دیباچه
شكافنده علوم و دانشها, پنجمین اختر فروزان آسمان امامت، هفتمین گوهر عرش عصمت، و تبیین كننده علوم اسلام, امام محمد باقر (علیه السلام) امامی هستند كه همانند دیگر اجداد طاهرینش تمامی لحظات عمر با بركتشان در راه ارشاد و هدایت انسانها سپری شد.
امامی كه از زمینه سازیهای پدر بزرگوارشان امام سجاد (علیه السلام) در راستای معرفی مكتب تشیع، و مبارزه با طاغوتها و انحرافات، بهرهبرداری بسیار كردند و با تربیت شاگردان برجسته و تبیین فقه ناب اهل بیت (علیهم السلام) بزرگترین قدم را برای شناسایی تشیع و مكتب اهل بیت (علیهم السلام) برداشتند. ایشان تجسمی از ارزشهای والای انسانی و كمالات اخلاقی بودند كه لحظه لحظهی زندگی هدفمندشان درسهای بزرگ انسانی را الهام می بخشد.
در این نوشتار كوتاه ـ كه بنا را بر مختصر نویسی گذاردهایم ـ گوشهای از حیات پر ثمر آن حضرت (علیه السلام) و مناقب ایشان را به تحریر درآوردیم. هر چند این مهم از عهده ما خارج است ولی به اندازهی توان و با توجه به كوتاهی مقال به بیان مختصری از مناقب انبوه امام (علیه السلام) میپردازیم.
كودك دشت نینوا
امام پنجم محمد بن على بن الحسین (علیهم السلام) در روز اوّل ماه رجب ـ به نقلى در سوم ماه صفرـ سال 57 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد و جهان را با جمال دلبربایش جلوهاى دیگر بخشید.
كنیهى حضرت، ابو جعفر و القاب مشهور حضرت،شاكر، هادی، امین، شبیه (زیرا شبیه پیامبر بودند) و مشهورترین آن باقرالعلوم (علیه السلام) مىباشد.
مادر بزرگوارشان ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (علیه السلام) است. لذا امام باقر (علیه السلام) از مادر هم علوى هستند؛ یعنی از پدر حسینى و از مادر حسنی. از این رو ایشان اولین هاشمی هستند كه از پدر و مادر علوی و فاطمی میباشند.
در جلالت و مقام مادرشان همین بس كه امام صادق (علیه السلام) در مورد ایشان فرمودند: « در خاندان امام حسن (علیه السلام) زنى چون او نبود ».
امام باقر (علیه السلام) در مورد مادر خویش میفرمایند: « مادرم كنار دیواری نشسته بود كه ناگاه دیوار شكاف خورد و صدای آن به گوش رسید. مادرم به دیوار اشاره كرد و فرمود:«لا و حق المصطفی با اذن الله لك فی السقوط؛ نه به حق مصطفی، خدا به تو اجازه فرود آمدن ندهد» و دیوار معلق ماند و فرو نریخت تا مادرم از آنجا گذشت، سپس پدرم امام زین العابدین (علیه السلام) از طرف او صد دینار صدقه دادند.
همچنین این بانوى مجلله در واقعهى عاشورا به همراه زینب كبرى (علیهاالسلام) و دیگر زنان اهل بیت(علیهم السلام) حضور داشتند و طعم اسارت و مصیبتهای عظیم حادثه عاشورا چشیده و تمام وقایع از كربلا تا شام را شاهد بودند و در وظیفه رساندن پیام عاشورا و قیام حسینى به گوش جهانیان نقش بسزایی داشتند.
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) نیز در هنگام حادثه عاشورا طفلى سه یا چهار ساله بودند و در كربلا حضور داشتند. درد و رنج عطش كودكان كربلا را چشیدند و از نزدیك تمامى, مصائب و فجایعى را كه از طرف بنى امیه به خاندان ایشان وارد شد با چشمان كوچك اما الهی خویش دیدند. چنانچه از خود حضرت نقل شده است كه فرمودند: هنگامى كه جدّم حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت و آن چه در آن روز بر ما گذشت همه را به خاطر دارم.
شكافنده علم
مشهورترین لقب امام محمد باقر (علیهاسلام) باقر العلوم مىباشد، لقبى كه رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) ایشان را به آن ملقب فرموده بودند. نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) به جابر ابن عبد الله انصارى از صحابه گرانقدر خود فرمودند: « جابر تو زنده خواهى ماند و فرزندم محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام) را كه نامش در تورات باقر است مىبینی، آنگاه كه او را دیدى سلام مرا به او برسان» .
از جابر بن عبد الله جعفى كه یكى از شاگردان امام بود سؤال شد كه، چرا محمد بن على (علیهماالسلام) را باقر نامیدند؟ گفت: لانه بقر العلم بقراً اى شقه شقاً واظهره اظهاراً؛ یعنى، او زمین علم را شكافت و حقایق پنهان آن را آشكار ساخت.
همچنین پیامر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ویخرج من صلبه سمیى واشبه الناس بى یبقر العلم بقراً وینطق بالحق ...
از صلب امام زین العابدین (علیه السلام) فرزندى خواهد آمد كه نامش نام من است و در خلقت و شمایل شبیه من باشد. او علم را مىشكافد چنانكه كشاورزى زمین را بشكافد.
وصف دلبران در حدیث دیگران
ابن حجر از علماى اهل تسنّن درباره امام (علیه السلام) مىگوید: او را باقر از این جهت گفتند كه همچنان كه زمین را مىشكافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزشمند آن را كشف و استخراج كنند، او نیز زمین علم را شكافت و دقایق و حقایق احكام را آشكار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گردانندهى آن گفتند و این نكتهاى است واضح كه جز بر كور دلان مخفى نماند.
محمد بن طلحه شافعى دربارهى امام (علیه السلام) مىگوید: محمد بن على، ابو جعفر، باقر العلوم، شكافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاكیزه ،علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپرى كرد و به عالى ترین درجات تقوى راه یافت.
ذهبى مىگوید: محمد بن على از كسانى بود كه بین علم و عمل، آقایى و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت جمع كرد و صلاحیت براى خلافت داشت .
پاكسازی اسلام از غبار تحریفات و احیای فقه
پس از آنكه امام محمد باقر (علیه السلام) امر امامت را عهده دار شدند, زمانی بود كه نارضایتی مردم باعث قیامهایی در گوشه و كنار كشور پهناور اسلامی شده بود و این موقعیت برای احیای سنت فراموش شده نبوی فرصت مناسبی بود. حضرت از این مجال بیشترین و بهترین استفاده را بردند و پاكسازی اسلام از غبار تحریفات بنی امیه و همچنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیتهای خویش قرار دادند.
سالهای (94-114) زمان پیدایش مشربهای فقهی و اوج گیری نقل حدیث دربارهی تفسیر میباشد. از علمای اهل سنّت كسانی مانند ابن شهاب زهری، مكحول،قتاده، هشام بن عروه و ... در زمینهی نقل حدیث و ارائهی فتوا فعالیت میكردند.
وابستگی عالمانی مانند زهری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاة كه همگی كم و بیش به دستگاه حاكمیت اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به دور از شائبههای تحریف عمدهی خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح میكرد.
با نگاهی به فراوانی روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، میتوان گفت كه علم فقه نزد اهل سنّت از این دوره به بعد وارد مرحله تدوین خود شده است.
اولین بار در سال 100 هجری عمر بن عبدالعزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به ابوبكر بن حزم صادر كرد. این خود بهترین شاهد است بر شروع تكاپوی فرهنگی اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (علیه السلام). از این رو امام احساس میكرد كه میبایست با ابراز و اشاعهی نظرات فقهی اهل بیت در برابر انحرافاتی كه به دلایل مختلفی در احادیث اهل سنت رسوخ كرده بود، موضعگیری نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان و تقیه، نماز میت و ... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (علیه السلام) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یك جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود كه شیعه تدوین فرهنگ خود ـ شامل فقه و تفسیر اخلاق ـ را آغاز كرد.
پیش از این در جامعهی اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حد گسترده و به طور كامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیریهای سیاسی و اندیشههای مادیگرایانهی شدیدی كه دامنگیر دستگاه حكومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود.
جلوگیری از تدوین حدیث كه به دستور خلیفهی اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمدهی انزوای فقه بود، فقهی كه حداقل 80 درصد آن متكی به احادیث روایت شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود.
ذهبی از ابوبكر نقل میكند كه گفت: « فلا تحدّثوا عن رسول الله (صلي الله عليه و آله) شيئاً، فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب الله فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیزی نقل نكیند و در جواب كسانی كه از شما دربارهی حكم مسألهای پرس و جو میكنند بگویید: كتاب خدا (قرآن) میان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»
در این زمینه از عمر نیز چنین نقل شده: « أقلّوا الرّواية عن رسول الله و أنا شريككم؛ از رسول (صلی الله علیه و آله) كمتر حدیث نقل كنید كه در این كار من هم شما را همراهی میكنم. »
و از معاویه نقل میكنند كه گفت: عليكم من الحديث بما كان في عهد عمر،فانّه كان قد أخاف الناس في الحديث عن رسول الله (صلي الله عليه و آله).
