خلقت نورى فاطمه ى زهرا

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

حديث اول:
سدير صيرفى از امام صادق از پدران بزرگوارش عليهم السلام نقل مى كند كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«خلق نور فاطمه عليهاالسلام قبل ان يخلق الارض والسماء.»
- نور فاطمه عليهاالسلام پيش از خلقت زمين و آسمان آفريده شد.
بعضى از حاضرين عرض كردند: اى پيامبر خدا، پس او از بشر نيست؟ حضرت فرمود:
«فاطمه حوراء انسيه»
- فاطمه، حوريه ى بشرى است.
عرض كردند: اى پيامبر خدا، چگونه وى حوريه ى بشر گونه است؟ حضرت فرمود:
«خلقها الله- عز و جل- من نور قبل ان يخلق آدم، اذ كانت الارواح...»
- خداوند- عزوجل- پيش از آنكه آدم را بيافريند، او را از نور خود آفريد، آن هنگام كه ارواح بودند...
عرض شد: اى پيامبر خدا، در آن هنگام فاطمه كجا بود؟ فرمود:
«كانت فى حقه تحت ساق العرش»
- او در حقه اى در زير ساق عرش بود. [يعنى در ظرفى در زير ساقه عرش بود. در ذيل حديث هفتم بيانى در معناى آن خواهد آمد.]
عرض كردند: اى پيامبر الهى، غذايش چه بود؟ فرمود:
«التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد...» [بحار الانوار، ج 43، ص 4، روايت 3.]
- تسبيح و تقديس و لا اله الا الله و حمد و ثناى الهى...
بيان:
در توضيح حديث گذشته، نكاتى را متذكر مى شويم:
1- پيش از بيان روايات اين فصل، بايد توجه داشت كه مراد از «خلقت نورى»، «تمثل نورى مجرد» آن بزرگوار است، نه «مقام نورانيت» وى، زيرا به مقام نورانيت كه همان مقام ولايت كلى است، «خلقت» گفته نمى شود.
احاديث آتيه اين فصل، شاهد بر اين بيان است. چنانكه در حديث پنجم مى فرمايد:«انى خلقتك... من شبح نور»، و در حديث ششم به «الارواح قبل الاجساد» تعبير شده، و در حديث ديگر هم به «تمثل نورى» و هم به «ارواح» تعبير شده است، چنانكه مى فرمايد:
«خلق الله محمدا و عترته اشباح نور بين يدى الله قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورانيه، بل ارواح» [مجمع البحرين، ماده شبح.]
- خداوند، محمد و عترتش را به صورت شبحهاى نورانى در برابرش خلق نمود. (راوى مى گويد) عرض كردم: اشباح چيست؟
حضرت فرمود: سايه ى نور، بدنهاى نورانى، بلكه ارواح نورانى هستند.
بنابراين، بعيد نيست كه تعبير «اذ كانت الارواح» در روايت اول نيز اشاره به مراتب خلقتهاى نورى و تمثلى حضرات معصومين عليهم السلام پيش از خلقت نورى ديگر موجودات داشته باشد.
2- در توضيح عبارت «خلقها الله عز و جل من نوره...» بايد گفت: اهل تحقيق مى دانند كه هيچ امرى از حضرت حق سبحانه ايجاد و بروز و ظهور پيدا نمى كند مگر به اسمى از اسماء الهى، و اسم نيز از مسمى جدا نيست، چنانكه حضرت على عليه السلام در دعاى كميل به پيشگاه الهى عرض مى كند:
«... و باسمائك التى غلبت (ملات) اركان كل شى ء... و بنور وجهك الذي اضاء له كل شى ء» [اقبال الاعمال، چاپ آخوندى، ص 707، و مصباح المتهجد، ص 844.]
- (پروردگارا، از تو درخواست مى كنم)... به اسمائت، كه بر اركان و شراشر وجود هر چيزى غالب و چيره است (اركان و شراشر وجود هر چيزى را پر كرده است )... و به نور وجه تو، كه هر چيزى به آن روشن و نورانى است.
بنابراين، خلقت نورى فاطمه عليهاالسلام نيز به خلقت و ايجاد و اراده حق ظهور يافته است، لذا نمى تواند از نور او جدا باشد. [را جع به اين جمله حديث، در ذيل حديث سوم مجددا بيانى خواهد آمد، و نيز درباره عبارت «كانت فى حقه...» در ذيل حديث هفتم بيانى خواهيم داشت.]
