آداب قرآن خواندن پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ شيخ در كتاب مجالس از ابوالدنيا از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل ميكند كه: هيچ چيز مانع از قرائت قرآن پيامبر (صلي الله عليه و آله) نميگرديد مگر جنابت[1].
4ـ ابن ابي جمهور در كتاب درر اللئالي از جابر نقل ميكند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نميخوابيد مگر آنكه سوره «تبارك» و «الم التنزيل» را قرائت كند[4].
5ـ شيخ طبرسي ميگويد: روايت از اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السلام) است كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) سورهي «سبح اسم ربك الاعلي» را دوست ميداشت و اولين كسي كه «سبحان ربي الاعلي» گفت، ميكائيل بود[5].
6ـ شيخ طبرسي ميگويد: از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه «سبح اسم ربك الاعلي» را قرائت ميكرد ميفرمود: «سبحان ربي الاعلي». از علي (عليه السلام) نيز اين روايت نقل شده است...[6]
7ـ سيوطي از ابن امامه نقل ميكند كه گفت: با پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از حجة الوداع نماز ميخواندم. حضرت «لا اقسم بيوم القيامة» را زياد ميخواند. وقتي كه به اين آيه ميرسيد، «اليس الله بقادر علي ان يحيي الموتي» ميشنيدم كه ميفرمود: «بلي و انا علي ذالك من الشاهدين» آري و من بر اين امر گواهم[7].
8ـ سيوطي ميگويد: از ابن عباس روايت است كه: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه آيهي «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقواها» را تلاوت مينمود توقف ميكرد و ميفرمود: «اللهم ائت نفسي تقويها و زكيها. انت خير من زكيها. انت وليها و موليها».
خدايا! به روح من تقوي و تزكيه آن را عنايت كن. تو بهترين كسي هستي كه آن را تزكيه ميكني. تو سرپرست و مولاي روح من هستي.
ابن عباس ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين دعا را در نماز ميگفت[8].
تواضع و فروتني
1ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هر كس را كه ميديد به او سلام ميكرد[9].
2ـ محمد بن مسلم ميگويد: از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم كه ميفرمود: فرشتهاي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: خداوند، تو را مخير ساخته كه پيامبري تو همراه با بندگي و تواضع باشد يا همراه با پادشاهي! جبرئيل به پيامبر نگاهي كرد و با دست اشاره كرد كه تواضع را پيشه كن.
در اين هنگام بود كه آن فرشته كه كليدهاي گنجهاي زمين در دستش بود گفت: انتخاب اين كليدها نيز هيچ چيز [از مقامات معنوي] كه نزد پروردگارت داري، نميكاهد[10].
3ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) با فقيران و مساكين نشست و برخاست ميكرد و غذا ميخورد. پوزش عذرخواهان را ميپذيرفت... هيچگاه بر غلامان و كنيزان خود در غذا و لباس برتري نميجست. هيچ فرصتي را جز در راه كار براي خدا و يا اصلاح خويشتن از دست نميداد. گاهي به باغهاي دوستان خود تشريف ميبرد. هيچ فقيري را به خاطر فقر يا بيماري تحقير نميكرد و از هيچ پادشاهي به خاطر قدرتش نميترسيد. همه را يكسان به سوي خدا و حق دعوت مينمود[11].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس و كفش خود را وصله ميزد و گوسفند خود را ميدوشيد و با برده غذا ميخورد و روي زمين مينشست و سوار الاغ ميشد و ديگري را هم پشت سر خود سوار ميكرد و از اينكه چيزي از بازار بخرد و به منزل ببرد، شرم نداشت و با ثروتمند و فقير مصافحه ميكرد و دست خود را از دست هيچكس نميكشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد و به هر كس كه با او روبرو ميشد ـ ثروتمند يا فقير، كوچك يا بزرگ ـ سلام ميكرد و هر چه را كه به آن دعوت ميشد، بزرگ ميشمرد هر چند كه يك خرماي پوسيده ميبود.