به روایاتی كه در عهد عمر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است اكتفا كنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر میداشت. »
اوج بیخبری ...
بی خبری مردم زمانی به اوج خود رسید كه فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طوری مشغول كشور گشایی و امور نظامی و مسائل مالی و ... شدند كه فعالیت علمی و تربیت دینی به هیچوجه جلب توجه نمیكرد.
وقتی ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره كه یكی از مراكز اصلی فتوحات بود بر بالای منبر گفت: اخرجوا صدقة صومكم، مردم معنای حرف او را نمیفهمیدند، لذا ابن عباس گفت: كسانی كه از مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و برای آنها مفهوم صدقهی صوم را توضیح دهند؛ فانهم لا یعلهمن من زكاة الفطرة الواجبیة شیئاً؛ (آنان دربارهی زكات فطرهی واجب چیزی نمیدانند). پس از آن، در دوران بنیامیه این ناآگاهی دینی بر شدت خود افزود، چنانكه دكتر علی حسن مینویسد: « در دوران بنیامیه كه به امور دینی توجه چندانی نمیشد، مردم نسبت به فقه و مسائل دینی آگاهی نداشتند و چیزی از آن نمیفهمیدند و تنها اهل مدینه بودند كه از اینگونه مسائل آگاهی داشتند. »
در منابع دیگر نیز آمده كه در طول نیمهی دوم قرن اول هجری، مردم حتی كیفیت اقامهی نماز و گزاردن حج را نیز نمیدانستند. »
انس بن مالك، با نگاهی به روزگار خویش میگفت: «از آنچه كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) معمول بود، چیزی نمیبینم! گفتند نماز! گفت: چه تحریفهایی كه در این نماز انجام ندادید! »
همهی اینها دلیلی است بر فراموش شدن فقه در میان عامه كه به درستی یكی از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است كه به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی میداد.
تلاشهای خستگی ناپذیر امام باقر (علیه السلام) و پس از وی تلاشهای امام صادق (علیه السلام) سبب شد تا فقه شیعه با اتكای به احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اشراقات و الهامات غیبی بر قلوب ائمه اطهار (علیهم السلام)، زودتر از اهل سنت ... به مرحله تدوین برسد تا جایی كه مصطفی عبدالرزاق مینویسد:
«پذیرفتن این كه تدوین فقه شیعه زودتر از فرق دیگر اسلامی شروع شده عاقلانه است؛ زیرا اعتقاد به عصمت یا معانی شبیه آن در مورد ائمهشان چنین اقتضا میكرده كه قضاوتها و فتاوای آنها به وسیلهی پیروانشان تدوین گردد.»
مفسر مكتب اهل بیت علیهم السلام
از نظر مكتب اهل بیت (علیهم السلام) دسترسی به علوم اصیل اسلامی تنها از طریق اهل بیت، كه باب علم رسول خدا هستند، ممكن است و به همین جهت در كلمات امام باقر (علیه السلام) نمونههای فراوانی وجود دارد كه ایشان مردم را دعوت به بهرهگیری علمی از اهل بیت كرده و حدیث درست را تنها نزد آنان میداند. در روایتی آمده است كه امام به سلمة بن كهیل و حكم بن عیینه میفرمود: «شرّقاً او غرّباً فلا تدان علماً صحيحاً الا شيئاً خرج من عندنا؛ به شرق و به غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحی نمییابید. »
این سخنان به صراحت مردم را دعوت میكند تا برای دریافت معارف دینی اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتی به معنای پذیرفتن تشیع بود.
در گفتاری از امام باقر (علیه السلام) آمده است: «آل محمد ابواب الله و الدعاة الي الجنة و القادة الیها؛ فرزندان رسول خدا علوم الهی و راه رسیدن به رضا او و دعوت كنندگان به بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند. »
در نقل دیگری از امام باقر (علیه السلام) آمده: «أیها الناس! أین تذهبون و أین یراد بكم؟ بنا هدی الله اوّلكم و بنا ختم أخركم، مردم كجا میروید، به كجا برده میشوید؟ شما در آغاز به وسیلهی ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام كار شما نیز با ما پایان میپذیرد. »
زمانی كه هشام به مدینه آمد، امام در ضمن سخنانی فرمود: «سپاس خدایی را كه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را به پیامبری برگزید و ما را به وسیلهی او مورد احترام و تكریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات او و خلفای منصوب از جانب او هستیم، خوشبخت كسی است كه از ما پیروی كند و بدبخت كسی است كه ما را دشمن داشته و با ما مخالفت كند. »
امام به عنوان نمایندهی این مكتب در مناظرات خود با دیگران میكوشیدند تا نظرهای فقهی اهل بیت را اشاعه داده و در عین حال موارد انحراف اهل سنت را مشخص كرده و به مردم بنمایانند.
امام حتی از نظر بزرگترین علمای عصر خویش به عنوان میزان تشخیص از درست از نادرست شناخته شده بود و فراوان پیش میآمد كه آنان عقاید خود را پیش آن حضرت عرضه میكردند تا به صحت و سقم آن واقف شوند.
ابوزهره پس از نقل یكی از جلسات مناظره ابو حنیفه با امام،چنین مینویسد.
«از این خبر، امامت باقر (علیه السلام) برای علما روشن میشود. آنها پیش آن حضرت حاضر میشدند، حضرت عقاید و نظرات ایشان را نقد میكرد. گویا آن حضرت رییسی بود كه به زیر دستانش حاكم بود، تا آنان را به شاهراه هدایت رهنوود شود و علمای آن عصر به ریاست او گردن نهاده و از او اطاعت میكردند.»
یك بار عبدالله بن معمر (عمیر) لیثی نزد امام باقر (علیه السلام) آمد و پرسید: آیا این كه شایع شده شما فتوا به حلیت متعه دادهاید درست است؟ امام فرمود: «خدا آن را در كتابش حلال فرموده و سنت پیامبر بر آن قرار گرفته و یاران آن حضرت بدان عمل كردهاند. »
عبدالله گفت: اما عمر از آن نهی كرده است. امام (علیه السلام) پاسخ داد: «تو بر فتوای رفیقت باش و من بر حكم رسول خدا (صلی الله علیه و آله). »
مكحول بن ابراهیم از قیس بن ربیع روایت میكند: از ابواسحاق درباره مسح بر خفین (چكمه) پرسیدم. در جواب گفت: مردم را میدیدم كه مسح بر خفین میكردند تا شخصی از بنی هاشم را كه محمد بن علی بن الحسین(علیهم السلام) بود دیده و دربارهی مسح بر خفین از او سؤال كردم، فرمود: «امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بر خفین مسح نمیكرد و ( و آن حضرت میفرمود كتاب خدا نیز آن را تجویز نكرده است.»
سپس ابواسحاق سخن خود را چنین ادامه میدهد: از وقتی كه امام مرا نهی كرد من دیگر مسح بر خفین نكردم. قیس بن ربیع میگوید: من نیز از وقتی كه این مسأله را از ابواسحاق شنیدم، دیگر مسح بر خفین ننمودم.
همان طور كه میبینید امام در استدلالات خود از كتاب خدا و سنت دلیل میآوردند.
اصحاب امام باقر (علیه السلام) نیز در برابر استدلالهای سست ابوحنیفه، در موضوعات فقهی ایستادگی كرده و او را از نظر فقهی محكوم میكردند.
ایستادگی در برابر فرقهها
امام باقر (علیه السلام) استدلالهای اصحاب قیاس را به تندی رد كرد و پس از آن حضرت ، فرزندش امام صادق (علیه السلام) هم با آنان مخالفت نمود. امام باقر (علیه السلام) در برابر سایر فرق اسلامی منحرف, نیز موضع تندی اتخاذ كرده و با این برخورد كوشیدند محدودهی اعتقادی صحیح اهل بیت را در زمینههای مختلف از سایر فرق، مشخص و جدا كنند.
موضعگیری امام در مقابل مرجئه بسیار قاطعانه و حساس بود. برخی از مرجئه صرفنظر از این سخن درست كه ایمان لفظی یك فرد را از جمیع حقوق یك مسلمان در جامعه اسلامی برخوردار میكند، ایمان حقیقی را نیز تنها یك اعتقاد درونی دانستند و نقشی برای عمل صالح در آن قایل نبودند. افزون بر آن مرجئه با عقاید شیعه در بارهی دشمنان امیرمؤمنان (علیه السلام) مخالف بودند.
