ناگفته‌های فتح قلعه خیبر به دست مبارک امیر المؤمنین اسدالله غالب علی بن ابی طالب علیه السلام از منابع اهل تسنن

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

پیامبر صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلم هنگامی که پرچم را به امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌ السلام سپرد، حضرت مثل شیر غرّان حمله‌ور شدند و بعد از کشتن مرحب خیبری، نزديک درب قلعه شد و حلقه در را گرفت و آنچنان تكان داد که از لرزش قلعه ، اهل خیبر گمان كردند زلزله شده ، سپس بار ديگر درب را تكان دادُ از جای کند و حدود ۵۰ متر بطرف آسمان پرتاب كرد. آن هم دری را  که برای بستن آن ، ۲۰ نفر به یکدیگر کمک می‌کردند.

در آن روز وقتی صفیه نزد پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم آمد،از نظر زیبایی بهترین مردم بود و پیامبر درچهره ی او خراشی دید و فرمودند :
این خراش چیست در حالی که تو دختر پادشاه هستی؟

گفت: وقتی علی علیه السلام،نزد قلعه خیبر آمد و درب را تکان داد تمام قلعه لرزید، و افرادی که در بالای آن دیده بان بودند به پائين افتادند و تخت من نیز لرزید و با صورت بر زمین افتادم و گوشه ای از تخت صورت مرا خراش داد، پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند : ای صفیه! علی علیه السلام نزد خدای مقام عظیمی دارد و او وقتی که درب قلعه را تکان داد. قلعه لرزید و آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه نیز لرزیدند،عرش خداوند رحمان نیز لرزید و این اظهار خشم در همراهی با علی علیه السلام بود.

صفيه ملکه خیبریه می‌گويد؛ من مانند عروسان، بر تخت نشسته بودم كه با صورت بِزمين افتادم گمان كردم كه زلزله شده، سپس خبر دادند که اين علی بن ابیطالب علیه‌ السلام است كه درب قلعه را تکان می‌دهد تا از جای بکند.

وقتی كه مسلمانان از فتح خيبر بازگشتند، خواستند آن در را بردارند حدود ۷۰ نفر به هم کمک کردند، اما نتوانستند حتی آن را تکان دهند.

در آن روز بعد از اتمام جنگ ، مردی (عمر بن خطاب) از حضرت علی بن ابیطالب علیه‌السلام سوال کرد؟ از کندن و حمل درب خیبر، احساس سنگينی زیادی نمودی ؟ حضرت علیه‌ السلام فرمودند؛ سنگینی آن، از سپری که در جنگ به دست می‌گیرم، بیشتر نبود.

متن و منطوق روایات؛

1.وَ دَفَعَ الرَّايَةُ إلَيْهِ، فَخَرَجَ يَمْشِی كَأنَّهُ أسَدٌ، فَتَقَدَّمَ إِلَي بَابِ الْحِصْنِ وَضَبَطَ حَلْقَتَهُ وَ هَزَّالْبَابَ فَارْتَعَدَالْحِصْنُ بِأَجْمَعِهِ حَتَّي ظَنُّوا زَلْزَلَةً، ثُمَّ هَزَّهُ أُخْرَی فَقَلَعَهُ وَ دَحَا بِهِ فِی الْهَوَاءِ أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً وَ كَانَ الْبَابُ يُغْلِقُهُ عِشْرُونَ رَجُلًا مِنْهُمْ.
2.قَالَتْ صَفِيَّةُ قَدْكُنْتُ جَلَسْتُ عَلَي طَاقٍ كَمَا تَجْلِسُ الْعَرُوسُ فَوَقَعْتُ عَلَي وَجْهِي فَظَنَنْتُ الزَّلْزَلَةَ فَقِيلَ هَذَا عَلِيٌّ هَزَّالْحِصْنَ يُرِيدُ أَنْ يَقْلَعَ الْبَاب.
3.اِنَّ الْمُسْلِمِينَ لَمَّا انْصَرَفُوا مِنْ خَيْبَرَ، رَامُوا حَمْلَ الْبَابِ، فَلَمْ يُقِلَّهُ مِنْهُمْ إِلَّا سَبْعُونَ رَجُلًا.
4.فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ ؛ لَقَدْ حَمَلْتَ مِنْهُ ثِقْلًا ؟ فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا مِثْلَ جُنَّتِيَ الَّتِي فِي يَدِي فِي غَيْرِ ذَلِكَ الْمَقَامِ.

الكتاب ابن ابی شیبة، ج ۶، ص ۳۷۴
دلائل النبوة، ج ۴، ص ۲۱۲
تاريخ بغداد، ج ۱۱، ص ۳۲۴
تاريخ ابن عساکر، ج ۴۲، ص ۱۱۱
لسان الميزان، ج ۴، ص ۱۹۶
المقاصد الحسنة، ج ۱، ص ۴۷۸
تاريخ الخلفاء، ج ۱، ص ۱۶۷
مرقاة المفاتيح، ج ۱۱، ص ۲۴۵
سمط النجوم، ج ۳، ص ۶۶
كشف الخفاء، ج ۱، ص ۴۳۸
مسند حنبل، ج ۶، ص ۸
کتاب المغازی، ج ۲، ص ۱۲۸
تاريخ الطبری، ج ۲، ص ۱۳۷
الكشف و البيان، ج ۹، ص ۵۱
السيرة النبوية، ج ۳، ص ۳۵۹
البداية و النهاية، ج ۴، ص ۱۸۹
تاريخ دمشق، ج ۴۲، ص ۱۱۰
نهاية الأرب، ج ۱۷، ص ۱۸۰
تاريخ الاسلام، ج ۲ ص ۴۱۱
تاريخ ابن الوردی، ج ۱، ص ۱۲۰
فتح الباری، ج ۷، ص ۴۷۸
مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۵۲
الجواهر الحسان، ج ۹، ص ۵۱
سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۱۲۸
السيرة الحلبية، ج ۲، ص ۷۳۷
اللآلی المنثورة، ج ۱، ص ۱۶۶
تاريخ مختصر الدول، ج ۱، ص ۴۸
حدائق الأنوار، ج ۱، ص ۳۳۸
السنة، الشیبانی، ج ۲، ص ۶۴۶
تاريخ اليعقوبی، ج ۲، ص ۵۶
مفيد العلوم، ص ۹
مفاتيح الغيب، ج ۲۱، ص ۷۷
الجوهرة، ج ۱، ص ۲۹۸
شرح نهج البلاغة، ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۰
الرسائل، ابن تیمیة، ج ۱۸، ص ۳۶۲
الصواعق المحرقة، ج ۲، ص ۳۵۲
بريقة محمودية، ج ۲، ص ۹