هزينههاي بزرگ زندگي او اندك و طبع او بسيار بزرگ و معاشرت او نيكو بود. برخورد او خوش و هميشه بدون اينكه بخندد، متبسم و بدون اينكه عبوس باشد، همواره اندوهگين و بدون اينكه خوار و خفيف باشد، متواضع و بدون اينكه اسراف كند، بخشنده بود. وي بسيار رقت قلب و نسبت به هر مسلماني مهر و محبت داشت. هيچگاه از روي پرخوري و سيري آروغ نزد و به سوي هيچ خواستهاي دست طمع دراز نكرد[12].
5ـ شيخ صدوق با سند خود از حضرت رضا (عليه السلام) نقل ميكند كه آن حضرت از پدران خود روايت فرمود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است: من تا هنگام مرگ پنج چيز را رها نميكنم تا پس از من به عنوان سنت باقي بماند.
اول ـ روي زمين نشستن و غذا خوردن با بردگان؛
دوم ـ سوار شدن بر مركب برهنه؛
سوم ـ دوشيدن گوسفند با دست خود،
چهارم ـ پوشيدن لباس پشمين؛
پنجم ـ سلام كردن بر كودكان[13].
6ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر هر كوچك و بزرگ سلام ميكرد[14].
7ـ اميرمؤمنان (عليه السلام) به شخصي از بني سعد ميفرمايد: نميخواهي راجع به خودم و فاطمه مطلبي نقل كنم؟... يك روز صبح پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سوي ما آمد در حالي كه زير لحاف خوابيده بوديم، پس فرمود: السلام عليكم. ما سكوت كرده و خجالت كشيديم كه از زير لحاف بيرون بياييم. دوباره فرمود: السلام عليكم. باز ساكت مانديم. سپس فرمود: السلام عليكم. ما ترسيديم كه اگر جواب او را ندهيم برگردد. چون رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين بود كه سه مرتبه سلام ميكرد و اگر جواب نميشنيد بر ميگشت. پس جواب داديم: و عيك السلام يا رسول الله! وارد شو. پس حضرت وارد شد[15].
8ـ شيخ كليني از ربعي بن عبدالله از حضرت صادق (عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر بانوان سلام ميكرد و آنها جواب حضرت را ميدادند و اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) نيز به زنان سلام ميكرد ولي دوست نداشت كه بر دختران جوان سلام كند و ميفرمود: ميترسم كه از صداي آنها خوشم بيايد و گناهم بيشتر از ثوابم باشد[16].
9ـ شيخ طبرسي از كتاب نبوت از امام علي (عليه السلام) نقل ميكند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچگاه در هنگام مصافحه با كسي دست خود را از دست او نميكشيد تا طرف مقابل دستش را ميكشد و هيچكس براي رفع نياز خود با آن حضرت گفتگو نكرد مگر آن كه خود برخيزد برود و هيچكس با پيامبر (صلي الله عليه و آله) سخن نگفت مگر آن كه خودش گفتگو را قطع كند و ساكت بنشيند. و هيچگاه ديده نشد كه پاي خود را در حضور ديگري دراز كند و هيچگاه مخير بين دو كار نشد مگر آن كه كار دشوارتر را انتخاب كند و براي كار شخصي خو در صدد انتقام بر نيامد مگر آن كه حريم الاهي هتك شده بود كه در چنين صورتي خشم او براي خدا بود و هيچگاه تا زنده بود تكيه كرده غذا ميل نفرمود[17].
10ـ طفل شيرخواري را براي دعا نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميآوردند و آن حضرت آن طفل را به احترام والدينش روي دامن خود مينشانيد و گاهي طفل در لباس آن حضرت ادرار ميكرد. برخي افراد سر آن كودك فرياد ميزدند، ولي پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميفرمود: با تندي جلو ادرار كودك را نگيريد و صبر كنيد تا ادرار كند. پس او را دعا ميكرد و يا اسمي براي او انتخاب ميفرمود، خويشاوندان آن كودك خوشحال ميشدند و ميديدند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ادرار كودكشان ناراحت نشده است. پس وقتي كه ميرفتند، آن حضرت لباس خود را تطهير ميفرمود[18].