در موردی امام با اشاره به این فرقه چنین فرمود: اللهم العن المرجئه فانهم اعدائنا في الدنيا و الاخرة؛ خداوندا مرجئه را از رحمت خود دور كن كه آنها دشمنان ما در دنیا و آخرت میباشند.
امام در مقابل خوارج نیز كه در آن زمان كر و فری داشتند موضعگیری میكرد. از نظر آن حضرت، آنان متنسكین جاهل و گروهی خشكه مقدس, هستند كه در عقاید خود متعصب و تنگ نظر بودند و دربارهی آنان فرمود: « خوارج از روی جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفتهاند، دین ملایمتر و قابل انعطافتر از آن است كه آنان میشناسند. »
مبارزه با یهود و اسرائیلیات
از جمله گروههای خطرناكی كه آن روزها در جامعهی اسلامی حضور داشتند و تأثیر عمیقی در فرهنگ آن روزگار برجا گذاشتند،یهودیان بودند. شماری از احبار یهود كه به ظاهر مسلمان شده و گروهی دیگر كه هنوز به دین خود باقی مانده بودند در جامعه اسلامی پراكنده شده و مرجعيّت علمی قشری از ساده لوحان را به عهده داشتند. تأثیری كه آنان بر فرهنگ اسلام از خود برجا نهادند، به صورت احادیث جعلی به نام «اسرائیلیات» پدیدار گشت كه بیشترین قسمت این احادیث دربارهی تفسیر و مراتب و شؤون زندگی پیامبران پیشین، جعل شده بود. از جمله دانشمندان اسلامی كه این احادیث را در تألیفات خود وارد كرده،طبری مفسر معروف است كه بیشترین روایات را دربارهی تفسیر قرآن از منابع یهودی ـ با واسطه یا بیواسطه ـ به دست آورده است.
تلاش علمی یهود ـ در داخل جامعهی اسلامی به ویژه در محافل علمی آن ـ در مسایل فقهی و كلامی نیز تأثیری نگران كننده نهاد و این موضوع در تاریخ چنان روشن است كه جای كوچكترین تردید و شبههای در آن وجود ندارد.
مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه كار ائمه طاهرین (علیهم السلام) را به خود اختصاص داده بود. تكذیب احادیث دروغین و ساخته و پرداخته یهودیان در مورد انبیای الهی و مطالبی كه باعث خدشه دار شدن چهرهی ملكوتی پیامبران خدا شده است، در برخوردهای ائمه اطهار (علیهم السلام) به خوبی دیده میشود.
در اینجا به نمونهای اشاره میكنیم: دو نفر پیش حضرت داود دعوای مطرح كرده و او را برای رسیدگی در این موضوع فراخواندند كه آیات 23 و 24 سوره «ص» ناظر بر این جریان است.
دعوایی طرح شده از این قرار است كه یكی از این دو نفر، 99 گوسفند داشت و آن دیگری یك رأس. آن كه یك گوسفند داشت از دست دیگری شكایت كرد كه برادرش با داشتن 99 گوسفند در نظر دارد یك رأس گوسفند او را نیز تصاحب نماید.
داود (علیه السلام) بدون استماع اظهارات نفر دوم چنین قضاوت میكند: قال لقد ظلمك بسؤال تعجبتك الي نهاجه ... با خواستن گوسفندتو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است... .
دربارهی این حدیث یهودیان احادیثی جعل كرده و میان مسلمانان رواج دادند مبنی بر این كه این داستان كنایه از ازدواج داود با همسر «اوریا» است. طبق این احادیث جعلی، داود پیامبر به دنبال كبوتری بر پشت بام میرود و در آنجا كه مشرف بر منزل «اوریا» بود، همسر او را میبیند و دل به او میبندد و به منظور رسیدن به هدف خود، « اوریا» را در صف مقدم جنگ قرار میدهد و او كشته میشود و داود با همسر او ازدواج میكند و خداوند در این آیات به طور سمبلیك به این مطلب اشاره میكند.
روشن است كه این روایات دروغین تا چه حد و از چه جهتی میتواند شخصیت داود را به عنوان پیامبری از فرستادگان خدا خدشه دار سازد. این احادیث كه در عصر اول اسلام توسط افرادی همچون «كعب الاحبار» و « عبدالله بن سلام» رواج یافته بود، مورد حملهی امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) نیز قرار گرفت. حضرت در این باره فرمود: «اگر كسی را كه معتقد است داود (علیه السلام) با همسر اوریا ازدواج كرده، پیش من بیاورند بر او حد جاری میكنم، حدی به خاطر هتك نبوت و حدی دیگر برای اسلام. »
بنیانگذار نهضت فرهنگی شیعه
بنابر آنچه به اختصار بیان شد, میتوان گفت: امام باقر (علیه السلام) بنیانگذار حوزهی علمیهی شیعه و نهضت فكری و انقلاب فرهنگی تشیع میباشد. برپایى كلاسهاى درس و تبیین احكام و معارف ناب اهل بیت (علیهم السلام) در مسجد مدینه سبب شد تا در اثر آن صدها تن از شیفتگان علم و معرفت را همچون پروانه بر گرد شمع وجودش جمع گردد.
برگزارى مناظرات علمى مختلف، پاسخ گویى به شبهات دینى، تبیین مسایل كلامى و معارف اصول دین، آوازه حضرت را نه تنها در حجاز بلكه در سایر بلاد اسلامى بلند كرد و موجب شد تا نخبگان آن سرزمین ها براى كسب فیض و آشنایى با فقه اصیل و علوم ناب نبوى (علیهم السلام) حتى از عراق و خراسان به محضر امام (علیه السلام)، شرف یاب شوند و خاضعانه در مقابل حضرت زانوى شاگردى بزنند.
تا جایی كه عبدالله بن عطاء مكی میگفت: «ما رأيت العلماء عند احد قط منهم عند ابي جعفر ولقد رأيت الحكم بن عتيبه مع جلالته في القوم بين يديه كأنّه صبي بين يدي معلمه؛ علما را در محضر هیچ كس كوچكتر از محضر ابو جعفر ندیدم. حكم بن عتیبه با تمام عظمت علمیاش در میان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزی در مقابل معلم خود به نظر میرسید.»
امام باقر (علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن مجید استناد مینمود و میفرمود: « هر مطلبی گفتم، از من بپرسید كه در كجای قرآن است تا آیهی مربوط به آن موضوع را معرفی كنم.»
مناظرات امام, جرعهای از زلال علم اهل بیت (علیهم السلام)
امام محمد باقر (علیه السلام) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگوكردن حقایق حتی در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان كوتاهی نمیكرد و در مناظرات و جلسات مختلف حقانیت شیعه و اصول اعتقادی خود را با قاطعیت بر همگان روشن میساختند.
مناظرات حضرت با هشام بن عبدالملك، طاووس یمانی, (از شخصیتهای برجسته عصر امام سجاد (علیه السلام) ) قتاده فقیه اهل بصره، عبدالله بن نافع و نافع بن ازرق گوشهای از مباحثات و گفتگوهای آن بزرگوار با مخالفان و معاندان میباشد؛ در این مجال كوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات میپردازیم:
مناظره با هشام بن عبدالملك
هشام بن عبدالملك (دهمین طاغوت اموی) در مراسم حج شركت كرد، وقتی كه همراه ملازم آزاد شدهاش به نام «سالم» وارد مسجدالحرام گردید، دید امام باقر (علیه السلام) در گوشهای از مسجد نشسته (و مردم در اطراف او برای سؤال به گردش آمدهاند)
سالم به هشام گفت: « این شخص، محمد بن علی (امام باقر (علیه السلام) ) است.»
هشام پرسید: همان كسی كه مردم كوفه شیفتهی او شدهاند؟
سالم پاسخ داد: آری.
هشام گفت: نزد او برو و به او بگو امیرمؤمنان (هشام) میپرسد در روز قیامت، مردم تا آن هنگام كه از حساب خدا فارغ گردند، چه میخورند و مینوشند؟
سالم نزد امام باقر (علیه السلام) آمد و همین سؤال را از جانب هشام، مطرح كرد.
امام باقر (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: مردم در روی زمین محشور میشوند آن زمین همانند گردهی نانی است و چشمههایی از آب در آن وجود دارد،از آنها میخورند و مینوشند.
هشام وقتی كه این جمله را شنید، پیش خود پنداشت كه بر امام چیره شده است، به سالم گفت: « نزد او برو و بگو: آنها آن چنان در قیامت و به بلا و غوغای محشر مشغولند كه خوردن و آشامیدن را فراموش خواهند كرد.»
سالم همین سؤال را از امام (علیه السلام) نمود، امام (علیه السلام) فرمودند:
اگر چنین باشد، لازم میشد كه آنها كه در میان آتش دوزخ هستند، مشغولتر و فراموشكارتر گردند و اصلاً به یاد خوردن و نوشیدن نیفتند، با اینكه خداوند در قرآن از قول دوزخیان میگوید كه به بهشتیان میگویند:
« أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ؛ مقداری آب یا از آنچه خدا به شما روزی داده به ما ببخشید.