3- در توضيح عبارت «التسبيح والتقديس والتهليل والتحميد...»
بايد توجه داشت كه: اولا: تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد، همان تسبيحات اربعه ى مشهور «سبحان الله، والحمد لله، و لا اله الا الله، والله اكبر» است كه از «تكبير» به «تقديس» تعبير شده. و اين خود بيانگر آن است كه معناى حقيقى تكبير، همان تقديس است، چنانكه در ذيل بيان خواهيم كرد. و ثانيا: بازگشت معناى تقديس و تكبير و تهليل و تحميد، به اعتبارى به «تسبيح» است، چنانكه رواياتى [و سائل الشيعه، ج 4، ابواب قرائت، باب 51، ص 791.] كه از مجموع آنها به تسبيحات اربعه تعبير شده است، به همين معنا اشاره دارد. و اما اينكه چگونه معانى اينها به تسبيح بر مى گردد؟ بايد گفت:
تسبيح، به معناى منزه دانستن حضرت حق از آلايشها و نقائص صفات عوالم امكانى است، در عين اثبات تمامى كمالات و خوبيها براى حق تعالى.
تقديس، در عين اثبات اسماء و صفات براى حق سبحانه و تعالى، اعتقاد به عينيت اسماء و صفات با ذات حق تعالى و منزه دانستن او از كثرت صفات و وحدت ذات است، كه اين همان معناى «تكبير» است. چنانكه امام صادق عليه السلام در رد كسى كه گمان مى كرد معناى تكبير «الله اكبر من كل شى ء»: (خداوند، بزرگتر از هر چيزى است) مى باشد، فرمودند: آيا آنجا (يعنى در عوالم ربوبى) چيزى بوده تا خداوند (با او مقايسه شود و) بزرگتر باشد؟ و سپس خود معناى صحيح تكبير را بيان نمود و فرمود:
«الله اكبر من ان يوصف» [و سائل الشيعة، ج 4، ابواب ذكر، باب 33، روايت 1، ص 1210.]
- خداوند، بزرگتر از آن است كه توصيف شود. و اين به آن معنا نيست كه حق تعالى صفت ندارد، زيرا قرآن كريم خداوند را به صفات بسيارى توصيف نموده است، بلكه به معناى آن است كه خداوند صفات زائد و جداى از ذات ندارد و صفاتش عين ذات اوست. و از اينجاست كه مولى الموحدين، على عليه السلام مى فرمايد:
«كمال توحيده الإخلاص له، و كمال الإخلاص له نفى الصفات عنه، لشهادة كل صفة انها غير الموصوف، و شهادة كل موصوف انه غير الصفة: فمن وصف الله سبحانه، فقد قرنه...» [نهج البلاغه، خطبه اول، ص 39.]
- بالاترين مرحله توحيد خداوند، اخلاص براى اوست و كمال اخلاص، نفى صفات از او، زيرا هر صفتى شاهد بر مغايرت و دو گانگى با موصوف، و هر موصوفى گواه بر مغايرت با صفت است. پس هر كس حق سبحانه را توصيف كند، او را قرين و همتاى چيز ديگرى قرار داده است...
بنابراين معناى تقديس و تكبير نيز به تسبيح بازگشت مى كند.
تهليل «لا اله الا الله»، يعنى: اعتقاد و اذعان به اينكه تنها ذاتى كه صلاحيت معبود بودن و پرستش را دارد، همانا ذات اقدس الهى است، و به معناى ظريفتر، تنها حقيقتى كه در عالم، قائم به خود مى باشد، فقط خداست. و هر چه جز او، پرتو و تجلى اوست و قيام و بستگى به او دارد، بنابراين، تهليل نيز از اين جهت كه در مقام نفى آلهه و متوجه نيستى و اعتبارى بودن عالم مى باشد خود، تسبيح است.
تحميد «الحمد لله» يعنى: تمامى ستايشها و ستايش كامل و محض، مختص حضرت حق، و از او و به اوست، زيرا تمامى كمالات مظاهر از او، و به اوست، لذا اگر مخلوقى ستايش شود، در واقع حق سبحانه كه محض كمال و كمال محض مى باشد، ستايش شده است، بنابراين، تحميد نيز به تسبيح بازگشت مى كند.
