[246].
2ـ عايشه مي‌گويد: به پيامبر (صلي الله عليه و آله) عرض كردم: من پس از خروج شما از محل تخلي بلافاصله وارد مي‌شوم ولي چيزي غير از بوي مشك و عنبر استشمام نمي‌كنم. فرمود: بدن پيامبران به منزله ارواح بهشتيان است و آنچه را كه از آن خارج مي‌شود، زمين فرو مي‌برد[247].
3ـ مردم پيامبر (صلي الله عليه و آله) را از بوي خوشي كه استشمام مي‌كردند مي‌شناختند[248].
4ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نزد ام سلمه خواب قيلوله[249] مي‌كرد. ام سلمه عرق آن حضرت را جمع كرده و داخل در عطر مي‌نمود[250].

نظافت و آراستگي پيامبر (صلي الله عليه و آله)

1ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) سر و محاسن خود را با سدر مي‌شست[251].
2ـ امام جعغر بن محمد (صلي الله عليه و آله) از پدرانش از حضرت علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) موهاي خود را شانه مي‌زد و موي خود را با آب شانه مي‌كرد و مي‌فرمود: آب براي خوش بو كردن مؤمن كافي است[252].
3ـ شيخ صدوق از عبدالرحمن بن حجاج از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه در تفسير آيه «خذوا زينتكم عند كل مسجد»[253]، مي‌فرمايد: منظور شانه كردن است. چون شانه زدن روزي را زياد و مو را نيكو و حاجت را روا و آب نطفه را زياد و بلغم را ريشه كن مي‌سازد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) موي زير ريش خود را چهل مرتبه و موي بالاي آن را هفت مرتبه شانه مي‌زد و مي‌فرمود: اين كار هوش را زياد و بلغم را نابود مي‌‌سازد[254].
4ـ سكوني از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌فرمايد: سنت آن است كه انسان موي شارب (سبيل) را بگيرد به گونه‌اي كه لب ‌آشكار شود[255].
5ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: مجوسيان ريش خود را تراشيده و سبيل خود را بلند نگه مي‌دارند، ولي ما سبيل را مي‌تراشيم و ريش را نگه مي‌داريم[256].
6ـ ابن عقبه از پدرش از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: سنت آن است كه ناخن‌ها را بگيرند[257].
7ـ شيخ صدوق از محمد بن مسلم نقل مي‌كند كه از حضرت باقر (عليه السلام) راجع به خضاب پرسيد. حضرت فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) خضاب مي‌كرد و اكنون موي خضاب شده‌ي آن حضرت در نزد ما موجود است[258].
8ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) و حسين بن علي و ابو جعفر محمد بن علي (امام باقر (عليه السلام) با خضاب مخصوصي به نام كتم موي خود را خضاب مي‌كردند و حضرت علي بن الحسين (امام سجاد (عليه السلام) با حنا و كتم خضاب مي‌فرمود[259].
9ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) نوره مي‌كشيد تا آن مقدار كه زير لنگ نبود، ديگري براي آن حضرت نوره مي‌كشيد، ولي آن مقدار از بدن را كه زير لنگ بود خود نوره مي‌كشيد[260].
10ـ حذيفة بن منصور مي‌گويد: شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام) كه مي‌فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر روز جمعه موهاي زهار و زير اليه را نوره مي‌كشيد[261].
11ـ حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: سنت آن است كه در هر پانزده روز يك مرتبه نوره كشيده شود و هر كس كه بيست روز بگذرد و نوره نكشد و پولي نداشته باشد، بايد قرض كند و خداوند قرض او را ادا مي‌كند. و اگر 40 روز بگذرد و نوره نكشد، نه مؤمن است و نه كافر و هيچ احترامي ندارد[262].
12ـ از امام علي (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: تراشيدن موي زير بغل بوي بد را از بين مي‌برد و موجب پاكيزگي و نيز از سنت و دستور آن پاك (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) است[263].
13ـ سليم فرازي از مردي از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) با سرمه سنگ هنگام رفتن به بستر خواب سرمه مي‌كشيد و عدد آن را طاق قرار مي‌داد[264].
14ـ زراة از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) قبل از آنكه بخوابد چهار مرتبه در چشم راست و سه مرتبه در چشم چپ سرمه مي‌كشيد[265].
15ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) در چشم راست خود سه مرتبه و در چشم چپ خود دو مرتبه سرمه مي‌كشيد... و سرمه داني داشت كه در شب با آن سرمه مي‌كشيد و سرمه‌ي آن سرمه سنگ بود[266].
16ـ حسين بن بسطام در كتاب طب الائمة از عبدالله بن ميمون از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) سرمه داني داشت كه هر شب سه مرتبه قبل از خوابيدن در هر چشمش سه ميل سرمه مي‌كشيد[267].
17ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود: چهار چيز است كه از اخلاق انبياء (عليهم السلام) محسوب مي‌گردد.
1ـ عطر زدن؛
2ـ نظات كردن
3ـ زايل كردن موي بدن با نوره؛
4ـ آميزش زياد با زن[268].
18ـ عبدالله بن سنان از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) مشكداني داشت كه هرگاه وضو مي‌گرفت با دستان‌ تر خود آن را مي‌گرفت و وقتي كه از منزل خارج مي‌شد، همه از بوي آن مي‌فهميدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است[269].
19ـ هر عطري كه به پيامبر (صلي الله عليه و آله) تقديم مي‌شد، خود را با آن معطر مي‌ساخت و مي‌فرمود: بويش خوش و حمل آن آسان است و اگر از استعمال آن عطر عذري داشت، تنها انگشت خود را بر آن مي‌گذاشت و استشمام مي‌فرمود[270].
20ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خود را با عود قماري بخور مي‌داد[271].
21ـ در كتاب ذخيره المعاد آمده است كه: مشك، بهترين عطر نزد آن حضرت بود[272].
22ـ اسحاق طويل عطار از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: هزينه پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي عطر بيشتر از خوراك او بود[273].
23ـ ابوبصير از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: عطر به شارب زدن از اخلاق پيامبران و احترام به فرشتگان كرام الكاتبين است[274].
24ـ سكن خزاز مي‌گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: بر هر كس كه به حد تكليف رسيده لازم است كه در جمعه شارب و ناخن‌هاي خود را كوتاه و مقداري عطر بزند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) در هر جمعه اگر عطر پيدا نمي‌كرد، بعضي از روپوش‌هاي زنان خود را گرفته و با آب تر مي‌كرد و به صورت خود مي‌گذارد[275].
25ـ اگر پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روز جمعه عطر پيدا نمي‌كرد، لباس رنگ شده به زعفراني را مي‌خواست و آب بر آن مي‌پاشيد و دست بر آن كشيده و بر صورت خود مي‌‌ماليد[276].
26ـ اسحاق بن عمار از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود: حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) وقتي كه در روز عيد فطر عطري پيدا مي‌كرد، اول به همسران خود تعارف مي‌كرد[277].
27ـ عيسي بن عبدالله از پدرش و او از جدش و او از امام علي (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود‌: پيامبر (صلي الله عليه و آله) دو چيز را رد نمي‌كرد و به صاحبش بر نمي‌گردانيد؛ عطر و شيريني (حلوا)[278].
28ـ غزالي هنگام بر شمردن صفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي‌گويد: عطر را دوست مي‌داشت و از بوهاي ناپسند بدش مي‌آمد[279].
29ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روغن [ماليدن به بدن] را دوست مي‌داشت و نمي‌پسنديد كه كسي در آن اهمال و بي‌توجهي كند و مي‌فرمود: ماليدن روغن به بدن موجب از بين رفتن غصه و پريشان حالي است[280].
30ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با انواع روغن بدن خود را روغن مالي مي‌كرد و قبل از محاسن سر خود را روغن مي‌ماليد و مي‌فرمود: سر، مقدم‌تر است[281].
31ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با روغن بنفشه روغن مالي مي‌كرد و مي‌فرمود: روغن بنفشه بهترين روغن‌هاست[282].
32ـ وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) روغن به بدن مي‌ماليد، از ابروهايش شروع مي‌كرد و سپس به شارب خود مي‌ماليد و آن‌گاه در بيني خود فرود برده و استشمام مي‌كرد و آن‌گاه سر خود را روغن مي‌ماليد[283].
33ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي رفع سردرد روغن به ابروهايش مي‌ماليد و شارب خود را با روغن غير از آن روغن كه محاسن خود را تذهين مي‌كرد، روغن مي‌ماليد[284].