بنابراین آنها در همان حال سخت، از خوردن و نوشیدن غافل نمیگردند.
هشام وقتی كه این پاسخ را شنید، درمانده شد و دیگر سؤال نكرد.
مناظره با قتاده، فقیه اهل بصره
ابوحمزه ثمالی میگوید: در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) نشسته بودم، ناگاه مردی وارد شد و سلام كرد و به من گفت: « ای بندهی خدا! كیستی؟» گفتم: « از اهالی كوفه هستم، چه كار داری؟»
گفت: آیا ابو جعفر (امام باقر علیهالسلام) را میشناسی؟ به او گفتم: آری، چه كار داری؟
پاسخ داد: چهل سؤال آماده كردم تا از او بپرسم، اگر حق گفت بپذیرم و گرنه ترك كنم.
گفتم: آیا تو بین حق و باطل را شناختهای؟ در جواب گفت: آری.
گفتم:اگر حق و باطل را شناختهای، چه نیازی به امام باقر (علیه السلام) داری؟ گفت: با شما كوفیان نمیتوان حرف زد. در این هنگام ناگاه امام باقر (علیه السلام) كه اطرافش را گروهی از مردم خراسان و دیگران گرفته بود و از مسائل مناسك حج از حضرت میپرسیدند آمدند امام از نزد ما عبور كردند و در مكانی از مسجد نشستند، و آن مرد نیز در كنار امام باقر (علیه السلام) نشست.
ابوحمزه میگوید: من هم نزدیك رفتم و در جایی نشتم تا صحبتهای آنها را بشنوم. پس از آنكه امام (علیه السلام) پاسخ مردم را داد، متوجه این مرد شد و فرمودند: « تو كیستی؟»
او عرض كرد: من قتادة بن دعامه از اهالی بصره هستم.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: تو فقیه مردم بصره هستی؟ قتاده گفت: آری.
امام باقر (علیه السلام) به او فرمودند: وای بر تو ای قتاده! خداوند متعال مخلوقاتی را آفرید كه حجت و راهنمای مردم و نمونههای عالی و استوار و برجسته از نظر علم هستند كه از برگزیدگان خدا قبل از خلقت آسمانها و زمین، و از سایهنشینان جانب راست عرش میباشند. ( با بودن چنین افرادی، تو نباید در مسند فتوا تكیه بزنی.)
قتاده در این هنگام مدتی طولانی سكوت كرد و سپس گفت:
«من در كنار فقها و در محضر ابن عباس نشستهام، هیچگاه قلبم در حضور هیچ یك از آنها پر طپش نشده، آن گونه كه اكنون در محضر شما پریشان و پر طپش شده است. »
امام باقر (علیه السلام) خطاب به او كردند و فرمودند: وای بر تو! آیا میدانی در كجا نشستهای، تو در جایی نشستهای كه:
« في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والآصال ـ رجال لا تلهيهم تجارة و يا بيع عن ذكرالله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة؛ این چراغ پر فروغ (معنویت) در خانههایی قرار دارد كه خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند ( تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانههایی كه نام خداوند در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویندـ مردانی كه نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زكات غافل نمیكند.
تو در چنین مكانی نشستهای و ما دارای چنین امتیازاتی هستیم.
قتاده با سرافكندگی گفت: سوگند به خدا راست گفتی، خداوند مرا فدایت گرداند، به خدا سوگند این خانهها خانههای سنگی و گلی نیست؛ اینك سؤال من این است كه پنیر چه حكمی دارد؟
امام باقر (علیه السلام) با شنیدن این سؤال، لبخند زدند و سپس فرمودند: از همهی سوالهایت ( كه چهل سؤال آماده كرده بودی) به همین یك سؤال بازگشتی؟
قتاده گفت: هنگامی كه در نزد شما نشستم، همهی آنها از خاطرم رفت، اینك سؤالم این است كه پنیر مایهای كه از مردار گرفته میشود، ( و با آن، پنیر درست میكنند) چه حكمی دارد؟
امام باقر (علیه السلام) پاسخ دادند: استفاده از آن جایز است، زیرا ماده پنیر ،دارای خون و رگ و استخوان نیست، بلكه از میان غذای هضم شده و خون، خارج میشود. پنیر مایه همانند تخم مرغی است كه از شكم مرغ مرده بیرون میآید، آیا تو از این تخم مرغ میخوری؟
قتاده گفت: نه، نمیخورم و به كسی امر به خوردن نمیكنم.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: چرا؟ قتاده جواب داد: زیرا از مردار خارج شده است.
امام باقر (علیه السلام) از او پرسیدند: اگر از همین تخم مرغ (در زیر پر مرغ مادر) جوجه خارج شود آیا خوردن گوشت آن جوجه را روا میدانی؟ قتاده گفت: آری
پس امام باقر (علیه السلام) فرمودند: بنابراین خداوند چنین نیست كه تخم مرغ را ( كه از درون مردار بیرون آمده) بر تو حرام كند ولی جوجه را كه از همان تخم مرغ بیرون آمده بر تو حلال نماید. پنیر مایه مانند همان تخم مرغ است.
مناظرهای دیگر
امام باقر (علیه السلام) یكی از شاگردان به نام «ابوالجارود» را واسطه قرار داد تا مناظرهی زیر را با منكران پسر بودن حسین و حسین (علیهماالسلام) نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) انجام دهد.
ابوالجارود در محضر امام به ایشان گفتند: بنی امیه و پیروانشان اعتقاد به اینكه حسن و حسین (علیهما لسلام) پسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند، را انكار میكنند.
امام باقر (علیه السلام) در پاسخ او گفتند: در ردّ آنها، چگونه با آنان مناظره كردی؟
ابوالجارود گفت: به آنها گفتم؛ خداوند در قرآن میفرماید: « وَ مَن ذُرِيَتِهِ داوُد وَ سُلَيمان ... وَ زَكَرِيا وَ يَحيي وَ عيسي ...؛ و از دودمان ابراهیم،داود وسلیمان ... و زكریا و یحیی و عیسی و ... است. »
عیسی (علیه السلام) كه پدر نداشت، خداوند از طریق مادرش مریم(علیهاالسلام)، او را از فرزندان ابراهیم دانسته است.
و نیز بر آنها دلیل آوردم به آیهی مباهله كه خداوند میفرماید: « قُل تَعالوُا ند ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم ...؛ بگو بیاید ما فرزندان خود را، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را, شما نیز زنان خود را دعوت به مباهله كنیم ... .
پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبق فرمان این آیه، حسن و حسین (علیهماالسلام) را به عنوان پسران خود برای مباهله با گروه مسیحی آورد.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: آنها چه گفتند؟
ابوالجارود گفت: آنها گفتند: گاهی فرزند دختر، فرزند به حساب میآید ولی نه فرزند صلبی ( كه از نسل او حساب شوند).
امام باقر (علیه السلام) رو به ابوالجارود كردند و گفتند:ای ابوالجارود،سوگند به خدا آیهای از قرآن میآورم كه از آن فهمیده میشود كه حسن و حسین (علیهماالسلام) فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از صلب او بودند،و جز كافر كسی قدرت انكار آن را ندارد.
ابوالجارود با شگفتی گفت: آن آیه كدام است؟
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: در قرآن میخوانیم: « حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ ـ ... ـ َحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ ؛حرام شده است بر شما مادرانتان؛ دخترانتان و خواهران ... و همچنین همسرهای پسرانتان كه از صلب (نسل) شما هستند.
ای ابوالجارود از منكران بپرس، آیا ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با همسران حسن و حسین (علیهماالسلام) جایز است؟ اگر در پاسخ گفتند: آری، دروغ میگویند، و اگر گفتند: جایز نیست، ثابت میشود كه سوگند به خدا حسن و حسین (علیهماالسلام) پسران صلبی پیامبرند، و همسران آنها بر آن حضرت حرام نبودند مگر به خاطر پیوند صلبی حسن و حسین (علیهم السلام) كه با پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارند.
امام باقر علیهالسلام در شام
یكی از حوادث مهم زندگی پر افتخار پیشوای پنجم، مسافرت آن حضرت به شام میباشد. هشام بن عبدالملك، كه یكی از خلفای معاصر امام باقر (علیه السلام) بود، همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق العادهی امام باقر بیمناك بود و چون میدانست پیروان پیشوای پنجم، آن حضرت را امام میدانند، همواره تلاش میكرد مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت گردد.
