سيد جليل حاج سيد محمدعلى جزائرى فرمود:
من در اول ماه ذى الحجه 1373 مشرف شدم بزيارت امام هشتم حضرت ابوالحسن الرضا (ع ) و آنوقت مصادف بود با ماه اول پائيز و هوا نسبت بحال من كه ساكن خوزستانم و آنجا از مناطق حاره است قدرى سرد بود و اتفاقا روز عرفه در ايوان شرقى مسجد گوهرشاد مشغول اعمال آنروز و دعاى حضرت سيدالشهداء (ع ) شدم و بسيار عرق نمودم و بواسطه غفلت تحفظ خود از هواى سرد مبتلا بزكام شديدى شدم و بدرد سينه و سرفه گرفتار گرديدم و من باين مرض در زمستانهاى خوزستان سابقه داشتم كه هر سال يكماه و دوماه طول مى كشيد و پس از معالجات بسيار بهبودى حاصل مى شد. لكن در اين مسافرت چون باين مرض دچار شدم و پرستارى هم نداشتم بدكتر مراجعه نكردم و از اتفاقات اين بود كه چون زوار بسيار آمده بودند و رفقاى سفر من بجهت اينكه شايد هنگام رفتن بليط ماشين بدست نيايد از اوائل ورود به مشهد بفكر تهيه بليط قطار بودند. تا اينكه قبل از عرفه بليط گرفتند براى روز عيد غدير و من ناچار بودم كه بايشان حركت كنم و مرض من هم از روز عرفه كه مبتلا شدم روز بروز شدت مى كرد. تا شب عيد غدير كه مى بايست روزش حركت كنيم آخر شب با زحمت بحرم مطهر مشرف شدم و براى شفاى اين مرض خود از حضرت رضا (ع ) خواهش و استدعاء نمودم و التماس كردم پس از آن قصد كردم خود را بضريح مطهر برسانم و سينه ام را براى استشفاء بضريح شريف بمالم و از آنحضرت شفا طلب كنم .
لكن بقدرى جمعيت زوار زياد بود كه راه عبور در حرم مطهر ميسر نبود از اين جهت من با حال ضعف و مرضى كه داشتم بمقصد نرسيدم پس قصد كردم كه چون از حرم بيرون شوم عتبه در پيش روى آنحضرت را ببوسم و سينه خود را بعتبه بمالم آنجا هم ممكن نشد.
آنگاه در دارالحفاظ اندكى تاءمل كردم و بسيار ملول بودم كه ميسر نشد سينه خود را بضريح يا بعتبه در بمالم . پس خود را تسلى دادم باينكه اكنون از درى كه تازه در دارالحفاظ گذاشته شده و مردم از آن در به مسجد گوهرشاد و كفش دارى مى روند و چند پله دارد مى روم و سينه خود را بر آن پله بقصد استشفاء مى مالم لذا آمدم تا به پله ها كه از مرمر است رسيدم .
آنجا هم ديدم على الاتصال زائرين مى آيند و مى روند پس من به هر زحمتى بود خم شدم كه پله را ببوسم ديدم دو دانه عناب ريز روى پله مرمر گذاشته شده و با آنهمه رفت و آمد مردم اين دو دانه عناب تكان نخورده پس فورا آنها را برداشتم و حال عجيبى در خود يافتم كه قابل وصف نيست و قدرى در حالت بهت و حيرت بودم ابتدا خيال موهومى كردم كه شايد يكى از زائرين عناب براى تبرك بحرم مطهر آورده و اين دو دانه افتاده آنگاه با خود گفتم چگونه مى شود روى پله باين صافى و اين همه ازدحام مردم اين دو دانه عناب بماند.
پس با حال شعف با دو دانه عناب به منزل آمدم و چون رفقاى من آن دو دانه عناب را در دست من ديدند و از جريان كار من مطلع شدند يكى از ايشان بخواهش بسيار يكدانه را از من براى خود گرفت و من همان ساعت كمى از آن دانه ديگر را خوردم و بقيه آنرا براى اهل بيت و بچه هاى خود نگاه داشتم و همان وقت متوجه خود شدم كه هيچ اثرى از كسالت و سرفه و درد سينه در من نيست . لذا همان روز با رفقاى خود ناهار و هم خربزه بسيار خوردم و فرداى آنروز حركت كرديم و از آن زمان به نظر مرحمت حضرت رضا صلوات الله عليه تاكنون كه 1376 مى باشد در زمستانها راحت هستم و از آن بيمارى بهيچگونه اثرى بروز نكرده و الحمدلله على كل نعمه .(1)
اى كه رو كرده بسويت همه اربا دعا
دردمندان همه از خاك درت جسته شفا
من چه گويم بتو اى خسرو اقليم بقا
كه خدا گفته ثناى تو لقب داده رضا
توئى آن مظهرالطاف خداوند رؤ ف
نكنى دور زخود سائل مسكين و گدا
*************************************************************************************
1- كرامات رضويه .
عناب شفابخش
- بازدید: 1682