 

» گالري تصاوير : مسجد النبي / ولادت /مبعث

» پخش مستقيم از : مکه مکرمه

» کتابخانه صوتي پيامبر (صل الله عليه و اله)

» زندگي نامه / احاديث پيامبر / متن هاي ادبي

» مقالات/ جنگهاي پيامبر (صل الله عليه و اله )

» پيامک : ولادت / عيد مبعث

_______________________________________________
[1] - بحار الانوار، ج 92، ص 216.
[2] - مجمع البيان، ج 10، ص 378.
[3] - همان، ج 9، ص 229، اين معني در مجمع البيان از عرباص بن سارية نيز نقل شده است.
[4] - همان، ج 8، ص 325.
[5] - همان، ج 10، ص 473. بخش اول اين حديث را مرحوم مجلسي در بحار از الدر المنثور سيوطي نقل كرده است.
[6] - همان.
[7] - الدرر المنثور، ج 6، ص 296. در اين رابطه روايات ديگري با اختلاف اندكي در مضمون فرمايش آن حضرت آمده است.
[8] - همان، ص 356.
[9] - معاني الاخبار، ج 2، ص 79 ـ 83.
[10] - همان.
[11] - احياء العلوم، ج 2، ص 354.
[12] - ارشاد القلوب، ص 55، باب 32.
[13] - علل الشرايع، ج 1، ص 124؛ عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 81. (اين معني در كتاب مجالس نيز نقل شده است).
[14] - مستدرك، ج 2، ص 69.
[15] - من لا يحضره الفقيه، ص 88.
[16] - اصول كافي، ج 2، ص 648. شيخ صدوق نيز اين روايت را به صورت مرسل (بدون سند) و نيز نوه‌ي مرحوم طبرسي در كتاب مشكوة از كتاب محاسن اين روايت را نقل نموده است.
[17] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[18] - همان، ص 25.
[19] - همان، ص 22.
[20] - اصول كافي، ج 2، ص 662. نوه‌ي شيخ طبرسي در كتاب مشكوة اين روايت را از كتاب محاسن نقل نموده است.
[21] - مستدرك، ج 2، ص 113.
[22] - اصول كافي، ج 6، ص 271. مشايخ ثلاث و برقي و حسين بن سعيد طبرسي و ديگران در اين باره روايات زيادي ذكر كرده‌اند.
[23] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 14.
[24] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[25] - همان.
[26] - همان.
[27] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[28] - مجموع اليبان، ج 10، ص 333: من براي ترويج مكارم و محاسن اخلاقي برانگيخته و مبعوث شدم.
[29] - من لا يحضره الفقيه، ص 458.
[30] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 17.
[31] - نهج البلاغه، خطبه 836.
[32] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 17.
[33] - سوره مزمل، آيه 10.
[34] - سوره فصلت، آيه 35.
[35] - سوره حجر، آيه 97 ـ 98.
[36] - سوره انعام، آيه 33.
[37] - سوره ق، آيه 38.
[38] - سوره سجده، آيه 26.
[39] - ميزان الحكمة، حرف صاد، باب الصبر.
[40] - سوره اعراف، آيه 136.
[41] - اين يك بشارت و جواز انتقام است.
[42] - سوره توبه، آيه 6.
[43] - اصول كافي، ج 2، ص 88.
[44] - معاني الاخبار، ص 261.
[45] - امالي، ج 2، ص 92.
[46] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 16.
[47] - همان، ص 22. اين روايت به دو طريق ديگر هم نقل شده كه در يكي از آن‌ها چنين آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچ‌گاه سائلي را جواب رد نداد، اگر چيزي داشت به ا و مي‌بخشيد و اگر نداشت مي‌فرمود: خدا برساند.
[48] - همان.
[49] - تفسير عياشي، ج 1، ص 203.
[50] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 21.
[51] -اصول كافي، ج 2، ص 241.
[52] - احياء العلوم، ج 2، ص 360 ـ 365.
[53] - همان، ص 363.
[54] - همان، ص 366.
[55] - اصول كافي، ج 2، ص 85. در اين رابطه اخبار و روايات خيلي زياد و غير قابل شمارش است و ما از هر فصلي تنها يك يا دو حديث را گزينش نموده و نقل مي‌نماييم.
[56] - همان، ص 102.