در یكی از سالها كه امام باقر (علیه السلام) همراه فرزند گرامی خود «جعفر بن محمد(علیهماالسلام)» به زیارت خانه خدا مشرف بود، هشام نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق (علیه السلام) در مجمعی از مسلمانان سخنانی در فضلیت و امامت اهل بیت (علیهم السلام) بیان فرمود كه بلافاصله توسط مأموران به گوش هشام رسید. هشام، كه پیوسته وجود امام باقر (علیه السلام) را خطری برای حكومت خود تلقی میكرد، از این سخن بشدت تكان خود،ولی ـ شاید بنا به ملاحظاتی ـ در اثنای مراسم حج متعرض امام (علیه السلام) و فرزند آن حضرت نشد، لكن به محض آنكه به پایتخت خود (دمشق) بازگشت به حاكم مدینه دستور داد امام باقر (علیه السلام) و فرزندش جعفر بن محمد را روانهی زندان شام كند.
امام ناگزیر همراه فرزند ارجمند خود مدینه را ترك گفته وارد دمشق شد. هشام برای اینكه عظمت ظاهری خود را به رخ امام بكشد، و ضمناً به خیال خود از مقام آن حضرت بكاهد، سه روز اجازهی ملاقات نداد! شاید هم در این سه رز در این فكر بود كه چگونه با امام (علیه السلام) روبرو شود و چه طرحی بریزد كه از موقعیت و مقام امام (علیه السلام) در انظار مردم كاسته شود؟
مسابقه تیراندازی
اگر دربار حكومت هشام كانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخدانان بود امكان داشت دانشمندان برجسته دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشكیل بدهد؛ ولی از آنجا كه دربار خلافت اغلب زمامداران اموی ـ و از آن جمله هشام ـ از وجود چنین دانشمندانی خالی بود و شعرا و داستانسرایان ، هشام به خوبی میدانست اگر از راه مبارزهی علمی وارد شود هیچ یك از درباریان او از عهدهی مناظره با امام (علیه السلام) بر نخواهد آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگر وارد شود كه به نظرش پیروزی او مسلم بود.
بنابراین تصمیم گرفت یك مسابقهی تیر اندازی ترتیب داده و امام (علیه السلام) را در آن مسابقه شركت بدهد تا بلكه به واسطهی شكست در مسابقه، امام در نظر مردم كوچك جلوه كند.
به همین جهت پیش از ورود امام (علیه السلام) به قصر خلافت، عدهای از درباریان را واداشت نشانهای نصب كرده مشغول تیراندازی گردند. امام باقر (علیه السلام) وارد مجلس شد و اندكی نشست.
ناگهان هشام رو به حضرت (علیه السلام) كرد و چنین گفت: آیا مایلید در مسابقهی تیر اندازی شركت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شدهام و وقت تیراندازیم گذشته است، مرا معذور دار. هشام كه خیال میكرد فرصت خوبی به دست آورده و امام باقر (علیه السلام) را در دو قدمی شكست قرار داده است، اصرار و پافشاری كرد و وی را سوگند داد و همزمان، به یكی از بزرگان بنی امیه اشاره كرد كه تیر و كمان خود را به آن حضرت بدهد.
حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) دست برد و كمان را گرفت و تیری در چله نهاد و نشانهگیری كرد و تیر را درست به قلب هدف زد! آنگاه تیر دوم را به كمان گذاشت و رها كرد واین بار تیر در چوبهی تیر قبلی نشست و آن را شكافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت كرد و به همین ترتیب نه تیر پرتاب نمود كه هركدام به چوبهی قبلی خورد!
این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و اعجاب و تحسین همه را برانگیخت. هشام كه حسابهایش غلط از آب درآمده و نقشهاش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بی اختیار گفت: آفرین بر تو ای ابا جعفر! تو سرآمد تیراندازان عرب و عجم هستی، چگونه میگفتی پیر شدهام؟ آنگاه سر به زیر افكند و لحظهای به فكر فرو رفت.
سپس امام باقر (علیه السلام) و فرزند عالیقدرش را در جایگاه مخصوص كنار خود جای داد و فوق العاده تجلیل و احترام كرد و روبه حضرت كرده و گفت: قریش از پرتو وجود تو, شایستهی سروری بر عرب و عجم است، این تیر اندازی را چه كسی به تو یاد داده است و در چه مدتی آن را فراگرفتهای؟ امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: میدانی كه اهل مدینه به این كار عادت دارند،من نیز در ایام جوانی مدتی به این كار سرگرم بودم ولی بعد آن را رها كردم، امروز چون تو اصرار كردی ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر (حضرت امام صادق علیهالسلام) نیز مانند تو در تیراندازی مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، «اكمال دین» و «اتمام نعمت» را كه در آیهی « الیوم اكملت لكم دینكم» آمده است (امامت و ولایت) از یكدیگر به ارث میبریم و هرگز زمین از چنین افرادی (حجت) خالی نمیماند.
مناظره با اسقف مسحیان
دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آنكه امام شهر دمشق را ترك گویند، فرصت بسیار مناسبی پیش آمد كه امام برای بیدار ساختن افكار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود به خوبی از آن استفاده نمود و افكار عمومی شام را منقلب ساخت.
ماجرا از این قرار بود: هشام دستاویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم (علیه السلام) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم (علیه السلام) به مدینه موافقت كرد. هنگامی كه امام (علیه السلام) همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبرو گردید كه همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند اینها كشیشان و راهبان مسیحی هستند كه در مجمع بزرگ سالیانهی خود گرد آمدهاند و طبق برنامهی همه ساله منتظر اسقف بزرگ میباشند تا مشكلات علمی خود را از او بپرسند. امام (علیه السلام) به میان جمعیت تشریف برد به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شركت فرمود. این خبر به هشام گزارش داده شد. هشام افرادی را مأمور كرد تا در انجمن مزبور شركت نموده از نزدیك ناظر جریان باشند.
طولی نكشید كه اسقف بزرگ كه فوقالعاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با شكوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آنگاه نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای امام محمد باقر (علیه السلام) توجه وی را به خود جلب نمود، روبه امام كرد و پرسید:
از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ امام پاسخ دادند: از مسلمانان.
اسقف پرسیدند: از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ امام در جواب فرمودند: از افراد نادان نیستم.
بزرگ مسیحیان سؤال كرد: اول من سؤال كنم یا شما میپرسید؟
حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مایلید شما سؤال كنید.
اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا میكنید كه اهل بهشت غذا میخورند و میآشامند ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟
حضرت فرمودند: بلی، نمونهی روشن آن در این جهان جنین است كه در رحم مادر تغذیه میكند ولی مدفوعی ندارد!
كشیش مسیحیان با تعجب پرسید: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟! امام فرمودند: من چنین نگفتم،بلكه گفتم از نادان نیستم!
اسقف فكری كرد و گفت: سؤال دیگری دارم. به چه دلیل عقیده دارید كه میوهها و نعمتهای بهشتی كم نمیشود و هرچه از آنها مصرف شود،باز به چه حال خود باقی بوده كاهش پیدا نمیكنند؟ آیا نمونهی روشنی از پدیدههای این جهان میتوان برای این موضوع ذكر كرد؟
امام فرمودند: آری، نمونهی روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعلهی چراغی صدها چراغ روشن كنید, شعلهی چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه كاسته نمیشود!...
اسقف هر سؤال مشكلی به نظرش میرسید، همه را پرسید و جواب قانع كننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: « مردم! دانشمند والا مقامی را كه مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آوردهاید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت!
مناظرهی امام باقر (علیه السلام) با فرقههای مذهبی
همان طور كه گفته شد در دوران امامت حضرت باقر (علیه السلام) فرقههای مذهبی و گروههای سیاسی و مذهبی متعددی مانند:معتزله، خوارج و مرجئه فعالیت داشتند و امام باقر (علیه السلام) همچون سدی استوار در برابر نفوذ عقائد باطل آنان ایستادگی مینمود و طی مناظراتی كه با سران این گروهها داشت، پایگاههای فكری و عقیدتی آنان را درهم میكوبید و سستی عقایدشان را با دلایل روشن ثابت میكرد.
در اینجا به عنوان نمونه گفتگوی آن حضرت را با «نافع بن ازرق»، یكی از سران خوارج، از نظر خوانندگان محترم میگذرانیم: روزی «نافع» به حضور امام رسید و مسایلی از حرام و حلال پرسید. امام به سؤالات وی پاسخ داد و ضمن گفتگو فرمودند: به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: جرا جدایی از امیرمؤمنان (علیه السلام) را حلال شمردید، در صورتی كه قبلاً خون خویش را در كنار او و در راه اطاعت از او نثار میكردید و یاری او را موجب نزدیكی به خدا میدانستید؟!
امام افزودند:آنان خواهند گفت كه او در دین خدا حَكَم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود در دو مورد دو نفر را حكم قرار داده است؛ یكی در مورد اختلاف میان زن و شوهر است كه میفرماید:
« و اگر از جدایی و شكاف میان آنها بیم داشته باشید، داوری از خانوادهی شوهر و داوری از خانوادهی زن انتخاب كنید (تا به كار آنان رسیدگی كنند) اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند،خداوند كمك به توافق آنها میكند (زیرا) خداوند دانا و آگاه است».