4- اما درباره ى اينكه چگونه غذاى فاطمه زهرا عليهاالسلام در عوالم نورى، تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد، و در يك كلمه «تسبيح» بوده است؟
بايد گفت: با توجه به اينكه، غذا و خوراك هر عالمى متناسب با آن عالم است، لذا غذاى عوالم مجرد نبايد از نوع غذاها و خوراكيهاى عالم ماده و طبيعت باشد. و نيز با توجه به اينكه موجودات مجرد دائما مستغرق در توجه به فقر و نيستى و احتياج خود هستند، لذا تنها حجابى كه در آن عوالم فرض مى شود، همان «توجه به اين توجه» است كه اين انوار مقدسه با تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد، ريشه اين توجه را زدوده و همواره مستغرق در ذكر و شهود حضرت حق سبحانه مى باشند.
اكنون پس از اين بيانات، بايد گفت: اگر غذاى حضرتش (با شهودى كه وى را در عوالم نورى است) تسبيح و تقديس و تحميد و تهليل نباشد، چه بايد باشد؟!
حديث دوم:
در قسمتى از حديثى كه سلمان فارسى از عمار ياسر نقل مى كند، آمده است: امير المومنين عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد:
«نور فاطمه من نورنا؟»
- آيا نور فاطمه از نور ما است؟
حضرت فرمود:
«اولا تعلم»؟
- مگر نمى دانى؟
حضرت على عليه السلام در اين هنگام به شكرانه اين معنى، سجده ى شكر بجا آورد. و در ادامه روايت آمده است: پس از آن كه اميرالمؤمنين عليه السلام نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام آمد، ايشان عرض كرد:
«اعلم يا أبا الحسن، ان الله تعالى خلق نورى و كان يسبح الله جل جلاله...» [بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.]
- اى اباالحسن، بدان كه خداوند متعال نور مرا آفريد و پيوسته حق تعالى را تسبيح مى نمود.
بيان:
ظاهراً جمله «نور فاطمه من نورنا؟» در صدر روايت، اشاره به خلقت نورى نيست، بلكه مراد همان نور ولايت و مقام والاى نورانيت اهل بيت است، كه همان ولايت كلى الهى است. در ذيل حديث ششم توضيح مختصرى درباره آن خواهيم داد. و اما قسمت ذيل روايت «ان الله تعالى خلق نورى» ظاهراً اشاره به خلقت نورى فاطمه زهرا عليهاالسلام دارد كه در اين فصل در صدد بيان آن هستيم.
حديث سوم:
در كتاب مناقب، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود:«هنگامى كه خداوند بهشت را خلق نمود، آن را از «نور وجه خود» آفريد. سپس آن نور را گرفت و بيافكند.
«فاصابنى ثلث النور، و اصاب فاطمه ثلث النور، و اصاب عليا و اهل بيته ثلث النور...» [بحار الانوار، ج 43، ص 44.]
- يك سوم از آن نور به من، و يك سوم ديگر به فاطمه، و يك سوم ديگر به على و اهل بيتش رسيد...
بيان:
ظاهرا اين «نور وجه»، كه خداوند بهشت را از آن خلق نمود، همان است كه در ذيل حديث اول در بيان جمله ى «خلقها الله- عز و جل- من نوره» ذكر شد. و اما اينكه چگونه اين انوار مقدسه از همان نورى هستند كه بهشت از آن خلق شده است؟ از آن جهت است كه ظهور بهشت، از تجليات اسماء و صفات جمالى حق است،و انوار و طينت ايشان نيز به تمام معنى بهشتى، و از همان تجليات هستند.
حديث چهارم:
اما عسكرى به نقل از پدران بزرگوارش عليهاالسلام فرمود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: هنگامى كه آدم و حوا داخل بهشت فردوس (اعلى)شدند، چشمشان به خانمى افتاد كه بر بساطى از بساطهاى بهشت نشسته كه بر سرش تاجى از نور، و در دو گوشش دو گوشواره از نور است، و از نور جمالش بهشتها نورانى است. آدم پرسيد: محبوبم جبرئيل! اين خانمى كه بهشتها از نور جمالش برافروخته و نورانى است، كيست؟ جبرئيل گفت: او فاطمه، دختر محمد، پيامبرى از فرزندان تو است كه در آخرالزمان مى آيد. سپس آدم پرسيد: اين تاجى كه بر سرش هست؟ چيست؟عرض كرد: شوهرش على بن ابى طالب عليه السلام است. پرسيد: دو گوشواره اى كه بر دو گوشش آويخته شده، چيست؟ عرض كرد: دو فرزندش، حسن و حسين هستند.