11ـ وقتي كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) سوار بر مركب بود به هيچكس اجازه نميداد كه همراه او پياده راه برود و لذا يا او را سوار ميكرد و يا ميفرمود: جلو برو و هر جا كه ميخواهي بيا مرا ملاقات كن[19].
12ـ عبدالله بن مغيره به واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) وقتي كه به منزلي ميرفت در نزديكترين جا به محل ورود مينشست[20].
13ـ در كتاب غوالي اللئالي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه: آن حضرت دوست نداشت كه هنگام ورود به مجالس، جلو پاي او كسي بلند شود و لذا وقتي كه وارد ميشد، چون مردم ميدانستند كه دوست ندارد هيچكس جلو پاي او بلند نميشد، ولي وقتي كه بلند ميشد كه به منزل برود، همراه آن حضرت ميرفتند[21].
14ـ شيخ كليني از جابر نقل ميكند كه حضرت باقر (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) مانند بردگان غذا ميخورد و مينشست و بر روي زمين غذا ميخورد و ميخوابيد[22].
15ـ ابن عباس ميگويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر روي زمين مينشست و [با دست] خود گوسفند ميدوشيد و دعوت بردگان را براي خوردن نان جو ميپذيرفت[23].
آداب معاشرت و مكارم اخلاقي پيامبر (صلي الله عليه و آله)
1ـ اخلاق پيامبر (صلي الله عليه و آله) نرم بود و به كسي ظلم نميكرد و كسي را تحقير نمينمود و نعمتهاي الاهي ـ هر چند ناچيز ـ در نظر او بزرگ و با عظمت بودند. از هيچ نعمتي بدگويي نميكرد. نه غذايي را تعريف و مدح ميكرد و نه مذمت و بدگويي.
دنيا و حوادث تلخ آن وي را غضبناك نميساخت و اگر حقي از كسي پايمال ميشد به گونهاي خشمگين ميشد كه كسي نميتوانست آن حضرت را بشناسد. در اين هنگام بود كه از هيچ چيز پروايي نداشت تا آنكه حق ياري شود[24].
2ـ رسم پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه همواره اهل فضل و دانش را ميپذيرفت ومتناسب با فضيلتي كه در دين داشتند، آنها را احترام ميكرد، حوايج هر كدام را برخي يك حاجت و برخي دو حاجت و برخي بيشتر برآورده ميساخت و آنان را به اصلاح امور و برطرف كردن نواقص خود وادار ميكرد و دربارهي جامعه از آنان پرسش ميفرمود و مطالب لازم را براي آنها بيان ميكرد و تأكيد مينمود كه بايد اين مطالب را حاضران به غايبان برسانند. و دستور ميداد كه نيازهاي نيازمندان را به من ابلاغ كنيد و بدانيد كه اگر كسي براي رفع نياز محتاجان نزد حاكم وساطت كند، خداوند گامهاي او را در قيامت ثابت و استوار ميسازد.
در نشستهاي آن حضرت جز اينگونه مسايل چيزي مطرح نميگرديد و اجازهي طرح مطالبي ديگر را نميداد. آنان به اميد كسب فيض به حضورش ميرسيدند و بدون اينكه بهرهاي ببرند، متفرق نميشدند و به عنوان راهنماي ديگران از حضورش خارج ميگرديدند[25].
