فاطمیه قصه گوی رنجهاست *** بهترین تفسیر سوز مرتضی است
فاطمیه شعر داغ لاله است *** قصه زهرای هجده ساله است
فاطمیه آتش افروز دل است *** احتجاجش یک کتاب کامل است
فاطمیه سینه چاک دردهاست *** شاهد نامردی نامردهاست
فاطمیه سوز دل را ساز کرد *** دفتر داغ علی را باز کرد
فاطمیه ماه گل افشردن است *** فتح باب تازیانه خوردن است
فاطمیه قفل غم را شد کلید *** چونکه دارد هم شهیده هم شهید
فاطمه زهرا علیها السلام در بیستم جمادی الاولی سال پنجم بعثت (1) به دنیا آمد . آن کوثر الهی در زمانی چشم به جهان گشود که طوفانیترین روزگار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود و امواج مهیب حوادث و تلخی ها، زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله را در چنگال خویش درهم میفشرد . فاطمه علیها السلام از همان لحظه ای که چشم به زندگی باز کرد با مشکلات و فضای سخت و تنگ دستبه گریبان گردید .
هنوز تقریبا دوساله بود که همراه پدر گرامی و مادر مهربانش در محاصره اقتصادی کفار قریش قرار گرفت و سه سال در شعب ابوطالب در تحمل سختترین شرایط گرسنگی و مشکلات شرکت داشت .
در سال دهم بعثت (2) یعنی اندکی پس از نجات از شعب (3) ، مادر گرامی خویش را - که رنجهای ده سال مبارزه و به ویژه تحمل سختیهای محاصره اقتصادی رنجورش ساخته بود - از دست داد و از آن پس تنها فاطمه علیها السلام بود که جای خالی مادر را در کانون خانواده پر میکرد .
خدیجه همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا میرود و فاطمه علیها السلام که کودکی نورس و سرگرم بازی است همینکه گریه و بیتابی پدر را در مرگ مادر میبیند، در غم و اندوه فرو میرود و در مرگ مادر اشکها میریزد و این مصیبت و اندوه بزرگ در دل فاطمه علیها السلام تاثیر عمیقی میبخشد و تا پایان عمر از او جدا نمیشود (4) .
وفات خدیجه هرچند برای فاطمه سخت رنجآور و مصیبت بار بود اما بیش از پیش او را درکنار پدر و در دامان تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد .
رحلت پدر
سختترین و جانگدازترین روز تاریخ زندگانی فاطمه علیها السلام روزی است که پدر وی از دنیا رفته است، از آن ساعت که پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاده تا هنگامی که چشم از دنیا فروبسته است، زهرا علیها السلام، کمتر از بالین پدر جدا میشد . تاثر و ناراحتی فاطمه علیها السلام وقتی شدت یافت که پدرش خبر مرگ خود را به او داد، ولی گویا پیامبر در این لحظه هم نمیتوانست دختر خود را اندوهناک و دلشکسته ببیند، زیرا به او مژده داد که تو نخستین کسی هستی که به من خواهی پیوست (5) .
سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله که پشتوانه محکمی برای زهرا علیها السلام بود از دنیا رفت . چگونه زهرای مرضیه علیها السلام میتواند جای خالی او را ببیند؟ شدت اندوه زهرا علیها السلام در فراق پدر آن چنان بود که هر چیز نشانی از پیامبر صلی الله علیه و آله داشت او را گریان و بیطاقت میساخت و تا زنده بود در غم فقدان او نالان و گریان بود . امام باقر علیه السلام فرمودند: «ما رؤیت فاطمة علیها السلام ضاحکة قط منذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله حتی قبضت; (6) فاطمه علیها السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگز خندان دیده نشد تا اینکه بدین حال از دنیا رفت .»
بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله
فاطمه علیها السلام بعد از رحلت پدر گرامیش 75 روز یا 95 روز (7) بیشتر زنده نماند، در این مدت کوتاه چه مصیبتها و آزار و اذیتها که از امت پیامبر ندید و چه بیاحترامیها که در حق او و شوی مکرمش علی علیه السلام روا نداشتند . مناسب است توصیف این ایام را از زبان خود حضرت بشنویم:
بیبی دو عالم میفرماید:
صبت علی مصائب لو انها
صبت علی الایام صرن لیالیا (8)
یعنی [بعد از رحلت پدرم] چنان مصیبتهایی بر من فرریخت که اگر بر روزهای روشن فرود میآمد، به شبهای ظلمانی و تاریک تبدیل میشد .