[57] - همان.
[58] - همان، ج 4، ص 55.
[59] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[60] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 36.
[61] - اصول كافي، ج 5، ص 518. بايد بررسي كرد كه چرا پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين كاري مي‌كرده است؟ آيا مي‌توان گفت كه زنان به دليل داشتن روح لطيف و عاطفه قوي نظري مي‌دهند كه به سود دشمن تمام مي‌شود و لذا موفقيت در جنگ مرهون مخالفت با نظر آنان است؟ خوب است كه دانشمندان و روانكاوان بحث كنند و نظرات كارشناسانه بدهند. (مترجم)
[62] - من لا يحضره الفقيه، ص 431.
[63] - خصال، باب الواحد الي المأة، حديث 9.
[64] - خصال، باب الواحد الي المأة، حديث 400.
[65] - اصول كافي، ج 5، ص 320. اين معني را شيخ صدوق و شيخ و ديگران به طرق زياد روايت كرده‌اند.
[66] - رساله محكم و متشابه، ص 91. اين مطلب در كتب شيعه و سني به طرق زيادي روايت شده است.
[67] - اصول كافي، ج 5، ص 320.
[68] - من لا يحضره الفقيه، ص 411. و نزديك به اين معني به طرق ديگر نيز روايت شده است.
[69] - همان.
[70] - تفسير عياشي، ج 1، ص 311.
[71] - قرب الاسناد، ص 47. اين روايت را شيخ كليني نيز نقل كرده و در باب نظافت گذشت كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي رفع سردرد خود به ابروهايش روغن مي‌ماليد.
[72][72] - اصول كافي، ج 8، ص 382.
[73] - اصول كافي، ج 6، ص 356. شيخ صدوق در علل الشرايع اين روايت و قريب به اين معني را نقل كرده است.
[74] - همان، ص 495.
[75] - من لا يحضره الفقيه، ص 13. روايات در اين زمينه فراوان است.
[76] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 41.
[77] - اصول كافي، ج 3، ص 445.
[78] - مقنع، ص 8.
[79] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 36.
[80] - همان، ص 41.
[81] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[82] - اصول كافي، ج 2، ص 648.
[83] - همان، ص 661.
[84] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[85] - همان.
[86] - همان.
[87] - همان.
[88] - من از نظر گفتار فصيح‌ترين مردم عرب زبان هستم و بهشتيان با زبان محمد سخن مي‌گويند.
[89] - احياء العلوم، ج 2، ص 363.
[90] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[91] - همان، ص 20.
[92] - من لا يحضره الفقيه، ص 221. در اين زمينه روايات فراوان است.
[93] - عوارف المعارف ص 41. اين معني در كتاب مكارم الاخلاق و جعفريات نيز نقل شده است.
[94] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 23.
[95] - اصول كافي، ج 4، ص 248 و ج 8، ص 147. شيخ صدوق اين روايت را بدون سند ذكر نموده، ولي روايتي نزديك به همين معني را با ذكر سند از حضرت رضا (عليه السلام) آورده است.
[96] - من لا يحضره الفقيه، ص 224.
[97] - محاسن، ص 173.
[98] - من لا يحضره الفقيه، ص 225
[99] - محاسن، ج 2، ص 293. روايات در مورد دعاي حضرت در خداحافظي فراوان و كاملا با يكديگر متفاوت مي‌باشند. اما با وجود اختلاف همه در يك نكته اتفاق دارند و آن عبارت از درخواست سلامتي و غنيمت براي مسافر است.
[100] - جعفريات، ص 75.
[101] - اصول كافي، ج 6، ص 532. اين روايت بدون ذكر سند در خصال نيز آمده است.
[102] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[103] - قطب رواندي، دعوات، به نقل از مستدرك، ج 3، ص 183. اين معني را شيخ كليني و شيخ صدوق به طرق زياد و نيز شيخ صدوق و برقي و حسين به سعيد در كتاب زهد نقل نموده‌اند.
[104] - اصول كافي، ج 6، ص 270.
[105] - همان، ص 271.
[106] - همان. مشايخ ثلاث و برقي و حسين بن سعيد و شيخ طبرسي و ديگران در اين رابطه احاديث فراواني نقل كرده‌اند.
[107] - همان، ج 8، ص 129 ـ 163 و ج 2، ص 129.