3ـ امام حسين (عليه السلام) ميفرمايد: از پدرم راجع به زندگي اجتماعي و آداب معاشرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) با مردمان پرسيدم، فرمود: زبان خود را از سخنان غير لازم و ضروري حفظ ميكرد و با مردم مأنوس بود و آنها را از خود نميراند. بزرگ و مهتر هر گروه و قومي را احترام ميكرد و او را بر قوم و قبيلهاش حكومت ميداد و بدون اينكه از مردم رو برگرداند و ترشرويي كند، از آنان برحذر بود. از ياران خود دلجويي و تفقد ميكرد و از احوال عمومي مردم جويا ميشد و اگر كسي كار شايستهاي انجام ميداد، او را تحسين و تقويت ميكرد و هرگز در كارهايش تندروي و كندروي نمينمود. از جريانهاي اجتماعي و اوضاع و احوال مردم غافل نبود كه مبادا منحرف شوند.
دربارهي حق افراط و تفريط نمينمود [نه از آن ميگذشت و نه براي تحقق آن از حق تجاوز ميكرد] اطرافيان او از افراد شايسته اجتماع بودند. بهترين افراد نزد آن حضرت خيرخواه ترين آنان نسبت به مردم و كساني بودند كه با آنها همدردي و همسويي بيشتري داشته باشند[26].
4ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) حق هر يك از كساني را كه در مجلس او حضور داشتند، ادا ميكرد و كسي احساس نميكرد كه ديگري نزد آن حضرت از او محترمتر است. با هر كس مينشست آنقدر تحمل ميكرد تا خودش برخيزد و برود. هر كس كه حاجتي داشت يا به مقصود خود ميرسيد و يا با بيان حضرت قانع ميگرديد. اخلاق آن حضرت به قدري نرم بود كه مردم او را چون پدري مهربان ميدانستند و از رفتار يكساني برخوردار بودند. مجلس آن حضرت مجلس بردباري و حيا و صداقت و امانت بود و كسي در آن مجلس صداي خود را بلند نميكرد و هيچكس هتك حرمت نميشد و لغزش كسي بازگو نميگرديد. رفتارشان با يكديگر با تقوا و تواضع بود. به بزرگترها احترام و به كوچكترها ترحم مينمودند و افراد نيازمند و غريب را بر خود مقدم ميداشتند.
امام حسين (عليه السلام) ميفرمايد: از پدرم پرسيدم كه رفتار آن حضرت با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمود: همواره خوشرو و نرم بود نه خشن و درشتخو و سبك سر و فحّاش و عيبجو. كسي را زياد ستايش نميكرد و اگر به چيزي رغبت نداشت به آن توجه نمينمود. به گونهاي بود كه مردم از او نااميد نميشدند. خود را از سه چيز برحذر ميداشت:
ـ جدال، پر حرفي و بيان مطالب بيهوده.
و در مورد ديگران نيز از سه چيز پرهيز ميكرد:
ـ هيچگاه كسي را سرزنش نميكرد و از او عيب نميگرفت.
ـ در مورد مردم عيبجويي نميكرد.
ـ فقط در جايي كه اميد ثواب داشت سخن ميگفت.
چون ساكت ميشد، ديگران سخن ميگفتند، در محضر آن حضرت نزاع بر سر مطلبي در نميگرفت. اگر كسي صحبت ميكرد، همه ساكت ميشدند تا سخن او به پايان برسد و هر يك به نوبت سخن ميگفتند. اگر آنها از شنيدن مطلبي به خنده ميافتادند، حضرت نيز ميخنديد و اگر از چيزي تعجب مينمودند، وي نيز تعجب ميكرد. بر بيادبي اشخاص غريب در هنگام سؤال و سخن صبر ميكرد به گونهاي كه اصحاب ميخواستند او را تنبيه كنند.
در رابطه با حاجتمندان ميفرمود: آنان را كمك و ياري برسانيد.
هرگز ستايش كسي را نميپذيرفت مگر اينكه به عنوان تشكر از آن حضرت باشد و حرف زدن هيچكس را قطع نميكرد مگر آنكه از حد مشروع [با غيبت، تهمت، استهزاء و امثال آن] تجاوز ميكرد كه در اين صورت حضرت او را با بلند شدن و يا نهي كردن از سخن گفتن باز ميداشت[27].