او از غربت اهل بیت علیهم السلام در میان امت اسلام چنین شکوه میکند: «فهیهات منکم وکیف بکم وانی تؤفکون; این کارها از شما بعید بود، چگونه چنین نمودید و به کجا بازمیگردید؟»
و در ادامه فرمود:
«نصبر منکم علی مثل خز المدی ووحز السنان فی الحشی; ما در برابر [این همه آزار و اذیتهای] شما صبر پیشه میداریم به مانند صبوری آن کس که خنجری بر گلویش خلیده و تیغ سنان بر دلش نشسته است .»
شگفتا چقدر فاطمه علیها السلام آن یگانه یادگار پیامبر رافت و مهربانی از زندگانی در میان چنان مردمی خسته و آزرده شده بود که در عنفوان جوانی مرگ را بر حیات ترجیح میدهد و از خدای متعال تمنای خلاصی مینماید: «خدایا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زیرا زندگی دنیا بر من تیره و تار شده است .» (9)
آری در این مدت بسیار کوتاهی که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دخت رسالت در میان امت بود، چنان عرصه زندگی را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت نمودند که علی علیه السلام بعد از دفن او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین اندوهش را درمیان میگذارد:
«وستنبؤک ابنتک بتظافر امتک علی وعلی هضمها حقها، فاحفها السؤال واستخبرها الحال فکم من غلیل معتلجبصدرها لم تجد الی بثه سبیلا; (10) به زودی دخترت با تو باز خواهد گفت که پس از تو امتتبا وی چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد .»
یاس در آتش
پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگامه غم و اندوه در حالیکه حضرت علی علیه السلام و خانوادهاش مشغول تجهیز و تدفین پیامبر صلی الله علیه و آله بود، کودتاچیان منافق و دنیاپرست در سقیفه جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را غصب نمودند و از مردم بر این خلافت نامیمون بیعت گرفتند . تنها پایگاهی که به آسانی موفق به فتح آن نشدند خانه وحی بود . آنان خوب میدانستند که خلافتشان بدون بیعت آنان استحکام ندارد و لذا تصمیم گرفتند که ولی و جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله را احضار و از او بیعتبگیرند .
بر این اساس به «قنفذ» گفته شد: به نزد علی علیه السلام برو و بگو: خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو خواسته که برای بیعت درمسجد حاضر شوی . قنفذ چندین مرتبه نزد حضرت علی علیه السلام رفت و آمد کرد، ولی آن حضرت از حضور نزد خلیفه امتناع ورزید . یکی از سرکردگان کودتا به اتفاق خالد بن ولید و قنفذ و جماعت دیگری رهسپار خانه حضرت زهرا شدند . او در خانه را کوفت و گفت: ای علی! در را باز کن . فاطمه علیها السلام با سر بسته و تن رنجور از مصیبت رحلت پدرش پشت در آمد و فرمود: با ما چکار داری؟ چرا نمیگذاری به کار خودمان مشغول باشیم؟ چرا دست از ما برنمیداری، با اینکه عزادار هستیم؟
او بانگ زد: در را باز کن والا خانه را آتش میزنم . (11) فاطمه علیها السلام هر چه او را نصیحت کرد، او از تصمیم خود منصرف نشد . سپس آتش طلبید و در خانه را آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد و بدن نازنین فاطمه علیها السلام بین فشار در و دیوار قرار گرفت . (12) »
جریان جنایت را از زبان خود این کودتاچی بشنوید: «به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه [برای بیعت] بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا اینکه علی را برای بیعتبه سوی مسجد میکشانم . آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید و به فاطمه علیها السلام گفتم خانه را به آتش میکشم . . . هماندم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه بر دست های او زدم تا در را رها کند، از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگرسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم . ولی به یاد کینه های علی و حرص او بر کشتن قریشیان (مشرکین) افتادم . با پای خودم لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را نگه داشته بود که باز نشود . وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو کرد . در آن حال فاطمه میگفت: «یا ابتاه، یا رسول الله، هکذا یفعل بحبیبتک وابنتک، اه! یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشائی من حمل; ای پدرجان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود . آه! ای فضه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد .»
در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد ولی شدت خشم، مرا به گونهای کرده بود که گویی پردهای در برابر چشمم افتاده بود، چنان با سیلی روی روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمین افتاد . . . . (13) »
بالاخره علی علیه السلام را دستگیر کردند تا به جانب مسجد ببرند . حضرت زهرا علیها السلام هنگامی که به خود آمد، دید علی علیه السلام را به جانب مسجد میبرند، شجاعانه پیش رفت، و دامنش را محکم گرفت و گفت: نمیگذارم همسرم را ببرید . قنفذ دید دست از علی برنمیدارد، آنقدر با تازیانه به دست نازنین دختر پیامبر صلی الله علیه و آله زد که بازویش ورم کرد . (14)
واپسین روزها
فاطمه علیها السلام، پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله، سیده زنان عالم، همسر فداکار علی علیه السلام و کوثر امامت در سن جوانی در بستر بیماری افتاده و روزهای آخر عمر خود را میگذراند، نزدیک است آفتاب عمرش غروب کند و فریادهای مظلومانه اش خاموش شود .