سپس آدم فرمود: محبوبم جبرئيل!
«اخلقوا قبلى؟»
- آيا ايشان قبل از من خلق شده اند؟
عرض كرد:
«هم موجودون فى غامض علم الله قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» [بحار الانوار، ج 43، ص 52.]
- ايشان چهار هزار سال پيش از آفرينش تو، در فشرده ى علم الهى موجود بوده اند .
بيان:
در توضيح حديث گذشته دو نكته را متذكر مى شويم:
1- ظاهرا مراد از آدم و حوا عليهماالسلام در اين روايت، آدم و حوا در آخرين مرحله نزولى خلقتشان، كه همان خلقت مادى در بهشت برزخى باشد، نيستند، بلكه در مراحل پيش از آن و در خقلت تمثلى نورى منظور است. زيرا:
اولا: در صدر روايت، از اين بهشت، به بهشت «فردوس اعلى» تعبير شده است، آنجا كه مى فرمايد: «خداوند به جبرئيل وحى نمود كه اين بندگان مرا به فردوس اعلى ببر»، در حالى كه بهشتى كه خلقت مادى آدم و حوا در آن به وقوع پيوسته، بهشت برزخى بوده است.
ثانيا: با توجه به لزوم سنخيت مشاهده كننده و مشاهده شونده، چگونه ممكن است بگوييم آدم و حواى برزخى در بهشت فردوس اعلى، وجود نورى تمثلى فاطمه زهرا عليهاالسلام را مشاهده كرده اند؟! علاوه بيان ذيل حديث نيز شاهد بر اين است.
2- درباره ى عبارت «قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» بايد گفت: ظاهر بعضى از آيات قرآن كريم و صريح رواياتى از اهل بيت، مانند حيث فوق، دلالت دارد بر اينكه همه موجودات پيش از خلقت جسمانى، خلقتهاى نورى داشته اند، چنانكه در موارد متعددى قرآن كريم [ق: 38، حديد: 4، سجده: 4، اعراف: 54، يونس: 3، هود: 7، فرقان: 59.] خلقت زمين و آسمانها و ساير موجودات را در «شش روز»، و آيه نهم و دوازدهم سوره ى فصلت، خلقت و قضاى الهى آسمانهاى هفتگانه و زمين را در «دو روز» تعبير فرموده است. اگر روز را از ايام ربوبى حساب كنيم، كه به تعبير خود قرآن كريم هر روز از آن، برابر با هزار سال است،چنانكه مى فرمايد:
(و ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون) [حج: 47.]
- و هر روز نزد پروردگارت، مثل هزار سال از سالهايى است كه شما حساب مى كنيد.
در اين صورت، «شش روز» برابر با شش هزار سال، و «دو روز» برابر با دو هزار سال مى شود. هر چند تعابير زمانى و كثرت و قلت عددى در قرآن كريم، جهت فهم ما و براى زياد نشان دادن ايام ربوبى در مقايسه با تعابير زمانى كه نزد ما مرسوم است، مى باشد، و الا در عوالم مجرد خصوصا در عالم ربوبى، زمان و روز و ايام راه ندارد. و لى از سوى ديگر، از آيات زيادى از قرآن كريم [بقره: 117، آل عمران: 47، نحل: 40، مريم: 35، يس: 82، غافر: 28.] ظاهر مى شود كه تحقق خلقت عالم به «قضا»، «قول»، «امر»، «اراده» و «كن» حضرت حق تعالى است. و حتى نمى توان ميان «اراده» و «قضا» و «امر» و «قول» او هم تقدم و تأخر قائل شد، زيرا تقدم و تاخر مربوط به عالم ماده و امكان است، و در عالم ربوبى، «قول» و «امر» و «اراده» و «قضا» يكى بيش نيست، و آن تحقق خارجى هر موجودى است.
تمام عالم (خلقت دنيوى و اخروى) در پيشگاه ذات ربوبى (به حساب عالم تجرد ربوبى) يك تحقق بيش نيست، اگر چه به نظر عالم مادى، زمان و مكان، و اول و آخر، و دنيا و آخرت براى آن فرض شود.