5ـ امام علي (عليه السلام) ميفرمايد: شنيدم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ميفرمود: بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها[28].
6ــ امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: خداوند، پيامبرش را به اخلاقي نيكو و شايسته متصف ساخته است. پس خودتان را بيازماييد. اگر از آن اخلاق در وجودتان هست خداي را شكر بگوييد و بخواهيد تا آن را در شما بيافزايد. سپس حضرت ده صفت را ذكر فرمود كه عبارتند از:
اول يقين: دوم قناعت، سوم استقامت. چهارم سپاسگذاري. پنجم بردباري. ششم خوشرويي. هفتم غيرت. هشتم سخاوت. نهم شجاعت. دهم جوانمردي[29].
7ـ انس بن مالك ميگويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شجاعترين و نيكوترين و بخشنده ترين مردم بود. يك شب صداي هولناكي در مدينه شنيده شد و مردم با دلهرهي عجيبي به سوي آن صدا روانه شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ديدند كه بر اسب ابوطلحه سوار است و شمشير به گردن آويخته و قبل از آنها به سمت آن صدا حركت كرده بود. به مردم فرمود: نهراسيد. ما بررسي كرديم و جز يك صدا چيزي نبود[30].
8ـ امام علي (عليه السلام) ميفرمايد: چون آتش جنگ برافروخته ميگرديد و دو لشكر كفر و اسلام به هم ميرسيدند، ما به پيامبر (صلي الله عليه و آله) پناهنده ميشديم و هيچكس به دشمن، نزديكتر از آن حضرت نبود[31].
ابو سعيد خدري نقل ميكند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دختران پشت پرده با حياتر بود. وي اگر چيزي را نميپسنديد، ما از چهرهي او ميفهميديم[32].
9ـ حفص بن غياث از حضرت صادق (عليه السلام) نقل ميكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: اي حفص! هر كه صبر يا بيتابي كند، اندكي صبر و بيتابي نموده است [چون دنيا محل گذر است] در هر كاري صبر را از دست مده، چون خداوند عزوجل پيامبر را مبعوث به رسالت و مأمور به صبر و مدارا نمود و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ»[33].
و نيز فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيم»[34].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر مصيبتهاي بزرگ و تهمتهاي سهمگين صبر نمود و چون دلتنگ گرديد، اين آيه نازل شد: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ»[35].
پيامبر (صلي الله عليه و آله) را تكذيب و متهم نمودند و آن حضرت اندوهگين شد. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»[36].
پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) صبر و تحمل ميكرد ولي دشمنان از اين حد گذشتند. خداوند را يادآوري نمود، آنها خدا را نيز تكذيب كردند. حضرت فرمود: تا كنون در رابطه با خود و خانواده و آبرويم تحمل كردم، ولي در رابطه با [بدگويي و تكذيب] خدايم نميتوانم صبر كنم. پس اين آيه نازل شد: «فاصبر علي ما يقولون»[37]. پس در همه امور صبر نمود تا آنگاه كه در رابطه با خاندانش به او بشارت دادند كه به عنوان امامان مردم برگزيده شده و به صبر و بردباري توصيف شدند. خداوند فرمود: «وَجَعَلْنَاْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»[38].
در اين هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجر»[39].
و شكر الاهي را بجاي آورد. پس خداوند چنين فرمود: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ»[40].
و پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين رابطه فرمود: «لند بشري و انتقام»[41]. پس خداوند اجازه داد كه آن حضرت با مشركان نبرد كند، اين آيه را نازل فرمود: «وَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ مرصد واقتلوهم حيث ثقفتموهم مَرْصَدٍ»[42].