به شوهر مظلومش علی بن ابیطالب علیه السلام گفت: پسر عموی مهربان، آثار و علائم مرگ را در خودم مشاهده مینمایم . گمان میکنم به این زودی به پدرم ملحق گردم . میخواهم وصیت کنم . علی علیه السلام در کنار بستر فاطمه علیها السلام نشست و اطاق را خلوت کردند . فرمود: ای دختر پیغمبر! آنچه میخواهی وصیت کن و یقین داشته باش که به وصیت تو عمل خواهم کرد . علی علیه السلام بر چهره پژمرده و چشمهای فرو رفته همسرش نگاه میکرد و اشک میریخت . فاطمه علیها السلام برگشت و با دیده های فرو رفتهاش نگاهی به صورت غمناک شوهر مهربانش انداخت و فرمود: پسر عمو! تا کنون در خانهات دروغ نگفته ام، مرتکب خیانت نشدهام، و هیچگاه از اوامر و دستوراتت تخلف نکردم .
علی علیه السلام فرمود: مقام خداشناسی و پرهیزکاری تو به قدری عالی است که احتمال خلاف درباره ات نمی رود . به خدا سوگند مفارقت و جدایی تو بر من بسیار گران است، اما چه کنم که مرگ را چارهای نیست . به خدا قسم مصیبتهای مرا تازه کردی، مرگ نا به هنگام تو حادثه دردناکی است، انا لله وانا الیه راجعون . چه مصیبت دردناک و جانسوزی است؟ به خدا سوگند این مصیبت جانکاه را هرگز فراموش نخواهم کرد و هیچ چیزی نمیتواند تسلی بخش من باشد . آنگاه ساعتی را با هم گریستند . (15)
احساسات و عواطف دو یار مهربان چنان تحریک شد که نتوانستند از گریه خودداری کنند، به یاد زحمات طاقت فرسا و فداکاری ها و گرفتاری های همدیگر ناله کردند، آنگاه که آرامتر شدند، علی بن ابی طالب سر همسرش را در دامن گرفت و فرمود: هرچه میخواهی وصیت کن که آنچه بفرمایی به عمل میآورم .
فاطمه علیها السلام شروع به وصیت نمود و موضوعاتی را بیان فرمود . از جمله آن موضوعات مسئله تجهیز و دفن خود بود که در این رابطه چنین فرمود: «حنطنی وغسلنی وکفنی باللیل وصل علی وادفنی باللیل . . . ; (16) مرا شبانه حنوط کن، غسل بده و کفن کن و شبانه بر من نماز بخوان و به خاک بسپار . اجازه نده اشخاصی که حقم را غصب کردند و اذیت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند و یا به تشییع جنازه ام حاضر شوند .»
عروج غم انگیز یاس
آخرین لحظات عمر پربرکت کوثر امامت، و مادر ایمان و دخت نبوت است . به اسماء بنت عمیس فرمود: آبی بیاور . اسماء آب را حاضر نمود . حضرت زهرا علیها السلام با آن وضو ساخت و به روایتی غسل کرد . بوی خوش طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه های نو پوشید . آنگاه فرمود: اسماء! جبرئیل هنگام وفات پدرم چهل درهم کافور از بهشت آورد . حضرت آن را سه قسمت کرد، قسمتی برای خود گذاشت و یک قسمتبرای من و قسمتی هم برای علی علیه السلام . آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند . چون کافور را آورد فرمود: نزدیک سر من بگذار .
پس پای خود را به قبله کرد و خوابید و جامه را بر روی خود کشید و فرمود: اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا بخوان، اگر جواب نیامد علی را طلب کن و بدان که من به پدرم ملحق گردیده ام .
اسماء لحظاتی انتظار کشید، آنگاه حضرت را ندا کرد و صدایی نشنید . گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین گام نهاده است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است . چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید مرغ روحش به ریاض جنت پرواز کرده است، خود را به روی حضرت انداخت و او را میبوسید و میگفت: سلام اسماء بنت عمیس را به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان .
در این حال حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! مادر ما چرا در این وقتبه خواب رفته است؟
اسماء گفت: مادرتان به خواب نرفته، بلکه به رحمت الهی واصل گردیده است . امام حسن علیه السلام خود را به روی آن حضرت افکند و روی انور مادر را میبوسید و میگفت: مادر با من سخن بگو، پیش از آنکه روحم از بدنم جدا شود . امام حسین علیه السلام بر روی پای مادر افتاد و میبوسید و میگفت: مادر منم حسین تو، با من سخن بگو، پیش از آنکه دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم .
اسماء گفت: ای دو جگرگوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و خبر وفات مادرتان را به او برسانید . آن دو بزرگوار بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: ای فرزندان رسول خدا! چرا گریه میکنید؟ حق تعالی هرگز شما را گریان نگرداند . فرمودند: مادر ما از دنیا رفته است . چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این خبر جانسوز را شنید بیهوش شد، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به حال آمد و میفرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم؟ تا زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت میدادم، اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم؟ «بمن العزاء یا بنت محمد کنتبک اتغزی ففیم العزاء من بعدک» . (17)
وداع آخر
پاسی از شب گذشته بود، دلاور خیبر مثل ابر بهاری میگرید و در اوج غربت و تنهایی یادگار پیامبر را غسل میدهد . اسماء آب میریزد و علی علیه السلام غسل میدهد .
بعد از اتمام غسل آنگاه که بدن بیجان یار مهربانش را کفن میکرد، وقتی که خواستبند کفن را ببندد صدا زد: «یا ام کلثوم یا زینب یا سکینة یا فضة یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من امکم فهذا الفراق واللقاء فی الجنة; ای ام کلثوم، زینب، سکینه، فضه، حسن، حسین، بیائید از مادرتان توشه برگیرید که وقت فراق و جدایی است و ملاقات به قیامت موکول میشود .»
حسن و حسین علیهما السلام آمدند و خود را بر روی جنازه مادر انداختند و صدا میزدند: سلام ما را به جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان . امیرمؤمنان میفرماید: «انی اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت یدیها وضمتهما الی صدرها ملیا; خدا را گواه میگیرم که فاطمه ناله اندوهگینی کشید و دستهای خود را گشود و فرزندان را مدتی در آغوش گرفت .» آن حضرت ادامه داد: در همین حال شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد: «یا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا والله ملائکة السماء; (18) ای علی! حسن و حسین را از روی سینه مادرشان بلند کن که سوگند به خدا این حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت .»
یار بر مزار یاس
نیمههای شب علی مظلوم به همراه حسن و حسین غمدیده و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی هاشم بر حضرت زهرا علیها السلام نماز گذاردند و در همان شب او را دفن کردند . حضرت امیر علیه السلام دور قبر حضرت زهرا علیها السلام هفت قبر دیگر ساخت و بر چهل قبر آب پاشید تا قبر آن مظلومه مخفی بماند . (19) در آن شب ماتم علی ماند و غربت، علی ماند و کوهی از مصائب آری شب بود و افقها مات و تیرگی سنگینی خود را بر روی شهر افکنده بود و فضا را از اندوه آکنده، سایه نخلهای قامت افراشته که دیگر از بلندای خود شرم داشته و چونان ملامت زده سر فرو انداخته بودند بر دیوارهای تکیده شهر بوی سوگ به مشام میرساند .
در نزدیکی خانه های شهر که رنگ مرگ گرفته بودند، سوگ ناله ای برمیخاست که برای همیشه، تاریخ و روزگار را بهتزده و انگشت بر دهان واگذاشت . که آن مرد، همان که در نبرد گاه های بدر، احد، خیبر و . . . در برابر دشمنان چونان شیر غران به پیش میتاخت و از کشتههای مشرکین پشته میساخت، اینک در غم هجرانی جانگداز، بیتاب و در سوز و ساز است، بر فراز مزاری که از آن شب تا کنون و تا ناپیدای زمان، دیگر تاریخ از آن خبر ندارد . تنها غم سروده آن مرد را به یاد دارد که با اندوهی در سینه خفته و بغضی در گلو نهفته زمزمه کرد: «ای پیامبر خدا! درودت باد از جانب من و از سوی دخترت که اینک از سرای فانی رختبربسته و در پی دیدار به تو پیوسته و زودتر به تو رسیده، پس از او صبرم از دست رهیده و تاب تحملم به پایان رسیده، اما همانسان که در فراق تو صبرپیشه کردم، در هجران دخترت نیز شکیبایی میورزم . اینک امانتبه دست صاحبش رسید; زهرا علیها السلام از دستم جدا شد و به جانب تو آمد . وای که پس از او دیگر نه افلاک را آرایشی است و نه خاک را پیرایشی .