پس از اين مقدمه، شايد بتوان گفت: مقصود از تعبير (فى سته ايام) و يا (فى يومين) ظاهرا همان مراتب خلقتهاى نزولى، از خلقت نورى تا خلقت مادى موجودات در اين عالم است.
اكنون با توجه به بيانات فوق ممكن است بگوييم: تعبير «خلقت زمين و آسمانها و ساير موجودات در شش روز» اشاره به مراحل ششگانه نزولى خلقت از خلقتهاى نورى تا مادى مى باشد: و خلقت مادى در عالم جسم، هفتمين و آخرين آن مراحل است. و نيز تعبير «خلقت و قضاى الهى آسمانهاى هفتگانه و زمين در دو روز» اشاره به دو مرحله از خلقت است، كه عوالم تمثلى نورى تا برزخى يك مرحله، و عوالم مادى مرحله دوم به حساب آمده است، چنانكه روايت ششم همين فصل نيز اين معنا را تأييد مى كند كه به «خلقت ارواح و اجساد» تعبير شده و هر كدام يك مرحله به حساب آمده است.
بنابراين، با توجه به اين توضيح مختصر، معناى خلقت اين ذوات مقدسه «در چهار هزار سال پيش از خلقت آدم و حوا عليهماالسلام» در اين روايت، و تعابير ديگرى كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام در اين رابطه وجود دارد، تا حدودى معلوم مى شود. والله اعلم.
حديث پنجم:
در قسمتى از حديثى كه حضرت امام موسى بن جعفر از پدر بزرگوارش از جد بزرگوارش عليهم السلام درباره ى مكالمه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج نقل مى كند، آمده است كه حضرت حق سبحانه فرمود:
«انى خلقتك و خلقت عليا و فاطمه و الحسن و الحسين من شبح نور، ثم عرضت ولايتهم على الملائكه و سائر خلقى و هم ارواح، فمن قبلها كان عندى من المقربين، و من جحدها كان عندى من الكافرين.» [بحار الانوار، ج 26، ص 307، روايت 71.]
- تحقيقا من، تو و على و فاطمه و حسن و حسين را از شبح و سايه نور خلق كردم،سپس ولايت ايشان را بر ملائكه و ساير مخلوقاتم، در حالى كه روح بودند، عرضه داشتم. پس هر كس ولايت ايشان را پذيرفت، نزد من از مقربين محسوب گرديد، و هر كس انكارشان كرد، از كافرين.
بيان:
جمله «و هم ارواح» در اين روايت نيز مويد بيان قبلى ما، در ذيل روايت چهارم است كه حتى ملائكه و جن و ساير مخلوقات نيز، قبل از خلقت فعلى خود، اشباح نورى داشته اند، كه به «و هم ارواح» تعبير شده است. و از آنجا كه نسبت كفر و عصيان به ملائكه الهى با صريح آيه شريفه ى (لا يعصون الله ما امرهم، و يفعلون ما يومرون) [تحريم: 6.]: (ملائكه) از اوامر الهى سرپيچى نمى كنند و هر چه به آنها امر شود، انجام مى دهند.) نمى سازد، ظاهراً بايد مراد از «من جحدها» در عبارت حديث، ساير مخلوقات غير از ملائكه باشد. والله علم.
حديث ششم:
مفضل مى گويد كه حضرت صادق عليه السلام فرمود:
«ان الله تبارك و تعالى خلق الارواح قبل الاجساد بالفى عام، فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و على و فاطمه والحسن والحسين والائمه بعدهم- صلوات الله عليهم- فعرضها على السماوات والارض والجبال، فغشيها نورهم...» [بحار الانوار، ج 26، ص 320، روايت 2.]
- تحقيقا خداوند تبارك و تعالى، ارواح را در هزار سال قبل از اجساد خلق نمود، و بالاترين و شريفترين آنها را، ارواح محمد و على و فاطمه وحسن و حسين و ائمه بعد از ايشان- صلوات الله عليهم- قرار داد، سپس آنها را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشت و نور ايشان همه آنها را فرا گرفت...
بيان:
در اين روايت و روايت قبل، به دو منزلت اين بزرگواران اشاره شده است:
1- تقدم و شرافت خلقت نورى و تمثلى ايشان بر ساير مخلوقات، حتى در خلقت تمثلى كه به «شبح نور» در حديث گذشته و «ارواح محمد و على...» در اين حديث تعبير شده است، كه بحث اين فصل پيرامون آن است.