پس خداوند آنان را به دست رسول الله و يارانش از بين برد و براي آن حضرت ثواب و پاداش را كه در آخرت براي او ذخيره كرده قرار داد. پس هر كس كه صبر كند و به حساب خدا بگذارد، از دنيا نخواهد رفت تا خداوند چشم او را در رابطه هلاكت دشمنانش روشن گرداند و در عين حال پاداش ذخيره شده اخروي را هم به او عطا خواهد كرد[43].
10ـ احمد بن ابي عبدالله از پدرش در حديثي مرفوع از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل ميكند كه فرمود: جبرئيل آمد و گفت: اي پيامبر خدا! خداوند مرا با ارمغاني به سوي شما فرستاده است. گفتم: آن چيست؟ گفت: صبر و نيكوتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: رضا و از آن بهتر، گفتم چيست؟ گفت زهد و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: اخلاص و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: يقين و از آن بهتر. گفتم چيست؟ گفت: پلكان رسيدن به يقين كه عبارت از توكل بر خداوند است. گفتم: توكل بر خدا چيست؟ گفت: آن است كه انسان بداند كه مخلوق نه ضرر ميرساند و نه منفعت و نه چيزي ميبخشد و نه چيزي ميگيرد. و اين است كه انسان از مردم نااميد باشد. پس اگر چنين بوده كاري براي غير خدا انجام نميدهد و اميد و وحشتي از كسي غير خدا ندارد و به هيچ كس غير خدا دل نميبندد. اين است معناي توكل. گفتم: اي جبرئيل! معناي صبر چيست؟ گفت: آنكه انسان در سختيها صبر كند چنانكه در خوشيها و تنگدستي صبر كند چنانكه در حال ثروت و در بلا و مصيبت صبر كند چنانكه در حال عافيت و هيچ يك از احوال ناگوار خود را به كسي به عنوان شكايت نگويد.
گفتم: تفسير و معناي قناعت چيست؟ گفت: به آن چه كه از دنيا به او رسيده به اندك قانع و در مقابل عطاي كم شكرگزار باشد. گفتم: تفسير رضا چست؟ گفت: انسان راضي هرگز نسبت به مولاي خويش غضبناك نميشود؛ خواه از دنيا چيزي به او برسد يا نرسد و كسي است با اعمال اندك خود از خود راضي نميشود.
گفتم: معنا و تفسير زهد چيست؟ گفت: كسي كه محبوب خالق خود را دوست دارد و مبغوض خالقش را مبغوض و از حلال دنيا دوري ميگزيند و به حرام آن توجه نميكند، چون در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب است. و به همه مسلمانان مانند خويش ترحم ميكند و از سخن گفتن پرهيز ميكند چنانكه از مردار متعفن و از زرق و برق دنيا روبر ميگرداند چنانكه از اتش كه مبادا او را در بگيرد و آرزوي خود كوتاه ميكند و هميشه مرگ را بين دو چشم خود ميبيند، گفتم: اي جبرئيل! تفسير اخلاص چيست؟ گفت: مخلص كسي است كه از مردم چيزي نميطلبد تا اين كه خودش آن را به دست بياورد و وقتي كه يافت راضي ميشود و اگر باقيمانده داشت، در راه خدا آن را ميبخشد. پس اگر از مخلوق در خواست نكرد به عبوديت و بندگي اقرار نموده و اگر يافت و راضي شد از خدا راضي شده است و خدا از او راضي است و اگر بخشيد به خداي خويش اعتماد نموده است.
گفتم: تفسير يقين چيست؟ گفت: مؤمني كه براي خدا به گونهاي كار ميكند كه گويا خدا او را ميبيند و اگر او خدا را نميبيند، خدا او را ميبيند. و يقينا ميداند كه آنچه كه بايد به او برسد، حتما خواهد رسيد و آن چه كه به او نرسيده از روي خطا و اشتباه نبوده است. اينها همه از شاخههاي درخت توكل و پلههاي نردبان زهد بود[44].