[108] - امالي، شيخ صدوق، ص 320.
[109] - احتجاج، ص 115.
[110] - احياء العلوم، ج 2، ص 367.
[111] - مستدرك، ج 3، ص 83.
[112] - محاسن برقي، ص 371.
[113] - محاسن برقي، ص 371.
[114] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 194.
[115] - همان، ص 26.
[116] - اصول كافي، ج 6، ص 258.
[117] - جعفريات، ص 65. نزد شما روزه داران افطار كردند و نيكان، نزد شما غذا خوردند و برگزيدگان بر شما درود فرستادند. اين روايت را شيخ كليني نيز از سكوني از حضرت صادق (عليه السلام) نقل نموده است.
[118] - اصول كافي، ج 6، ص 288.
[119] - اقبال، ص 364.
[120] - اقبال، ص 364.
[121] - صحيفة الرضا (عليه السلام) (به نقل از مستدرك، ج 3، ص 113، شيخ كليني نيز در اصول كافي اين روايت را ذكر كرده است).
[122] - همان، (به نقل از مستدرك، ج 3، ص 110).
[123] - اصول كافي، ج 6، ص 376.
[124] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 175.
[125] - همان، ص 32.
[126] - همان، ص 173.
[127] - همان.
[128] - جعفريات، ص 162.
[129] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 32.
[130] - جعفريات، ص 217.
[131] - محاسن، ص 476.
[132] - عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 72.
[133] - احياء العلوم، ج 2، ص 369.
[134] - همان، ص 371.
[135] - مكارم الاخلاق، ج 2، ص 26 و 29 ـ 31.
[136] - محاسن برقي، ص 460.
[137] - احياء العلوم، ج 2، ص 369.
[138] - مستدرك، ج 3، ص 106. (اين روايت را شيخ طبرسي و ديگران نيز نقل نموده‌اند).
[139] - اصول كافي، ج 6، ص 332. (اين معني را ايشان و ديگران به طرق ديگر نيز نقل كرده‌اند).
[140] - همان، ص 345.
[141] - امالي، شيخ طوسي، ج 2، ص 294.
[142] - اصول كافي، ج 6، ص 352.
[143] - مغافير، مقداري از گياهان است كه در شكم زنبور عسل مي‌ماند و عسل را بدبو مي‌كند.
[144] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 28.
[145] - برخي گفته‌اند: حضرت رسول، كم مي‌خورد كه ضرر نداشته باشد.
[146] - محاسن، ص 343.
[147] - همان، ص 470. (شبيه اين روايت در جعفريات آمده است).
[148] - اصول كافي، ج 6، ص 386. (اين معني در محاسن برقي آمده و شيخ كليني به طريق ديگر نيز آن را نقل نموده است).
[149] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 32.
[150] - همان.
[151] - همان.
[152] - مهج الدعوات، ص 355.
[153] - يعني اگر نامه‌اي به مهر و امضاي انسان باشد، بهتر از مطالبي بدون مهر و امضاست كه به دست مردم بيفتد و در حقيقت نوشته از او نباشد و در معرض اتهام قرار گيرد. (مترجم)
[154] - احياء العلوم، ج 2، ص 372 ـ 377.
[155] - همان.
[156] - مستدرك، ج 1، ص 203.
[157] - جعفريات، ص 184.
[158] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 37.
[159] - مستدرك، ج 1، ص 203.
[160] - كنز الفوائد، ص 285.
[161] - اصول كافي، ج 6، ص 446.
[162] - خصال، حديث 400. (شيخ صدوق اين روايت را مرسلا در خصال و صفاني در كتاب الشريف نقل نموده‌اند و از اين حديث كاملا به دست مي‌آيد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس پشمي را در حال ضرورت مي‌پوشيد، پس اگر در باب معاشرت روايت كرديم كه حضرت لباس پشمي مي‌پوشيد با اينجا كه مي‌گويد نمي‌پوشيد منافاتي ندارد).
[163] - مناقب، ج 1، ص 170.
[164] - جعفريات، ص 185.
[165] - من لا يحضره الفقيه، ص 135. (اين روايت در جعفريات نيز آمده است).
[166] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 96. (شيخ كليني اين معني را به سندي ديگر و نيز قرب الاسناد آن را نقل نموده‌اند).