دیگر داوری « سعد بن معاذ» است كه پیامبر اسلام او را میان خود و قبیلهی « بنی قریظه» حكم قرار داد، و او هم طبق حكم خدا نظر داد. آنگاه امام (علیه السلام) افزود: آیا نمیدانید كه امیرمؤمنان(علیه السلام) حكمیت را به این شرط پذیرفت كه دو داور بر اساس حكم قرآن داوری كنند و از حدود قرآن تجاوز نكنند و شرط كرد كه اگر بر خلاف قرآن رأی بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتی كه به امیرمؤمنان(علیه السلام) گفتند: داوری كه خود تعیین كردی بر ضرر تو نظر داد، فرمود:من او را داور قرار ندادم، بلكه كتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقین حكمیت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهی میشمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به حساب نمیآورند؟!
«نافع بن ازرق» با شنیدن این بیانات گفت: به خدا سوگند این سخنان را نشنیده بودم و نه به ذهنم خطور كرده بود، حق همین است.
ابعاد اجتماعى زندگانی امام محمّد باقر (علیه السلام)
پرداختن به نشر آثار و معارف اهل بیت (علیهم السلام) مانع از فعالیتهاى سیاسى حضرت نبود و ایشان در هر فرصتى به افشاگرى و به پرده برداشتن از چهرهى ننگین و كشف بنى امیه مىپرداختند.
امام، شیعیان خود را از پذیرفتن كوچك ترین مناصب دولتى در دستگاه غاصب و ظالم اموى نهى مىكردند.
اساساً سخت گیرىهایى كه هشام و دیگر حكام جور بنى امیه نسبت به امام باقر و سایر ائمه (علیهم السلام) روا مىداشتند حاكى از افشا گرى آنان وغاصب معرفى كردن دستگاه خلافت در بین مردم مىبود.
در كنار تمامى این فعالیتهای علمی و سیاسی حضرت, در مسایل اجتماعى نیز الگوى شیعیان خود بودند، بین غلامان خود مشغول به كار و زراعت مىشدند و در هواى گرم عرق مىریختند.
میرزا محمد امامی در « جنات الخلود» مینویسد: « اكثر اوقات از خوف الهی میگریست و صدا به گریه بلند مینمود. متواضعترین خلایق بود. مزارع،املاك ، مراعی و غلامان بسیار داشت؛ ولی خود را بر سر املاك رفته، كار میكرد. روزهای گرم، غلامان زیر بغل ایشان را گرفته و به منزل میرساندند. سخیترین مردم بود. هر كس نزد وی میآمد علمش در نزد علم وی چون قطرهای بود مقابل دریا. چون جدش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) چشمههای حكمت از اطرافش میجوشید و در نزد جلالت وی، هر جلیلی صغیر بود.
تلاش در تحصیل معاش
شیخ مفید از امام صادق (علیه السلام) روایت میكند: « محمد بن منكدر میگفت: گمان نمیكردم كه همانند علی بن حسین (علیهماالسلام) بزرگواری، خلفی چون خود به یادگار گذارد؛ آن هنگام كه محمد بن علی (علیهماالسلام) را ملاقات كردم میخواستم وی را پندی دهم كه ایشان مرا موعظتی فرمودند: اصحابش گفتند: به چه تو را پند داد؟
محمد بن منكدر گفت: روزی به سمت یكی از نواحی مدینه در حركت بودم هوا به شدت گرم بود. در میان راه محمد بن علی (علیهماالسلام) باقرالعلوم را دیدم. ایشان بر دوش غلامان خود تكیه كرده بود و خرامان خرامان پیش می رفت. با خو د گفتم: بزرگی از شیوخ قریش، در این ساعت و چنین حالت، در طلب دینا بیرون شده است؟! باید كه او را نصیحت نمایم.
به حضرت سلام كردم و ایشان نفس زنان در حالی كه عرق بر سر و رویشان جاری بود، سلام مرا پاسخ گفتند. گفتم: چرا باید بزرگی چون شما با چنین حالت در طلب دنیا باشد؟ اگر مرگ به سراغتان بیاید و شما در این حال باشید،چه میكنید؟
ایشان دست از دوش غلامان برداشتند و فرمودند: به خدا سوگند اگر مرگ در این حال به سراغم آید من در حال انجام طاعتی از طاعات الهی بودهام چرا كه خود را از احتیاج به تو و مردم بینیاز كردهام. زمانی از مرگ هراسناكم كه در حال انجام معصیتی از معاصی الهی باشم.
گفتم: « یرحمك الله» خواستم شما را موعظه نمایم. شما مرا پند و اندرز دادید.
درسی دیگر ...
نمونهای از درسهای اخلاقی عملی امام، مخالفت آن با خشك مقدسی بود. آن حضرت در مقام علم، با نظر آن دسته كه گمان میكردند ترك كامل نعمتهای دنیوی، ورع اسلامی و زهد است مقابله میكرد.
حكم بن عییبه میگوید:
« روزی خدمت ابوجعفر(علیه السلام) مشرف شدم و او را در خانهای تزیین شده و آراسته یافتم، در حالی كه آن حضرت پیراهن مرطوبی بر تن داشت و روی آن، ملافهی رنگارنگی بر دوش انداخته بودند و رنگ ملحفه در شانهشان اثر گذاشته بود. در حال تماشای خانه و طرز تزیین آن بودم كه آن حضرت مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند: راجع به وضع اتاق چه فكر میكنی؟ گفتم:حالا كه شما در این وضعیت قرار گرفتهاید، من چه میتوانم بگویم، اما بین ما, این كار برای نوجوانان است.
فرمودند: ای حكم! «زینتهایی را كه خدا برای مردم اجازه داده و روزیهای حلال او را چه كسی حرام كرده»؟ این كه میبینی, از همان قسمی است كه خدا برای مردم حلال فرموده است؛ و اما این اتاق را كه میبینی اتاق همسر جدیدم است كه تازه با او ازدواج كردم. اتاق من همانی است كه میشناسی.
سیرهی عبادی امام
هر چند ائمه (علیهم السلام) در مقام عبادت و ذكر در راز و نیاز با پروردگار بینیاز در دیدگان عاشقان اهلبیت روشن و واضح است و تمام زوایای زندگی و هر لحظه در حال عبادت و بندگی حضرت حق بودند ولی،.به بیان پارهای از حالات عبادی آن امام همام میپردازیم تا چراغ هدایتی برای پیروان مكتب ایشان باشد:
یكی از خدمتكاران حضرت نقل میكند: به همراه امام باقر (علیه السلام) برای انجام حج به مسجدالحرام وارد شدیم. امام با مشاهده كعبه از خود بی خود شده و با صدای بلند شروع به گریه نمود.
عرض كردم: مردم به شما نگاه میكنند: اگر ممكن است قدری آهستهتر گریه كنید!
امام فرمودند: وای تو! صدایم را به گریه بلند میكنم شاید مورد رحمت الهی قرار گیرم و فردای قیامت رستگار شوم.
سپس امام (علیه السلام) طواف نمودند و پشت مقام به نماز ایستادند. چون نماز ایشان به پایان رسید جایگاه سجدهاش از اشك دیدگان, تر شده بود.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هماره یاد خدا بر دل و زبان پدرم جاری بود؛ به گونهای كه وقتی همراه ایشان راه میرفتیم مشغول ذكر خدا بود، در ظاهر با مردم سخن میگفت، ولی این نیز او را از یاد الهی غافل نمیكرد و پیوسته زبانش به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود.
عبادت و تهجّد حضرت زبانزد خاص و عام بود، امام دائم الذّكر بودند و در هر شب 150 ركعت نماز بجا مىآوردند .
دستگیری از نیازمندان
شنیده نشده است كه نیازمندی نیازش را به حضرت (علیه السلام) اظهار كرده باشد و پاسخ منفی شنیده باشد. امام صادق در این باره میفرمایند: « هر چه پدرم از لحاظ امكانات مالی نسبت به سایر خویشاوندان در سطح پائین تری قرار داشت و مخارج زندگی وی سنگین تر از بقیه بود ولی هر جمعه به نیازمندان انفاق میكرد و میفرمود: انفاق در روز جمعه ارزش بیشتری دارد، چنانكه روز جمعه بر سایر روزها برتری دارد.
در این زمان پر از غفلت و بىخبرى نیز، آگاهدلان، از خان كرمش بهرهمند و از بركات و عنایات درگاهش حاجت روا مىشوند و دست خالی از درگاهش باز نمیگردند.
گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
حلم و بردباری
یكی از صفات برجسته پیشوایان شیعه،حلم و شكیبایی آن بزرگواران در برابر كسانی است كه تحت تأثیر تبلیغات سوء طاغوت زمان به ایشان بدبین شده بودند و گاه به ناسزاگویی میپرداختند.