11ـ در كتاب نبوت از حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در توصيف آن حضرت چنين آمده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سخاوت و جرأت و صراحت لهجه و صداقت و وفاي به عهد و پيمان و اخلاق نرم و كرامت در معاشرت از همه مردم بالاتر و برتر بود. هر كس كه در وهلهي اول با آن حضرت برخورد ميكرد، هيبت و شكوه خاصي از آن حضرت در دل خود احساس ميكرد ولي همين كه با آن حضرت انس ميگرفت احساس علاقه و نزديكي خاصي مينمود. من كسي را قبلا و بعد از آن مانند آن حضرت نديدم[45].
12ـ شيخ در امالي از محمد بن حسين بن زيد بن علي از حضرت رضا (عليه السلام) نقل ميكند كه آن حضرت نيز از پدران بزرگوارش روايت نموده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: مكارم الاخلاق را پيشه خود كنيد كه خداوند، مرا به مكارم اخلاقي مبعوث فرموده است و از جمله مكارم اخلاقي اين است كه: انسان كسي را كه به او ظلم نمود عفو نمايد و به كسي كه او را محروم ساخته چيزي عطا كند و با كسي كه با او قطع رابطه كرده ارتباط برقرار كند و به ديدار كسي كه به ديدار او نميآيد برود[46].
13ـ هيچگاه با كسي سخن ناپسند نميگفت و ميفرمود: بهترين شما خوش اخلاقترين شماست. و هيچگاه غذايي را مذمت يا تعريف نميكرد. در حضور او اصحاب با يكديگر درگيري لفظ نداشتند و هر كس كه دربارهي آن حضرت سخن ميگفت، معتقد بود كه مانند او را قبل از آن و بعد از اين نديده است[47].
14ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) هيچگاه پاي خود را در ميان اصحاب دراز نميكرد و اگر كسي با وي مصافحه ميكرد، حضرت دست خود را نميكشيد تا طرف مقابل دست خود را بكشد. وقتي كه مردم اين نكته را احساس كرده بودند، دست خود را ميكشيدند[48].
15ـ صفوان از حضرت صادق (عليه السلام) به نقل از سعد اسكاف در يك حديث شريف در رابطه با لباس پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميگويد: وقتي كه با كسي همنشين ميشد تا وقتي كه او حضور داشت، حضرت لباس و زيور خود را بيرون نميآورد[49].
16ـ يونس شيباني ميگويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: چه مقدار با همديگر شوخي ميكنيد؟ عرض كردم: اندك و كم. فرمود: چرا با هم مزاح نميكنيد؟ مزاح از خوش اخلاقي و موجب ادخال سرور در قلب برادرت ميباشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با افرادي شوخي ميكرد و قصد داشت كه او را مسرور سازد[50].
17ـ محمد بن عرفه به نقل از حضرت صادق (عليه السلام) ميگويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا ميخواهيد بگويم كه كداميك از شما به من شبيهتر هستيد؟ گفتند: آري، اي پيامبر خدا. فرمود: هر كدام كه اخلاقتان بهتر و برخوردتان با مردم نرمتر و احسانتان به خويشاوندان و محبتتان به برادران ديني و صبرتان در رابطه با اجراي حق و فرو بردن خشمتان بيشتر باشد و عفو گذشت بهتري داشته و در حالت خشنودي و خشم، بيشتر از ديگران انصاف به خرج بدهيد[51].
18ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) اهل دانش را به تناسب اخلاق و ارزشي كه داشتند احترام ميكرد و با افراد شريف و آبرومند ارتباط عاطفي داشت. با خويشاوندان خود صله رحم ميكرد بدون آنكه آنها را بر كساني كه بالاتر از آنها بودند، برتري و امتياز ببخشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هيچكس ظلم و ستم نمينمود[52].
19ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) از همه ديرتر به خشم ميآمد و از همه زودتر از افراد راضي ميشد و از همه مردم نسبت به آنان مهربانتر و نيكو روشتر و نافعتر بود[53].