[167] - اصول كافي، ج 6، ص 468.
[168] - همان، ص 473.
[169] - خصال، باب الاثنين.
[170] - اصول كافي، ج 6، ص 469.
[171] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 54. اين روايت در كتاب جعفريات نيز ذكر شده و برخي از مطالب به مناسبت اين موضوع ذكر گرديد.
[172] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[173] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 24. (به نقل از انس بن مالك)
[174] - همان، ص 22.
[175] - مناقب، ابن شهور آشوب، ج 1، ص 155.
[176] - معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 79 ـ 83.
[177] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 21. در احاديث فراواني ذكر شده كه بدن آن حضرت در هنگام راه رفتن كمي متمايل به جلو بود مانند كسي كه بر زمين شيب‌دار را برود.
[178] - عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ص 199.
[179] - نهج البلاغه، ترجمه‌ي فيض الاسلام، ص 500.
[180] - اصول كافي، ج 2، ص 129 و ج 8، 129. شيخ كليني اين معني را از هشام و ديگران از امام كاظم (عليه السلام) نقل نموده‌اند.
[181] - احياء العلوم، ج 2، ص 378.
[182] - اصول كافي، ج 8، ص 129 ـ 163.
[183] - امالي شيخ صدوق، ص 320.
[184] - احتجاج، ص 115.
[185] - نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 500.
[186] - مستدرك، ج 1، ص 245.
[187] - همان، ص 227.
[188] - نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 500.
[189] - محاسن، ص 13.
[190] - اصول كافي، ج 4، ص 15.
[191] - مهج الدعوات، ص 196.
[192] - اصول كافي، ج 3، ص 168.
[193] - همان.
[194] - با توجه به اينكه تشييع جنازه ثواب فراوان دارد احتمال مي‌رود كه جنازه مؤمني نبوده است كه امام (عليه السلام) براي تشييع آن به پا نخاسته است (مترجم)
[195] - قرب الاسناد، ص 42.
[196] - مستدرك، ج 1، ص 131.
[197] - جعفريات، ص 202.
[198] - اصول كافي، ج 3، ص 200. شيخ نيز اين روايت را نقل كرده است.
[199] - همان.
[200] - خداوند به شما پاداش دهد و شما را رحمت كند.
[201] - مسكن الفوائد، ص 117. (خداوند براي شما مبارك گرداند و بر شما ميمنت بدهد.)
[202] - شرح نفليه، ص 17
[203] - جعفريات، ص 30.
[204] - المجالس و الاخبار، ج 2، ص 147.
[205] - مقنع، ص 3.
[206] - جعفريات، ص 12.
[207] - استنجاء:‌ پاك كردن مخرج بول و غايط با آب، سنگ يا پارچه.
[208] - اصول كافي، ج 6، ص 474. اين معني در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب لباس عياشي از حسين بن سعيد از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده و در كتاب جعفريات نيز آمده است.
[209] - خصال، شيخ صدوق (باب الثلاثه).
[210] - تهذيب الاحكام، ج 1، ص 33.
[211] - جعفريات، ص 14.
[212] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[213] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[214] - اصول كافي، ج 2، ص 671.
[215] - چون نماز شب بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) واجب بود، نمي‌توان گفت كه واجب از پيامبر (صلي الله عليه و آله) فوت شده است؛ پس بايد گفت نماز شب به صورت مخصوصي چنانكه در روايات آمده آن شب از آن حضرت فوت شده و يا اين قضيه قبل از واجب شدن نماز شب بر آن حضرت اتفاق افتاده است. (مترجم)
[216] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 40.
[217] - همان.
[218] - همان، ص 41.
[219] - معاني الاخبار، ص 79 ـ 83.
[220] - بصائر الدرجات، ص 42.
[221] - الخرائج و الجرائح، ص 221.
[222] - مناقب، ج 1، ص 124.
[223] - اصول كافي، ج 2، ص 615. اين روايات از طرق ديگر نقل شده است.
[224] - يعني با انگشت به جايي اشاره نمي‌كرد.
[225] - معاني الاخبار، ص 79.
[226] - محاسن برقي، ص 147.
[227] - يعني به جاي اينكه بفرمايد: «لا والله» يعني نه به خدا سوگند، مي‌فرمود: «لا و استغفرالله».