2- مقام نورانيت آن حضرات معصوم، كه در حديث قبل به «عرضت ولايتهم»، و در اين حديث به «فغشيها نورهم» تعبير شده است. و در توضيح منزلت دوم به اختصار مى گوييم:
مقام نورانيت، و به تعبيرى ولايت كليه الهيه، همان است كه اگر انبيا و اوليا مؤيد به آن نباشند، هيچ معجزه و خرق عادت و كرامتى از آنان صادر نخواهد شد. و نيز مقام خلافت و تصرف در عالم را به تأييد اين مقام دارند. و از همه بالاتر، بخصوص مقام خلافت اهل بيت عليهم السلام به گونه اى است كه هيچ امرى در عوالم خلقت انجام نمى گيرد، مگر اينكه به اذن الهى بايد از مجراى ايشان بگذرد. چنانكه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است:
«اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم، و تصدر من بيوتكم.» [كامل الزيارات، ص 179، باب 79، روايت 2.]
- اراده ى پروردگارت در تقدير امور (همه مخلوقات) به شما فرود مى آيد و از خانه ها (و مقام منيع) شما (به جهان و جهانيان) صادر مى شود. و اين همان مقام خلافت و ولايت الهى است، زيرا مقام نورانيت ايشان را نمى توان جداى از مقام ولاية اللهى دانست، بلكه عين آن مقام است. [براى توضيح بيشتر ر، ك: فصل دوم كتاب «فروغ شهادت» از نگارنده.]
حديث هفتم:
ابى سعيد خدرى مى گويد: نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه مردى رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا، مرا از گفتار خداوند- عزوجل- آنجا كه به ابليس فرمود: (استكبرت ام كنت من العالين؟) [ص 75.]:(آيا تكبر ورزيدى يا از «عالين» بودى؟) خبر دهيد كه «عالين» چه كسانى هستند كه از ملائكه مقرب هم بالاترند؟ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«انا و على و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام، كنا فى سرادق العرش نسبح الله، فسبحت الملائكة بتسبيحنا، قبل ان يخلق الله- عزوجل- آدم بالفى عام...»[بحار الانوار، ج 26، ص 346، روايت 19.]
- عالين، من و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستيم، كه دو هزار سال پيش از اينكه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را بيافريند، در پرده سراى عرش الهى پيوسته مشغول تسبيح الهى بوديم، و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوى شدند...
بيان:
در توضيح حديث آخر اين فصل نكاتى را متذكر مى شويم:
1- با توجه به اينكه آيه شريفه مذكور در ذيل جريان سجده ملائكه به امر الهى در برابر حضرت آدم عليه السلام، و سجده نكردن ابليس (با اينكه صورتاً در ميان ملائكه بود) آمده است، بايد «عالين» گروهى از ملائكه باشند كه آنچنان مبهوت حضرت حق گرديده باشند كه خطاب (اسجدوا) [بقره: 34، اعراف: 11، اسراء: 61، كهف: 50 و طه: 116.] را متوجه نشده و سجده نكرده و معذور بوده اند، چنانكه در حديث آمده است:
«عالين، گروهى از ملائكه هستند كه توجه و التفاتى به غير حق ندارند، و به سجده در برابر آدم مأمور نبوده اند، و اساساً متوجه نبوده اند كه حضرت حق، عالم و آدم را آفريده است.» [رسائل سبعه توحيدى، استاد علامه طباطبائى قدس سره، رساله وسائء ص 142.] و نيز در دعاى رجبيه كه از ناحيه مقدسه امام زمان- عجل الله تعالى فرجه الشريف- صادر شده است، مى خوانيم:
«و صل على محمد و آله و على عبادك المنتجبين و بشرك المحتجبين و ملائكتك المقربين والبهم الصافين الحافين» [اقبال الاعمال ص 647. با اختلاف مختصر.]