صبر و خلق نیكوی امام، دل ناسزاگوی كینه جوی را چنان نرم و خام مینمود كه خجل و شرمسار از كردار خویش، شهادت به امامت میداد و هدایت میشد.
روزی مردی نصرانی با امام محمد باقر (علیه السلام) روبرو شد و دهان به توهین گشود و گفت: «انت البقر». امام (علیه السلام) بدون ناراحتی فرمود: « أنا الباقر». نصرانی این بار به یكی از نزدیكان امام (علیه السلام) توهین كرد. حضرت با خونسردی فرمودند: اگر آن چه تو میگویی راست است خداوند وی را بیامرزد و اگر دروغ است، خداوند تو را بیامرزد.
مرد نصرانی كه چنین حلمی را از مردی كه قدرت به نابودی وی به اشارتی داشت, مشاهده نمود نادم و پشیمان از كرده خویش به امام ایمان آورد و مسلمان شد.
كرامتی از امام باقر (علیه السلام)
ابوبصیر كه از شاگردان برجسته امام باقر (علیه السلام) بود، و هر دو چشمش نابینا شده بود به حضور امام باقر (علیه السلام) آمد و چنین گفت: آیا شما وارث پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستید؟امام باقر (علیه السلام) فرمودند: بله.
ابوبصیر گفت: آیا پیغمبر اسلام وارث پیامبران پیشین بود و هر چه آنها میدانستند میدانست؟ امام باقر (علیه السلام) پاسخ دادند:آری.
ابو بصیر پرسید: بنابراین، آیا شما میتوانید( مانند بعضی از پیامبران) مرده را زنده كنید، و كور مادرزاد را بینا نمایید، و مبتلا به بیماری پیسی را درمان نمایید؟ امام باقر (علیه السلام) فرمودند: آری، میتوانم به اذن خدا.
آنگاه امام باقر به ابوبصیر فرمود:«جلو بیا».
ابوبصیر میگوید: نزدیك رفتم، امام باقر (علیه السلام) دست بر چهره و دیدهام مالیدند، همان دم خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هرچه در شهر بود همه را دیدم، آنگاه به من فرمود: « میخواهی این گونه باشی و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریك گردی؟ یا آنكه به حال اول برگردی و بدون بازداشت به بهشت روی؟» گفتم: میخواهم، همانگونه كه بودم برگردم.
امام باقر (علیه السلام) بار دیگر دست بر چشم او كشید، و چشمان او به حال اول بازگشتند.
ابوبصیر، این جریان را برای «ابن ابی عمیر» یكی از شاگردان ممتاز امام (علیه السلام) نقل كرد، ابن ابی عمیر گفت: « من گواهی میدهم كه این حادثه حق و راست است، چنانكه روز، حق است.»
همسران و فرزندان امام باقر (علیه السلام)
امام باقر (علیه السلام) دارای هفت فرزند (پنج پسر و دو دختر از چهار همسر) بود، به نامهای:
1ـ امام صادق (علیه السلام) 2ـ عبدالله بن محمد ( كه مدرشان « ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابیبكر است.) 3ـ ابراهیم 4ـ عبدالله ( مادرشان «ام حكیم» دختر اسید بن مغیره ثقفی است، این دو برادر در دوران كودكی از دنیا رفتند.) 5ـ علی 6ـ زینب( كه مادرشان كنیز بود.) 7ـ ام سلمه ( كه مادر او نیز كنیز بود.)
خلفای عصر امامت امام باقر (علیه السلام)
آن حضرت (علیه السلام) در طول مدت امامت در مدینه بودند و خلفای زمان آن بزرگوار به ترتیب عبارتند از:
1ـ ولید بن عبدالملك؛ كه امامت امام باقر (علیه السلام) حدود 5 ماه در عصر خلافت او بود.
2ـ سلیمان بن عبدالملك؛ از سال 66 تا 99؛ چهار سال و دوماه و بنا به گفتهی برخی 3 سال از امامت آن حضرت در این عصر بود.
3ـ عمر بن عبدالملك؛ از سال 99 تا 101؛ دو سال و پنج ماه از امامت آن بزرگوار با این عصر مصادف بود.
4ـ یزید بن عبدالملك؛ از سال 101 تا 105؛ چهار سال و دوماه از امامت امام باقر (علیه السلام) در این عصر بود.
5ـ هشام بن عبدالملك؛ از سال 105 تا 114 یعنی حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر (علیه السلام) كه سرانجام در این عصر پر خفقان و به دستور وی توسط حاكم مدینه مسموم شد و به شهادت رسید.
خلفای مذكور جز عمر بن عبدالعزیر، همان روش طاغوتی نیاكان خود را ادامه دادند و در ظلم و ستم به خاندان نبوت هیچ باكی نداشتند.
عمر بن عبدالعزیر، اگر چه از نظر عدالت و مردم دارای، سیاست خوبی را دنبال كرد و ناسزاگویی به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را كه میراث شوم معاویه بود محو نمود، ولی چون ولایت و حاكمیت، مخصوص امامان (علیهم السلام) بود و او بدون اجازه آنها، زمام امور را به دست گرفت، غاصب محسوب میشد.
از این رو از ابوبصیر روایت شده كه گفت: روزی من با امام باقر (علیه السلام) در مسجد النبی بودم، ناگاه عمر بن عبدالعزیز همراه غلامش وارد مسجد گردید، امام (علیه السلام) فرمود: « به زودی این شخص، زمام امور حكومت را به دست میگیرد و عدل و داد را آشكار میسازد، و پس از چند سال میمیرد، اهل زمین از مرگ او میگریند، ولی اهل آسمان او را لعن مینمایند».
به امام (علیه السلام) عرض كردم: « ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آیا نفرمودید كه او عدل و انصاف را رعایت میكند؟ پس چرا اهل آسمان او را لعن میكنند؟» فرمودند:« یجلس مجلسنا و لا حق له؛ او در جایگاه (رهبری) كه مخصوص ما است مینشیند، با این كه چنین حقی ندارد.»
شاگردان مكتب امام محمد باقر (علیه السلام)
امام باقر (علیه السلام) شاگردان برجسته ای در زمینههای فقه و حدیث و تفسیر و دیگر علوم اسلامی تربیت كرد كه هر كدام وزنهی علمی، محدثی بزرگ و مجتهدی عالی مقام به شمار میرفت. شاگردان مكتب امام باقر (علیه السلام) سرآمد فقها و محدثان زمان بودند و در میدان رقابت علمی بر فقها و قضات غیر شیعی برتری داشتند. شاگردان آن حضرت در نقل احادیث و زمینه سازی برای یك نهضت عظیم فكری و علمی نقش به سزایی داشتند.
بسیارى از علماى اهل سنّت از جمله ابوحنیفه روایات زیادى را از ایشان نقل كردهاند؛ شیخ طوسى در كتاب رجال خود از 462 نفر از شیوخ و بزرگان نام مىبرد كه همگى از شاگردان حضرت امام باقر (علیه السلام) بودند.
محمد بن مسلم, زراة بن اعین, ابوبصیر, برید بن معاویه عجلی, جابر بن یزید جعفی, هشام بن سالم حمران بن اعین, ابان بن تغلب, كیان سجستانی, سدیر صیرفی, ابو صباح كنانی, عبدالله بن ابی یعفور, ثویر بن فاخته، معروف به « ابو جهم كوفی», ابوالجارود و ... همگی از اقمار نورانی پنجمین ستاره آسمان ولایت و امامت هستند.
پیشوای ششم شیعیان جهان، حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودهاند:« مكتب ما و احادیث پدرم را چهار نفر زنده كردند:زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی. اگر اینها نبودند كسی از تعالیم دین و مكتب پیامبر بهرهای نمییافت. این چند نفر حافظان بودند. آنان، از میان شیعیان زمان ما، نخستین كسانی بودند كه با مكتب ما آشنا شدند و در روز رستاخیز نیز پیش از دیگران به ما خواهند پیوست.»
شرح حال مختصری از برخی شاگردان امام (علیه السلام)
جابر بن یزید جعفی:
وی میگوید: امام باقر (علیه السلام) هفتاد هزار حدیث به من آموخت، كه آن همه حدیث را به هیچ كس نیاموخت. به آن حضرت عرض كردم: « بار سنگین و عظیمی از اسرارتان را بر دوش من نهادهاید، به گونهای كه چه بسا سینهام تاب تحمل آن را ندارد،و ظرفیتش لبریز شده و حالتی روانی به من دست میدهد.»
امام باقر (علیه السلام)فرمودند: « هرگاه چنین حالتی به تو دست داد، به صحرا برو و گودالی حفر كن، و سرت را در آن قرار بده و آن گاه بگو: « حدثنی محمد بن علی بكذا و كذا؛ امام باقر (علیه السلام) برایم این گونه و آن گونه، نقل حدیث كرد». ( وبدین طریق عقدهی دلت را خالی كن).