از اندوه، خواب در دیدگانم نیاید و از غم عقده دلم نگشاید تا آن هنگام که خداوند مرا در جوار تو ساکن نماید . مرگ زهرا بر دلم تیر غم نشاند و جماعت ما را به جدایی و دل پریشانی کشاند . از این غم به خدا شکوه میبرم . به زودی دخترت با تو بازخواهد گفت که پس از تو امتتبا وی چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده را از راز دل فرواندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد که خداوند - که بهترین داور است - در میان او و ستمپیشگان داوری فرماید . . . . (20) »
امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل کرد که: پس از آنکه امیرمؤمنان فاطمه را در میان قبر نهاد و قبر را پوشانید مقداری آب بر روی قبر پاشید و سپس در کنار قبر گریان و نالان نشست تا اینکه عمویش عباس آمد و دست علی را گرفت و او را به خانهاش برد . (21)
و ما آرزومندان زیارت قبر آن مظلومه شهیده سوگمندانه عرض میکنیم: ای دخت رسالت، و ای همسر ولایت و ای کوثر امامت و ای مادر ایمان و حقیقت، نخلهای خاک آلود فدک هنوز از ستمی که بر تو روا داشتند میگریند . زندگی تو گواه مظلومیت همه دودمان هابیل است، همچنانکه وجود تو گواه قدس و عظمت خدا بود .
تازیانه ای که بر پیکر نازنین تو فرو کوفتند تبری بود که بندگان بتبه انتقام نابودی اصنام بر پیکر توحید ابراهیم فرود آوردند . همواره شرمسار باد دستی که بر گونه خداگون تو سیلی زد، دریغا، دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نیست; چراکه شکستن پهلوی تو عظیم تر از شکستن دیوار کعبه بود .
چون قامت استوار تو را به ستم خاک نشاندند، دین از پای افتاد و چون تو را کشتند، انسانیت بی مادر شد و علی تنها ماند و بشریت در گرداب فاجعه افتاد .
میرزا عباس مهدوی فرد
_______________________________________
1) اصول کافی (چاپ اسلامیة، تهران)، ج1، ص458; بحارالانوار، (چاپ اسلامیه، تهران)، ج43، ص9 .
2) بحارالانوار، ج1، ص8 و 13 .
3) کشف الغمه، ج2، ص79 .
4) احمد صادقی اردستانی، فاطمه الگوی زن مسلمان (انتشارات دفتر تبلیغات، چاپ اول، 1372)، ص70 به نقل از زندگانی حضرت فاطمه علیها السلام، ص86 .
5) بحارالانوار (چاپ اسلامیه، تهران)، ج43، ص156; امالی طوسی، ج1، ص191 .
6) بحارالانوار، (چاپ اسلامیه، تهران)، ج43، ص196 .
7) اگر روز شهادت حضرت سیزدهم جمادی الاولی باشد، حضرت 75 روز بعد از پدر گرامیشان زنده ماندهاند و اگر روز شهادت، سوم جمادی الثانی باشد، حضرت 95 روز بعد از پدرشان زنده بودهاند . در این زمینه اقوالی وجود دارد . به ناسخ التواریخ، ج4، کتاب دوم، ص189 رجوع شود .
8) الغدیر، ج5، ص147 .
9) احقاق الحق، ج19، ص160; شبهای پیشاور، ص713 - 714 .
10) نهج البلاغه، خطبه 202; اصول کافی، ج1، ص381، باب مولد الزهراء علیها السلام .
11) شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص56، ج6، ص48; عقد الفرید، ج5، ص12; انساب الاشراف، ج1، ص586 .
12) کتاب سلیم بن قیس، بیت الاحزان، ص90 .
13) سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، محمدی اشتهاردی، ص27 به نقل از دلایل الامامه طبری، ج2، و بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص96 و 97 .
14) بحارالانوار (چاپ اسلامیه، تهران)، ج43، ص198 .
15) بحارالانوار، ج43، ص178 .
16) همان، ص192; بیت الاحزان، ص152 .
17) کشف الغمة، ج2، ص122، فصول المهمه، ص148; منتهی الآمال، ج1، ص336 - 338 .
18) بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص154; سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، محمدی اشتهاردی، ص34 - 35 .
19) منتهی الآمال (انتشارات دلیل، چاپ اول، 1379) تحقیق باقری بیدهندی، ص338 - 339; به نقل از روضة الواعظین، ج1، ص151 و دلائل الامامه، ص46 .
20) قسمتی از کلام حضرت علی علیه السلام در کنار مزار فاطمه علیها السلام، نهج البلاغه، خطبه 202; اصول کافی، ج1، ص381، باب مولد الزهراء علیها السلام .
21) بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص156 .