- و رحمت فرست بر محمد و اهل بيتش و بر بندگان برگزيده ات و بر انسانهاى ناشناخته و بر ملائكه مقربت و بر (ملائكه) مبهوتى كه گرداگرد هم صف كشيده اند. و لى در اين حديث، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، خود و اين بزرگواران را «عالين» مى خواند، كه شايد به دليل ظهور علو منزلت معنوى و برجستگى ظاهرى و باطنى ايشان در خلقت نورى و سرادق عرش باشد، و آن ملائكه نيز به حساب مقام معنوى خاصشان از مصاديق ايشان مى باشند، نه به دليل سجده نكردن بر آدم عليه السلام كه به آن مأمور نبوده اند و خطاب «اسجدوا» تنها متوجه ملائكه بود، نه آن انوار مقدسه.
2- تسبيح گفتن ملائكه به تسبيح ايشان «فسبحت الملائكة بتسبيحنا»، نيز ظاهراً اشاره به تقدم رتبى خلقى و تجردى نورى، و حتى تقدم در تسبيح و گفتار بر ساير موجودات دارد.
3- جمله ى «كنا فى سرادق العرش نسبح الله.» از اين حديث، و عبارت «كانت فى حقه تحت ساق العرش» از روايت اول، و عبارت «هم موجودون فى غامض علم الله..» از روايت چهارم، تعبيراتى قريب به يك مضمون است كه ذيلا توضيح مختصرى درباره آنها مى دهيم:
اولا: بايد توجه داشت كه اين تعبيرات، تمثيلاتى است تا ما را با ريشه اين انوار مطلع سازند.
ثانيا: منظور از عرش الهى، چنانكه در روايت [اصول كافى، ج 1، ص 131، روايت 2.] آمده است، «علم» و «قدرت» حضرت حق است، هر چند بعضى از آيات و روايات- به قرائنى كه در آنها وجود دارد- ظاهراً عرش را خود موجودات بيان كرده است، ولى منافاتى بين اين دو نيست، زيرا موجودات، مظهر «علم» و « قدرت» الهى هستند. [براى توضيح بيشتر در اين باره ر، ك: كتاب «سر الإسراء» ج 1، ص 436- 438 و نيز ترجمه ى آن از نگارنده.]
حال چه اشكالى دارد كه بگوييم: علم خداوند در خلقت نورى انوار مقدسه اهل بيت كه مقدم بر همه مخلوقات هستند، دو گونه است: اجمالى و تفصيلى (چنانكه نسبت به ساير موجودات نيز قابل فرض است).
علم تفصيلى حق، همان ظهور و بروز پيدا كردن موجودات است به اراده ى پروردگار،در مراحل خلقت تمثلى نورى تا عوالم برزخى و مادى و دنيوى و اخروى. و علم اجمالى، همان علم پروردگار به اين ذوات مقدسه و ساير موجودات است، قبل از ظهور تفصيلى آنان. (مراد از قبليت در اينجا، قبليت رتبى است نه زمانى، زيرا در عوالم ربوبى زمان راه ندارد تا قبليت و بعديت معنا داشته باشد).
به اين ترتيب، دو احتمال سربسته در اين روايات نسبت به تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير اهل بيت عليهم السلام مى رود:
احتمال اول اينكه: ايشان در مرحله خلقت تمثلى نورى و علم تفصيلى حق، تسبيح الهى را مى گفتند، و به تعبير روايت اول «غذايشان تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد» بوده است، و اين معنا با ذيل روايت هفتم نيز سازگارتر است كه مى فرمايد: «و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوى شدند.»
احتمال دوم اينكه: به معناى ظريفتر- بنا به ظاهر عبارات اين سه حديث «كانت فى حقه تحت ساق العرش» و «هم موجودون فى غامض علم الله» و «كنا فى سرادق العرش...» منظور اين است كه ما حتى در علم اجمالى پروردگار جز تسبيح و تقديس كار ديگرى نداشتيم. والله أعلم.
البته بايد توجه داشت كه اين تعبيرات سه گانه فوق در احاديث گذشته و شبيه به آن در ديگر روايات، براى درك فى الجمله سامعين است، و مقام و منزلت آن بزرگواران را فقط اهلش مى فهمند. و بيان اينكه هر جمله اى به چه معنايى اشاره دارد، ذكر آن در اين رساله ملال آور است.
خلاصه آن كه: همان گونه كه از مجموع روايات اين فصل معلوم گرديد، خلقت موجودات، خصوصاً اشرف آنها- يعنى انبيا- و بالأخص ذوات مقدسه چهارده معصوم، تنها در خلقت مادى منحصر نيست، بلكه اين مرحله، آخرين مرحله خلقت همه جودات و انوار مقدسه انبيا و اوصيا است.