[228] - اصول كافي، ج 7، ص 463.
[229] - همان، ج 2، ص 504.
[230] - منظور از گناه در مورد پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه معصوم است ترك اولي است. (مترجم)
[231] - اصول كافي، ج 2، ص 505.
[232] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 18.
[233] - احياء العلوم، ج 2، ص 378.
[234] - همان، ص 356 ـ 360.
[235] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[236] - اصول كافي، ج 5، ص 143.
[237] - همان، ص 314.
[238] - اقبال، ص 499.
[239] - بحار الانوار، ج 16، ص 16
[240] - احياء العلوم، ج 2، ص 372 ـ 377.
[241] - جعفريات، ص 184.
[242] - اصول كافي، ج 5، ص 28.
[243] - بحار الانوار، ج 82، ص 133.
[244] - بحار الانوار، ج 16، ص 275. روايتي وارد شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به عيادت بيماران مي‌پرداخت.
[245] - اصول كافي، ج 5، ص 28.
[246] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 24.
[247] - احياء العلوم، ج 2، ص 363.
[248] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.
[249] - قيلوله:‌ خواب قبل از ظهر.
[250] - همان، ص 124. در اين روايت در كتاب ديگري نيز غير از مناقب نيز نقل شده است.
[251] - همان، ص 34.
[252] - جعفريات، ص 156.
[253] - سوره اعراف، آيه 31: زينت خود را براي رفتن به هر مسجدي همراه خود برداريد.
[254] - خصال، باب الخمس، اين روايت را فتال نيشابوري در كتاب روضة الواعظين بدون ذكر سند روايت كرده است.
[255] - اصول كافي، ج 6، ص 487.
[256] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 73. در همين رابطه روايت است كه دفن كردن موي و ناخن و خون از سنت است.
[257] - اصول كافي، ج 6، ص 490.
[258] - من لا يحضره الفقيه، ص 30.
[259] - اصول كافي، ج 6، ص 490.
[260] - مكارم الاخلاق، ص 36.
[261] - اصول كافي، ج 6، ص 507.
[262] - روضة الواعظين، ص 262.
[263] - من لا يحضره الفقيه، ص 28
[264] - اصول كافي، ج 4، ص 493.
[265] - همان، ج 6، ص 495.
[266] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 36.
[267] - اصل سرمه كشيدن سنت است و اما اختلاف تعداد ميل‌هايي كه در روايات آمده مربوط به عمل متفاوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) است كه در اوقات گوناگون صورت گرفته است.
[268] - همان، ص 69. روايت در اين رابطه بسيار زياد است كه بخشي از آن‌ها گذشت و بخشي ديگر نيز خواهد آمد.
[269] - اصول كافي، ج 6، ص 515.
[270] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 35.
[271] - همان.
[272] - اصول كافي، ج 6، ص 515.
[273] - همان، ص 512.
[274] - همان، ص 510.
[275] - همان، ص 511.
[276] - من لا يحضره الفقيه، ص 114.
[277] - اصول كافي، ج 4، ص 170.
[278] - همان.
[279] - احياء العلوم، ج 2، ص 358.
[280] - مكارم الاخلاق، ج 1، ص 34.
[281] - همان
[282] - همان.
[283] - همان.
[284] - همان.
2ـ شيخ طبرسي از ام سلمه نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) آيات قرآن را از يكديگر جدا مي‌نمود و مي‌خواند[2].
3ـ شيخ ابوالفتوح در تفسير خود نقل مي‌كند كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي‌خوابيد مگر آنكه مسبحات را تلاوت مي‌كرد و مي‌فرمود: در اين سوره‌ها آيه‌اي است كه از هزار آيه بالاتر است. عرض كردند كه مسبحات كدام سوره‌ها هستند؟ فرمود: حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن، مسبحات هستند[3].

دیدگاه‌ها   

+1 #1 معرفي كتابعلي دبستاني 1389-04-23 19:16
خدمت دوستان عرض كنم كه سيره پيامبر اسلام در كتاب همنام گلهاي بهاري هم آمده كه توسط آقاي سيدي تاليف شده است.
اين كتاب را حجت السلام نقويان در برنامه بسمت خداي شبكه سه معرفي نموده و قسمتهايي از آنرا ميخواندند كه من عين همانها را در اين سايت خواندم.
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page