جابر هرگاه میخواست حدیثی را از امام باقر (علیه السلام) نقل كند، با تجلیل و احترام خاص از آن حضرت یاد میكرد و میگفت: « حدثنی وصی الاوصیاء و وارث علم الانبیاء؛ محمد بن علی بن الحسین؛ وصی اوصیا و وارث علم پیامبران، محمد بن علی بن الحسین (علیهم السلام) برای من چنین حدیث فرمود».
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « خداوند جابر جعفی را رحمت كند، او با راستی و درستی، حدیث ما را نقل میكرد.»
خود جابر میگوید: « هیجده سال در خدمت سرور انسانها، حضرت محمد بن علی، امام باقر (علیه السلام) بودم و از خرمن پر فیض او خوشه چینی میكردم. هنگام وداع (برای مراجعت به كوفه) تقاضا كردم باز مرا از فیوضاتش بهرهمند سازد، فرمود: بعد از هیجده سال كسب علم و كمال بس نیست؟ عرض كردم: «آری شما دریایی هستید كه آبش تمام نمیشود و به قعر آن نمیتوان رسید.» فرمود: « سلام مرا به شیعیانم برسان،و به آنها اعلام كن كه بین ما و خداوند عزوجل خویشاوندی نیست، و به پیشگاه خداوند كسی نزدیك نگردد مگر در پرتو اطاعت، ای جابر! كسی كه خدا را اطاعت كند و ما دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و كسی كه نافرمانی خدا كند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید ...»
ابان بن تغلب و حمران بن اعین
مقام « ابان» در حدی بود كه امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: « در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، چرا كه من دوست دارم كه در میان شیعیانم فردی مانند تو دیده شود. »
امام صادق (علیه السلام) در شأن حمران بن اعین فرمود: « حمران به حقیقت از مؤمنان است و هرگز از ایمان دست بر نمیدارد.»
هم چنین خطاب به او فرمود: « تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستی.»
ابن ندیم در فهرست خود مینویسد: ابان سه كتاب تألیف نمود. 1ـ كتاب فی القرائات 2ـ كتاب فی معانی القرآن 3ـ كتاب فی اصول الحدیث علی مذهب الشیعه.
زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و ... : روزی امام صادق (علیه السلام) از این چهار نفر شاگرد برجستهی پدرش (زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی) یاد كرد و فرمود: « اینها از كسانی هستند كه خداوند در شأنشان فرموده: «و السابقون السابقون اولئك المقربون ؛ پیشگامان پیشگامانند، آنها مقربان درگاه خدا میباشند.»
امام صادق (علیه السلام) دربارهی زراره فرمود: « رحم الله زرارة بن اعين، لو لا زرارة لا ندرست آثار النبوة و احاديث ابي؛ خدا زراره را بیامرزد،اگر او نبود آثار نبوت و احادیث پدرم از بین میرفت.»
محمد بن مسلم میگوید:« درباره هر چیزی كه دچار تردید شدم آن را از ابوجعفر (علیه السلام) پرسیدم. از آن حضرت سی هزار حدیث و از ابوعبدالله (علیه السلام) شانزده هزار حدیث پرسیدم.»
محمد بن مسلم علم خود را تنها از طریق امام باقر (علیه السلام) و پس از آن بزرگوار از طریق امام صادق (علیه السلام) برگرفت. برخی شیعیان، محمد بن مسلم را فقیهترین فرد شیعی دانستهاند.
شهادت امام باقر (علیه السلام)
امام باقر (علیه السلام) با طرح مرموز و مخفیانهی هشام بن عبدالملك، مسموم شده و به شهادت رسید، ولی زهر دهنده و چگونگی آن به روشنی مشخص نیست.
بعضی مینویسند: ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملك نوهی برادر هشام, آن حضرت را مسموم نمود.
و به گفتهی بعضی زید بن حسن كه با امام باقر (علیه السلام) خصومت داشت، به دستور هشام بن عبدالملك، زهر را بر زین اسب مالید،و اسب را به حضور امام باقر (علیه السلام) آورد، و اصرار كرد كه آن حضرت بر آن سوار گردند، آن حضرت ناگزیر سوار شدند، و آن زهرا در بدن ایشان اثر كرد، به گونهای كه رانهای امام متورم شد و سه روز بستری گردیدند، و سرانجام به شهادت رسیدند.
امام صادق (علیه السلام) میگویند: آخرین روز عمر پدرم امام باقر (علیه السلام) بود، وصیتهای خود را فردمودند،به ایشان عرض كردم: « پدر جان از آن روز كه بستری شدهای هیچگاه شما را مثل امروز سالمتر ندیدم، و هیچگونه نشانهی مرگ از چهرهی شما دیده نمیشود.» فرمودند: «پسرم! آیا صدای پدرم علی بن الحسین (علیه السلام)را نشنیدی كه از پشت دیوار مرا طلبید و فرمود:« یا محمد! تعال عجّل؛ ای محمد! به سوی ما بیا و شتاب كن.»
شب شهادت امام باقر (علیه السلام) فرا رسید، امام صادق (علیه السلام) به اطاق پدرشان امام باقر (علیه السلام) آمدند، دید در حال مناجات با خدا هستند، با دست اشاره كردند كه ساعتی بعد بیا، ( تا مناجاتشان تمام شود) پس از ساعتی امام صادق (علیه السلام) به بالین پدر آمدند،امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «امشب آخرین شب عمر من است، هم اكنون پدرم امام سجاد (علیه السلام) آمد شربتی گوارا آورد و فرمود: پسرم! از این شربت بنوش، كه خداوند وعده داده همین امشب روحت را قبض كند.»
به این ترتیب آن امام بزرگوار شربت گوارای شهادت را نوشید و شكوهمندانه به دیدار محبوب پیوست.
ده گفتار گوهر بار از امام باقر (علیه السلام)
1ـ «سوگند به خدا شیعه ما نیست، مگر كسی كه پرهیزگار بوده و از خدا اطاعت كند.»
2ـ «از تنبلی و كم حوصلگی بپرهیز، كه این دو كلید هر شری است،كسی كه تنبلی كند،هیچ حقی را نمیپردازد، و آدم كم حوصله، در راه حق ثابت و استوار نمیماند.»
3ـ «سامان یافتن شؤون همه معاش زندگی و معاشرتها همچون پری پیمانه است: كه دو سوم آن بر اساس هوشیاری و زیركی است و یك سوم دیگرش بر اساس چشم پوشی و گذشت است.»
4ـ «شگفتا از متكبری كه به خود مینازد، با اینكه از نطفه آفریده شده، سپس مرداری گندیده شود، و در این میان نمیداند كه با او چه خواهد شد.»
5ـ «خداوند متعال برای بدی، قفلهایی قرار داده، و كلیدهای آنها را شراب قرار داده است، و دروغ بدتر از شراب است.»
6ـ« بد بندهای است آن بندهای كه دو رو و دو زبان است. در حضور برادر دینیش، او را میستاید ( و در تعریف او از حد میگذراند) و در غیاب او، گوشت او را ( به غیبت كردن) بخورد، اگر آن برادر دینی ثروتمند شود بر او حسد نماید، و اگر گرفتار شود، دست از یاری او بردارد.»
7ـ «سه خصلت است كه هر كس دارای آن باشد ایمان به خدا را كامل نموده است: اول, هرگاه خشنود و شاد شد، خشنودی و شادی او را در باطل وارد نكند دوم, هرگاه خشمگین شد، خشمش او را از مرز حق بیرو نبرد سوم, و هرگاه قدرتمند شد، قدرتش دست او را به چیزی كه حق او نیست دراز ننماید.»
8ـ « دانشمندی كه مردم از علم او بهرهمند شوند از هفتاد هزار عابد، برتر است. »
9ـ شخصی از خوارج، از امام باقر (علیه السلام) پرسید: « چه چیزی را میپرستی؟» فرمود:« خدا را». او پرسید:« آیا خدا را دیدهای» امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«آری دیدهام، چشمها او را هرگز آشكارا نمیبینند، اما قلبها او را با نیروی حقیقت ایمان، درك میكنند،او با تشبیه شناخته نشود، و با نیروهای سی درك نگردد، بلكه با نشانهها و راههای خداشناسی، توصیف و شناخته شود، او در حكم خود ظلم نمیكند، این است آن معبود یكتا و بیهمتا. »
سؤال كننده آنچنان تحت تأثیر بیان شیوای امام باقر (علیه السلام) قرار گرفت كه هنگام خداحافظی گفت: «خدا آگاهتر است كه مقام رسالتش را در وجود چه كسی قرار دهد.»
10ـ «به ولایت و دوستی ما جز از راه انجام عمل نیك و پرهیزگاری نمیتوان رسید.»