اما اينكه چند مرحله از خلقت را طى كرده اند تا به مرحله مادى رسيده اند؟ و نيز روايات از هر كدام از اين مراحل، چه تعبيرى دارند؟ از بيانات بعضى از احاديث، از جمله احاديث خلقت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم [بحار الانوار، ج 15، باب 1، روايت 4 و غيره.] مطالبى بطور اجمال، به دست مى آيد. و درباره ى كيفيت خلقت نورى باز از بعضى جملات احاديث اين فصل و احاديث ديگر به دست مى آيد كه: تنها نور بدون تمثل نبوده، بلكه خلقت نورى و صورت نوريه [توضيح بيشتر اين امر در اين كتاب ملال آور است. سزاوار است خوانندگان عزيز به احاديثى كه درباره ى ابتداى خلقت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و انوار ديگر معصومين كه در باب نخست جلد 15 بحار الانوار آمده است نظر نمايند، تا اصل معنى خلقت نورى اين بزرگواران تا حدودى روشن شود، و علاوه معلوم گردد كه بيان ما بى دليل نيست.] رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و انوار مقدسه فاطمه زهرا عليهاالسلام و ائمه معصومين عليهم السلام بوده كه تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد حضرت حق، غذايشان بوده، و ملائكه الهى به تسبيح ايشان تسبيح گو بوده اند.
4- در پايان اين فصل مى گوييم: همانگونه كه در اول فصل اشاره شد، اين فصل متضمن منزلت آن بانوى بزرگوار، در تقدم «خلقت نورى» ايشان بر خلقت ساير موجودات است، و اين غير از «مقام نورانيت» انبيا و اوليا و ايشان است [توضيح بيشتر درباره ى مقام نورانيت انبياء و اولياء عليهم السلام را در فصل دوم كتاب «فروع شهادت» از نويسنده جستجو كنيد.]، زيرا مقام نورانيت كه همان مقام «ولايت كليه الهى» و «عالم امر» است، در تمام مراحل خلقت انبيا و اوليا و خلقت تمامى موجودات، از جمله در مرحله خلقت نورى آنها دخالت دارد، بطورى كه بدون آن هيچ مظهرى نمى تواند به تنهايى قوامى داشته باشد، خصوصا در امر معنوى.
لذا اگر انبيا و اوليا مؤيد به مقام ولايت نباشند، قادر بر ظهور هيچ گونه امر معنوى و ولايى، مثل معجزه و خرق عادت و كرامت نخواهند بود.
در احاديث اهل بيت از اين مقام به «نور» تعبير شده است، چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث نورانيت، در جواب سوال ابوذر غفارى و سلمان فارسى رضوان الله عليهما درباره ى معرفت حضرتش به نورانيت، مى فرمايد:
«معرفتى بالنورانيه معرفه الله- عز و جل- و معرفه الله- عز و جل- معرفتى بالنورانيه، و هو الدين الخالص...» [بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.]
- شناخت من به نورانيت، شناخت خداوند- عز و جل- مى باشد و شناخت خداوند- عزوجل- شناخت من به نورانيت است، و آن دين خالص است... و نيز در ذيل حديث دوم همين فصل، حضرت فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد:
«اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن يا ابا الحسن، المومن ينظر بنور الله تعالى» [بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.]
- اى اباالحسن، آنچه را كه به وقوع پيوسته (حوادث گذشته) و به وقوع مى پيوندد (اتفاقات حال) و به وقوع نپيوسته (رخدادهاى آينده) مى دانم. مومن با نور خداوند متعال نظر مى كند. و در ادعيه و زيارات ائمه معصومين عليهم السلام خصوصا در زيارت جامعه كبيره نيز، با تعابير خاصى بدان اشاره شده است كه اين رساله گنجايش بحث تفصيلى پيرامون آن را ندارد.
در هر حال، مقام و منزلت نورانيت آن بانوى بزرگ با روايات گذشته و آينده، و روايات بسيارى كه ايشان را از نور رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام جدا نمى نمايند، [بحار الانوار، ج 15 و 26 .] به خوبى آشكار مى شود. والله تبارك و تعالى عالم بحقيقه الامر.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنیدsibtayn@sibtayn.com

تماس با ما
Close and go back to page