20ـ پيامبر (صلي الله عليه و آله) به نيكوترين وجه از مردم راضي و خشنود ميگرديد. مردم را با تمام وجود و نهايت جديت موعظه و نصيحت ميكرد و وقتي كه به غضب ميآمد [كه هيچگاه جز براي خدا نبود] هيچ چيز در مقابل او توان مقابله نداشت.
اين قاطعيت در تمام امور زندگي او وجود داشت. وقتي كه با حادثهاي برخورد ميكرد، آن را به خدا واگذار ميفرمود و به قدرت و توان خود اعتماد نميكرد، بلكه از خدا راه رهايي از آن را ميطلبيد[54].
21ـ شيخ كليني از سلام بن مستيز از حضرت باقر (عليه السلام) نقل ميكند كه فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: هر عبادتي و هيجان و شوري، كم كم به سستي و ضعف ميگرايد. اگر كسي هيجان خود را با سنت من منطبق سازد هدايت ميشود، ولي اگر از سنت من فاصله گرفت، خودش گمراه و عمل او نيز ضايع خواهد گشت.
آگاه باشيد كه من نماز ميخوانم و ميخوابم و روزه ميگيرم و افطار ميكنم و ميخندم و گريه ميكنم. هر كس كه از روش من فاصله بگيرد از من نيست[55].
22ـ شيخ كليني از بحر سقا نقل ميكند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: اي بحر! خوش اخلاقي موجب آسان شدن امور است. سپس روايتي خواند كه مضمون آن چنين بود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) خوش اخلاق بود[56].
حسين بن موسي از پدرش و او از پدرانش و آنها از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل كردهاند كه فرمود: نسبت به زحمات و خدمات پيامبر (صلي الله عليه و آله) ناسپاسي شد و خير آن حضرت شامل حال قريش و عرب و عجم گرديد و هيچكس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه گوي سبقت نبرده بوده است و ما خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) نيز چنين هستيم. هيچكس از زحمات ما قدرشناسي نميكند و نيز از خدمات مؤمنان برگزيده تقدير و ستايش نميشود[57].
23ـ هيچكس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) چيزي نخواست كه جواب منفي بشنود. و آن حضرت هيچ سائلي را جواب رد نميداد. اگر ميتوانست حاجت او را بر ميآورد و اگر نميتوانست با زبان خوش او را قانع ميساخت. نماز او در عين تمام و كمال از همه سبكتر و خطبهها و سخنراني هايش كوتاه تر بود و از بيهوده گويي به شدت پرهيز داشت.
24ـ عجلان ميگويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه سائلي آمد حضرت برخاست و از زنبيلي كه در آن خرما بود مشتي برداشت و به او داد. سائل ديگري آمد و حضرت يك مشت ديگر به او دارد. تا سه نفر فقير آمدند، ولي حضرت به فقير چهارم فرمود: خدا ما و تو را روزي بدهد. سپس فرمود: پيامبر (صلي الله عليه و آله) چنين بود كه هيچ سائلي را از مال دنيا محروم نميكرد.
روزي زني به پسرش گفت: نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) برو و اگر هيچ نداشت پيراهن او را بخواه. وي نزد حضرت آمد و چيزي خواست. حضرت فرمود: هيچ چيز نزد ما وجود ندارد. عرض كرد: پيراهنت را به من بده. حضرت پيراهن خود را بيرون آورد و نزد او افكند. [طبق يك روايت به او بخشيد] پس خداوند فرمان ميانه روي به او داد و فرمود: «وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (اسراء، 31) دست خود را به گردن خود بسته مدار و به طول كامل آن را باز مكن كه در نتيجه ملامت شده و حسرت زده ميشوي[58].
دیدگاهها
اين كتاب را حجت السلام نقويان در برنامه بسمت خداي شبكه سه معرفي نموده و قسمتهايي از آنرا ميخواندند كه من عين همانها را در اين سايت خواندم.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا